یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

بارون اسم دخترونه اس!!!


اندر شباهت سن پترزبورگ و راز داوینچی

خوب البته بر من و شما واضح و مبرهن است که فیلمنامه سن پترزبورگ اورجینال اورجینال است و مو لای درزش نمی رود اما چند شباهت جزئی با راز داوینچی داشت که شاید مقایسه آنها چندان هم خالی از لطف نباشد.

1-   در هر دو فیلم رازی نهان وجود دارد که باید توسط یک گروه مخفی و فداکار که سوگند وفاداری یاد کرده اند مخفی بماند. این گروه مخفی باید با نهایت دقت پنهان بماند چرا که بر ملا شدن آن ممکن است آسیبی جدی وارد کند.

2-   در هر دو فیلم این راز وجود یک وارث است. در راز داوینچی راز اصلی فیلم وجود فرزندی باقی مانده از عیسای ناصری است ،که بنا به گفته فیلم و بر خلاف گفته های رسمی کلیسا با مریم مجدلیه ازدواج کرده بوده و فرزندی داشته است، و این راز توسط فرقه شوالیه های معبد حفظ و صیانت می شده است. در سن پترزبورگ راز مخفی وجود یک فرزند از آخرین تزار روسیه نیکلا است، که در حقیقت اکنون وارث سلطنت روسیه است، و این راز توسط شورای سطلنت طلبان مخفی نگه داشته شده است.

3-   در هر دو فیلم این راز مخفی برای رد گم کردن تبدیل به یک نماد گمراه کننده شده است تا جستجوگران کنجکاو نتوانند به راز اصلی پی ببرند. در راز داوینچی پیروان فرقه شوالیه های معبد برای اشاره به وارث عیسای ناصری از کلمه "جام مقدس" استفاده می کنند و در سن پتزبورگ اعضای شورای سلطنت طلبان از "گنج مخفی تزار" یا "مجسمه عقاب دوسر".

4-   در هر دو فیلم این همین تنها وارث و راز سربه مهر است که به طور اتفاقی درگیر یک ماجرای پیچیده شده و به کمک یک متخصص!!! می تواند نقاب از راز برگیرد و کشف کند که در حقیقت تنها وارث و باقی مانده عیسای ناصری یا تزار نیکلاست. تفاوت دراین است که در راز داوینچی این وارث مؤنث (سوفی) و در سن پترزبورگ مذکر(کریم) است. در راز داوینچی وارث پلیس و در سن پیترزبورگ دزد است!!! در راز داوینچی متخصصی که به یاری سوفی می شتابد متخصص سمبل شناسی (پروفسور لنگندان) است و در سن پیترزبورگ چون اصولا سواد مخاطب به این حرفهای قلنبه سلنبه قد نمی دهد کمک کردن به کریم جهت احراز هویتش بر عهده یک کلاهبردار سابقه دار و البته خوش صحبت (فرزاد) می افتد !!!

5-     در هر دو فیلم انجمن مخفی برای مخفی نگه داشتن رازش دست به هرکاری می زند و از هر ابزاری استفاده می کند.

6-   هر دو داستان در حقیقت با روی دادن یک قتل اتفاق می افتد. تفاوت در این است که در رازداوینچی قتل به دستور کسی که قصد انتقام از کلیسا را دارد اتفاق می افتد و در سن پترزبورگ به دستور خود انجمن سلطنت طلبان.

7-     در هر دو فیلم یک قاتل حرفه ای وجود دارد که کاملا به کار خود وارد است و از پس هر قتلی برمی آید.

8-   در هر دو فیلم یک داستان تاریخی (حقیقی یا خیالی) برای تماشاگر روایت می شود تا ذهن او را نسبت به وقایعی که سبب مخفی نگه داشتن آن راز مهم بوده است روشن کند. تفاوت در این است که در راز داوینچی این داستان در میانه فیلم و به یکباره روایت می شود(توسط سر لیه تیبنیگ یا بدمن فیلم)  و در سن پترزبورگ از ابتدای فیلم و به روش قطره چکانی و توسط یک راوی دانای کل.

خوب البته تفاوتهایی هم بین دو فیلم وجود دارد. راز داوینچی یک فیلم اکشن با تمی جنایی-معمایی است ولی سن پترزبورگ کمدی. خوب! چون خیلی خسته شدم یافتن بقیه شباهتها و تفاوتها را هم برعهده شما می گذارم. همه اش که نباید من فسفر بسوزانم.

 

آگهی مزایده

بازهم از گل آقا 

آگهی مزایده!

¾   الو گل اقا؟

¾   بفرمایید.

