یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

خطرات بازشدن گوش سوم

در طول تاریخ مدرن (یعنی پس از پایان قرون وسطی تا به امروز) سه دسته از مردم بوده اند که از حرکت این مرز و بوم به سوی علوم مدرن جلوگیری کرده اند:

1-    سیاستمداران خودکامه ای که پیشرفت علم و تکنولوژی را به ضرر جایگاه سیاسی خود می دیدند و از ابزارهای سیاسی خود برای عقب نگه داشتن مردم استفاده می کردند.

2-    بعضی از علمای متعصب دین که رشد علوم را سبب از دست دادن مرجعیت اجتماعی خود می پنداشتند.

3-    گروهی از صنف محترم شیادان که با به هم بستن آسمان و ریسمان، خرافات و یا شبه خرافات خود را به نام علم به مردم غالب کرده اند.

از این میان این 3 گروه، به گروه آخر می پردازم که آن دو گروه دیگر هم نیاز به تتبع بیشتر دارد و هم جرأت فزون تر و البته سری که بیشتر درد بکند....

شاید شما هم امروزه واژه ی "شبه علم" زیاد به گوشِتان خورده باشد. شبه علم را می توانیم به صورت ساده به عنوان خرافاتی معرفی کنیم که جامه ی علم بر تن خود کرده است. علم امروزی، با درنوردیدن مرزهای کهن، جایگاه مهمی در زندگی بشر پیدا کرده است. رویاهای دیروز را علم مدرن تبدیل کرده است به واقعیتهای زندگی روزمره.... همین جایگاه سبب شده که شیادان سکه های تقلبی خود را به شکل سکه ی علم قالب بزنند تا بلکه بتوانند از مرجعیت علم در جامعه ی امروزی استفاده کرده و دستگاه فکری خود را با مقاومت کمتری در میان مردم جابیندازند.

با جستجوی کوتاهی در فضای مجازی با انواع گوناگونی از این نوع شبه علمها مواجه می شوید. گروهی عقیده دارند تا با اتصال به شعور کیهانی می توانید تمام دردهای خود را، از جمله بیماری های ناعلاج و سخت علاجی چون سرطان، را درمان کنید. گروه دیگر با استعمال روانگردانها در پی رسیدن به بهشت هستند. عده ای دیگر طب النبی را برای از راه به درکردن طب مدرن علم کرده اند. کسانی دیگر نظریه ی آفرینش را در برابر  داروینیسم درآورده اند.... و خلاصه که شلوغ بازاری است....

اما برای اینکه محکی در دست داشته باشیم اول سؤال کنیم که چه فرقی است میان علم و شبه علم؟ این سؤال مدتها است که ذهن بسیاری از فلاسفه ی علم را مشغول خود کرده است و پرداختن به آن موضوع بحث امشب را پیچیده می کند. شاید برای آدمهای عامی مثل من و شما، ساده ترین و سرراست ترین جواب این باشد:

1-    یک گزاره/حکم علمی در تمام دنیا و در شرایط یکسان به یک نتیجه ی ثابت و معلوم منجر می شود.

2-    یک گزاره/حکم علمی عموما می تواند به یک آزمایش با نتیجه ی معلوم و قابل پیش بینی منجر بشود.

در توضیح نکته ی اول می توان گفت که مثلا قانون جاذبه در تمام نقاط جهان ساری و حاکم است. اگر سنگی را از ارتفاعی به سمت زمین پرتاب کنید همیشه با یک وضعیت خاص به زمین می رسد که سرعت، شتاب و زمان سقوط آن برای کسی که به فرمولهای علم مکانیک مجهز است به راحتی قابل محاسبه است و در تمام نقاط مختلف جهان اگر این آزمایش را انجام بدهید به نتایجی مشابه با هم دست می یابید.

در توضیح نکته ی دوم می توان فرضیه ی گرانش عمومی را مثال زد که پیش بینی کرده بود نور ستارگان دوردست پس از عبور از کنار جرم سنگینی، چون خورشید منظومه ی شمسی، منحرف می شود که آزمایشها هم درستی این پیش بینی را اثبات کردند. این چنین پیش گویی های دقیق، و اثبات آنها به صورت آزمایشگاهی را می توان مرز علم و شبه علم دانست.

اما در عوض شبه علم در هر دو مورد خلاف علم عمل می کند. یعنی نسخه ای که برای کسی در ایران می نویسد شاید برای کسی دیگر به همان نتیجه منجر نشود. از سوی دیگر پیش بینی قابل تحققی هم ندارد. همین امر سبب شده تا بعضی از فلاسفه ی علم حتی روانکاوی فرویدی را هم از جرگه ی علوم خارج کنند.

امروز برای اینکه درک بهتری از شبه علم به دست بیاورید شما را با یک فیلم آموزشی آشنا می کنم.

بحثی که کارشناس/مجری محترم این ویدئو می کند درباره ی توانایی انسان در دیدن بدون چشم با توسل به یک غده در درون مغز انسان است که آن را در پزشکی غده ی صنوبری یا غده ی پینه آل می نامند. تا 1:22 دقیقه از ویدئو گوینده سعی می کند تا با توسل به یک سری اطلاعات پزشکی، که در اینترنت هم قابل دسترسی هستند و چندان نکته ی خارق العاده ای هم در خود ندارند، اعتماد بیننده را به خود جلب کند. پس از اینکه بیننده اعتماد کرد که با یک موضوع علمی طرف است آن وقت است که ارائه ی ادعاهای عجیب و غریب آغاز می شود. از جمله این ادعاها ،که نه در طول برنامه و نه در هیچ کجای دیگر اثباتی بر آنها ارائه نمی شود، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1-    پوشانده شدن سطح این غده در اثر تغذیه ی نامناسب که به کارکرد این غده به عنوان چشم سوم آسیب جدی وارد می کند و اشخاص را از رسیدن به این توانایی محروم می سازد.(1:22 تا 1:25)

2-    بعضی از کارشناسان می گویند که دولتها برای اینکه افراد نتوانند از توانایی چشم سوم خود استفاده کنند موادی را به رژیم غذایی مردم اضافه می کنند.(1:30 تا 1:50)

3-    مصرف فلورید(فلوراید؟) سبب غیرفعال شدن چشم سوم می شود.(2:00 تا 2:05)

بقیه ی داستان هم آنقدر پرت و پلا است که دیگر ارزش بررسی ندارد. یعنی دقیقا سعی شده تا با رنگ و لعاب علمی بخشیدن به یک بحث خرافاتی ببیننده را قانع کنند که :

1-    در بدن هر شخص غده ای وجود دارد که مسئول چشم سوم است.

2-    رژیم درمانی بد سبب از کار افتادن این توانایی در افراد شده است(پس اگر چشم سوم شما کار نمی کند لابد اشکال از خود شما است).

3-    با اصلاح سبک زندگی و یک سری تمرین های ذهنی خاص می توان این غده را فعال کرد.

4-    فعال شدن این غده ممکن است که برای اشخاص خطرناک باشد. در نتیجه برای اینکه خطری شما را تهدید نکند حتما باید به شخص واردی رجوع کنید که در این مورد خاص شخص کارشناس/مجری محترم برنامه است.

اما برسیم به 3 ادعای بالا:

1-    اولا بر اساس کدام مدرک علمی و یا ژورنال پزشکی مصرف بعضی از غذاها می تواند  کارکرد غده ی صنوبری را به عنوان چشم سوم از کار بیندازد؟ (فرض بر این است که واقعا چشم سوم وجود دارد). کدام دانشمندی این رژیمهای غذایی را بررسی کرده و گزارش کرده است؟ در کتاب کتاب پزشکی به این نوع رژیم غذایی و بایدها و نبایدهای آن اشاره شده است؟ تمامی اینها سؤالات علمی هستند که توسط کارشناس/مجری محترم برنامه بی پاسخ مانده اند.