¾   بخش فروش بنیاد مستضعفان در روزنامه ها آگهی کرده که لوازم یدکی نو و مستعمل پیکان را از طریق مزایده به فروش می رساند. می خواستم بپرسم این همه لوازم یدکی نو را از کجا آورده؟

¾   لابد از شرکتش خریده.

¾   پس چرا من نمی توانم بخرم؟

¾   لابد آنها بیشتر احتیاج دارند.

¾   اگر بیشتر احتیاج دارند، پس چرا از طریق مزایده می فروشند؟

¾   ببینم پدرجان، قصد جوسازی که نداری؟

¾   نخیر.

¾   شایعه پراکنی که نمی کنی؟

¾   نخیر

¾   ضدانقلاب که نیستی؟

¾   نخیر.

¾   لیبرال که نیستی؟

¾   تصفیه حساب خصوصی که نمی کنی؟

¾   نخیر.

¾   ریگی که به کفشت نداری؟

¾   نخیر.

¾   خط و  خطوطی که نیستی؟

¾   نخیر.

¾   عیب و علتی که نداری؟

¾   نخیر.

¾   بیکار که نیستی؟

¾   نخیر.

¾   پس چه مرگت است که این همه مطالب روزنامه ها را می گذاری و آگهی های مزایده را می خوانی؟!

¾   ...

شنبه 8/4/1364

منو مثه یه احمق فرستادن به جنگ با یه پرچم و یه دروغ

 

سه روز پیش 150 امین سالگرد آغاز جنگهای داخلی آمریکا بود. درباره این جنگ می شود که هزاران صفحه نوشت و هزاران فیلم ساخت که البته نه این و نه آن دیگری در تخصص من است. یکی دو هفته قبل فیلم کوهستان سرد را برای بار دوم دیدم و چون این فیلم مستقیما به جنگهای داخلی و تأثیر آن بر روی زندگی مردم (یا بخشی از مردم) آمریکا داشت بی مناسبت ندیدم که یکی دو جمله از فیلم را اینجا هم بگذارم.

 

اینمان(خطاب به آدا): اگر می تونستی درونم رو ببینی ، یا اونچه که بهش روح می گی رو، می فهمیدی که ترسم از چیه؟ فکر می کنم که از درون پوسیدم. اونا سعی کردن که منو رو زمین ثابت قدم کنن ولی من آماده ش نبودم. اما اگه... اما اگه خوبی هم داشتم دیگه اونو از دست دادم. اگر احساسی در درونم بود اونو با تیر زدم. بعد اون کارایی که کردم چطوری می تونستم برات نامه بنویسم؟ چه ریختی دیده می شدم؟

همان طور که گفتم درباره این فیلم زیاد می شود حرف زد. بهتر است که  خودتان آن را ببینید. جمله عنوان تاپیک هم از دیالوگهای  جودلاو  در این فیلم هست. به نظرم که جوهر و جان تمام جنگهای بشریت در همین جمله کوتاه  خلاصه شده است.

 

 

                              

راه نگه داشتن یک راز این است که آن را به هیچ کسی نگویی

روز 25 آوریل 1980 برای مردم آمریکایی روز حیرت و اعجاب بود. رئیس جمهور وقت ،جیمی کارتر، در یک اعلامیه رسمی خبر داد:« اواخر دیروز من دستور لغو یک عملیات در ایران را صادرکردم. قرار بود که اعضای سفارتخانه ما ،که از چهارم نوامبر در ایران گروگان گرفته شده بودند، توسط تیم نجات آزادشده و به آمریکا بازگردانده شوند. مشکلات فنی در هلیکوپترها چاره ای جز لغو مأموریت نگذاشته بود.

هنگامی که تیم نجات در حال عقب نشینی از صحرای ایران بودند دو فروند از هواپیماها در هنگام سوختگیری بر روی زمین به هم برخورد کردند. اطلاعات دیگر درباره این عملیات در زمان مقتضی به اطلاع مردم آمریکا خواهدرسید....

تیم نجات ما و خود من می دانستیم که این عملیات بسیار سخت خواهد بود و خطرناک. ما متقاعد شده بودیم که هنگامی که این عملیات آغازشود شانس خوبی برای موفقیت خواهد داشت. آنها همه داوطب انجام این عملیات بودند. همگی آنها به خوبی آموزش دیده بودند. من رهبر آنها را قبل از اعزامشان به مأموریت ملاقات کردم. آنها می دانستند که چشم امید من و تمام آمریکایی ها به آنها است...»

اما چیزی که در اثر این فاجعه به چشم نیامد قسمت مهمتر داستان بود. این تیم نجات از چه کسانی تشکیل شده بود؟ چه افرادی در آن عضویت داشتند؟ حقیقتی که حتی بسیاری از نظامیان رده بالای آمریکا نیز از آن بی خبر بودند. تیم نجاتی که به صحرای طبس اعزام شد از نفرات نیروی دریایی، رنجرها، افراد نیرومخصوص تشکیل شده بود اما هسته اصلی گروه ،که وظیفه حمله به سفارت خانه و نجات گروگانها را داشت، افراد گروه اول عملیات مخصوص دلتا یا به طور خلاصه نیروی دلتا بودند. نیروی دلتا یک واحد تازه تأسیس برای انجام عملیات نظامی در پشت خطوط دشمن و همچنین عملیات ضدتروریستی و رهایی گروگان بود که به تازه تأسیس شده بود. داستان تأسیس نیروی دلتا به صورت کاملا مشروح در کتابی با نام "نیروی دلتا ازپلی می تا طبس" به قلم سرهنگ چارلز بکویث ،بنیانگذار و فرمانده وقت دلتا، نوشته شده است.

چارلز بکویث یک افسر جوان کلاه سبز برای کسب تجربه به سرویس ویژه هوابرد(SAS) انگلستان مأمور می شود. او در آنجا با آموزشهایی کاملا پیشرفته و متفاوت از آنچه که آمریکایی ها در نیروهای ویژه خود داشتند روبرو می شود. این تمرینات حاصل سالها تجربه اس.ای.اس در جنگ جهانی دوم و جنوب شرقی آسیا بود. بکویث پس از بازگشت به آمریکا تصمیم می گیرد تا گروهی مشابه با اس.ای.اس را در آمریکا تشکیل دهد اما کسی به حرف او گوش نمی دهد. او به جنگ ویتنام می رود و پس از مجروح شدن در ویتنام مسئول آموزش در یکی از پادگانهای نیروهای مخصوص می شود اما بازهم برای شنیدن حرفهایش گوش شنوایی نمی یابد تا آنکه چند نفر از فرماندهان نظامی را با خود همراه می  کند و مجوز تأسیس واحد جدید با نام گروه اول عملیات مخصوص دلتا را می گیرد.

بکویث بازهم با بی توجهی مافوقهایش روبرو می شود تا اینکه یک عملیات ضدتروریستی بر علیه هواپیمارباهایی که یک فروند هواپیمای آلمانی را به سومالی برده بودند با موفقیت توسط نیروهای ویژه آلمانی انجام می شود و رهبران سیاسی آمریکا که ضعف این کشور را در این زمینه متوجه می شوند به بکویث و واحد تازه کارش فرصت رشد می دهند. بکویث نیروی انسانی و تجهیزات مورد نیازش را دریافت می کند و با تمرینات شبانه روزی سربازانش را با تمرینهایی مشابه تمرینهای اس.ای.اس آموزش می دهد.

هرچند که دلتا در اولین عملیات واقعی خود با شکست روبرو شد اما این نیرو با این شکست از دور خارج نشد و امروزه دلتا به یکی از بهترین و حرفه ای ترین نیروهای عملیات مخصوص در جهان تبدیل شده است. خواندن کتاب بکویث برای علاقمندان به تاریخ نظامی و همچنین علاقمندان به نیروهای مخصوص بسیار جذاب و آموزنده است. کتاب فصل بندی مناسبی دارد و ترجمه آن توسط آقای رضافاضل زرندی به دقت انجام شده است.انتشار کتاب نیروی دلتا توسط انتشارات امیرکبیر انجام گرفته است. برای اینکه با روشهای آموزشی این نیرو بهتر آشنا شوید فصل 28 کتاب را ،که یک برنامه ارزیابی از افراد دلتا است، به صورت کامل تایپ کرده ام.


ادامه مطلب ...

داغ فراق


بر دل من چو می نهی داغ فراق خود چه غم

هرچه نهی بنه که من سر به رضات می نهم

خون جگر چو می شود کاسه به کاسه سربه سر

از سر مژه می چکد قطره به قطره یم به یم

جور و جفای عالمی دیده به دیده دل به دل

می کشم از برای تو لحظه به لحظه دم به دم

بغض به سینه می دود پهنه به پهنه لب به لب

اشک زدیده می رود چشمه به چشمه یم به یم

همچو هزار در غمت شاخه به شاخه گل به گل

ناله زدل برآورم سینه به سینه دم به دم

بر سر زلف عقده با حوصله شانه می کشم

حلقه به حلقه مو به مو، طـُرّه به طرّه خم به خم

بهروز یاسمی