2-     کدام کارشناس و بر اساس کدام گزارش گفته است که فلان دولت سعی کرده است تا چشم سوم مردمش را از کار بیاندازد؟ اصولا وقتی آدمهای دانایی مثل کارشناس/مجری محترم وجود دارند که حتی در یک کشور جهان سومی مثل ایران دست به بیدارسازی مردم می زنند دولتها چگونه می توانند جلوی گردش این اطلاعات فوق مهم را بگیرند؟ دقیقا چه نوع اطلاعاتی است که داشتن ای غده سبب می شود تا دولتها سعی کنند آن را از کار بیندازند؟ سابقه ی تاریخی این مسئله به چه تاریخی بازمی گردد؟ آیا فقط دولتهای مدرن سعی کرده اند تا غده ی صنوبری را از کارکرد خود به عنوان چشم سوم محروم کنند تا این روند از دولتهای آشور و بابل و آزتک تا به امروز ادامه داشته است؟ اگر دولتهای باستانی این اطلاعات را درباره ی کارکرد غده ی صنوبری داشته اند پس این اطلاعات پزشکی پیشرفته را از کجا آورده بودند؟ اگر دولتهای باستانی این اطلاعات را نداشته اند پس نمی توانسته اند جلوی چشم سوم مردم را بگیرند در صورتی که هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد که صحت این ادعا را اثبات کند. یعنی هیچ سندی نداریم که نشان دهد مثلا در 3000 سال پیش قریب به اکثر مردم چشم سوم شان فعال بوده است.

3-    اینکه مصرف فلوراید سبب از کارافتادن چشم سوم می شود را در کجا نوشته اند؟ کدام آزمایش پزشکی این ادعا را ثابت کرده است؟ اگر خود کارشناس/مجری محترم این آزمایش را انجام داده اند نتایج آن را در کجا و چگونه منتشر کرده اند؟ اگر این آزمایش توسط دانشمندان دیگر انجام شده است آدرس دقیق این ادعا کجاست؟ کدام مجله؟ کدام کتاب مرجع پزشکی؟

تمام اینها که گفتم فقط مشتی نمونه ی خروار بودند. همین اشکالات و ایرادات را می توان بر بقیه ی مکاتب خرافاتی و شبه علمی هم وارد کرد. البته جواب این اشکالات می تواند این باشد که اصولا دکترین ما خارج از چارچوب علم مدرن است. خوب در این صورت ما را با این عزیزان کاری نیست. لکُم دینکُم ولیَ دین.... ما با کسی که در خارج از چارچوب علم مدرن تحقیق و تفحص و فعالیت می کند کاری نداریم.... تنها یک آرزوی موفقیت و یک پیام: ... موفق باشی عزیز! ولی جان هر کس که دوست داری اگر خارج از چارچوب علم مدرن حرکت می کنی از علم برای پیشبرد اهداف خود مایه نگذار....

رضا کیانی موحد

سوم تیر 97

 

قوم برگزیده


به یک دلیل خیلی ساده چیزی به نام قوم برگزیده وجود ندارد. زیرا تنها قومی واقعا برگزیده است که تک تک افرادش ایمان داشته باشند چیزی به عنوان قوم برگزیده وجودندارد. خب طبیعی است چنین افرادی با چنین یقین روشن بینانه ای آن قدر احمق نیستند فردیت خود را فدای ایجاد گروه و قومیت کنند. حتی اگر چنین مردمانی روزگاری وجود داشته اند خیلی زود به دست اقوامی که گمان می کردند برگزیده اند از پهنه ی گیی حذف شده اند.

محمد حسن شهسواری همشهری داستان شماره 86 اسفند96 و فروردین 9 صفحه 69