یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

صحنه جرم

برادرم ،علی کیانی، پادکستی به نام "صحنه جرم" راه انداخته و قصد داره در هر قسمتش یکی از مجرمان رو معرفی کنه. مطمئن باشید چیزی که می شنوید با اون خبرهای رسمی که منتشر شدن یه کوچولو فرق خواهد داشت. در نتیجه، فکر کنم ارزش این رو داشته باشه که به پادکستها ش گوش بدید.

آدرس کست باکس صحنه جرم هست:

Iranian True Crimes (castbox.fm)

اولین اپیزود رو می تونید اینجا گوش بدید

اپیزود یک: شیطانی در لباس فرشته - قسمت اول (castbox.fm)

چگونه جراح شدم؟

https://s19.picofile.com/file/8441219934/a24c58c1370e5f33f1462ee369c21aaa.jpg

در حدود 35 سال پیش روزنامه اطلاعات یک ضمیمه هفتگی درست کرد به نام اطلاعات علمی. از قضای روزگار این ضمیمه کارش گرفت و بعد از چندی تبدیل شد به یک مجله ی مستقل. در چند شماره ی اولیه ی آن مقاله ای منتشر شد از ریدرز دایجست که چیزی است در مایه همین هفته نامه های خانوادگی که در ایران منتشر می شوند. این مقاله داستان پزشکی بود که تصمیم داشت جراح بشود و خاطرات خود را از دوره ی آموزشی نوشته بود. من نه می توانم صحت این نوشته ها را تأیید کنم و نه رد کنم ولی چون به نظرم داستان جالبی است تصمیم گرفتم آن را با شما به اشتراک بگذارم. داستان جراح شدن دکتر نولن را می توانید از اینجا دانلود کنید و بخوانید.

فیلم نبرد سواستوپل

تمبر روسی یادگار لودمیلا پاولیچنکو

فیلم جنگی اگه دوس داشته باشید فیلم نبرد سواستاپول رو توصیه می کنم ببینید. البته این فیلم درباره نبرد سواستاپول و محاصره ی اون به دست ورماخت نیست بلکه در گیر و دار نبرد زندگی یکی از تک تیراندازهای زن ارتش سرخ رو روایت می کنه. ارتش سرخ در طی جنگ جهانی دوم در حدود 800 هزار زن رو در واحدهای رزمی خودش (نه در آشپزخونه و بیمارستان و ...) به کار گرفت. قسمت عمده ای از اونها توی نیروی هوایی خلبان شکاری بودن و تعداد زیادی شون هم تک تیراندازهای نیروی زمینی. جالبه که بدونید ما در طی جنگ با عراق هیچ وقت نتونستیم جمع رزمنده های سپاه و ارتش رو به 500 هزار نفر برسونیم و اگر هم میرسوندیم اصولا تدارکات کافی براشون نداشتیم.

موزیک ویدئوی زیر رو با هم ببینید که موزیک متن فیلم هست به علاوه ی صحنه هایی از اون.

بعد از موزیک ویدئو هم می تونید فیلم اصلی رو ببینید با زیرنویس فارسی.

شربت خوری

راستش من بعید می دانم که از خوانندگان اینجا کسی  جزری را بشناسد، به این دلیل ساده که خود من هم تا دیشب او را نمی شناختم. پس از غور فراوان در زمینه ی رباتیک و تاریخ آن، بالاخره به این قصه پی بردم که بدیع الزمان جزری در حقیقت پدر علم رباتیک به شمار می رود. اینکه ایشان چه کرده و چه ساخته را می توانید در لینک بالا بیابید. نکته ی جالب این است که هنگامی که به دنبال کتاب ایشان ،به نام حیل، می گشتم به آدرس زیر برخورد کردم:

http://schoolmaster6.blogfa.com/post/393
من نمی دانم این عزیز مطالب وبلاگش را از متن ترجمه شده ی کتاب مستقیما برداشته یا خودش کتاب را خلاصه کرده اما هر چه هست جالب بود که فهمیدم این آقای جزری علاوه بر رباتیک تخصص ویژه ای در زمینه ی شربت داشته است. از همه جالب تر اختراع نهم بوده که توسط جام وصراحی برای مردم شربت می ریخته است. احتمالا این رباتهای شربتی را در مراسمی مانند عاشورا در خیابان کار می گذاشته اند که به عزاداران شربت و چای و شیر کاکائو بدهند.
یاد فیلم گنجهای سیرامادره افتادم که تلویزیون خودمان پخش کرد. هنرپیشه ی نقش اول ،هامفری بوگارت، در وضعیتی خراب و کثیف و ژولیده در بار بود که پسری گدا وارد شد و پیله کرد به بوگارت. بوگارت هم که در حال خودش نبود، حتما شربت زیاد خورده بود و کله اش گرم شده بود، با عصبانیت به پسرک گفت: برو وگرنه این آب رو می ریزم توی صورتت!چه کنیم دیگر؟!!! مملکت اخلاقی که می گویند همین است.

شرف

آن وقتها افسران سیاسی انگلیسی انتظار داشتند که افراد قبایل پیش پایشان به احترام قیام کند، همان طور که جلوی پای شیوخشان بلند می شدند. دروزی برکلی از جلوی خیون (یکی از شیوخ عرب در منطقه بصره) و عده ای اعراب که درس سینه کش دیواری نشتسه بودند  می گذرد، ولی هیچکدام پیش پایش بلند نمی شوند. برکلی با خود می اندیشد که اگر ازین مسأله چشم پوشی کند دیگر فاتحه کار و قدرتش به عنوان مأمور سیاسی خوانده شده است و از سویی چون نمی توانسته است یک تنه جلو برود و آن عده را تنبیه کند  ناچار رو به جماعت می کند و می گوید «سلام عیلکم» و خیون هم به حکم قانون بی بروبرگرد واجب بودن سلام بلند می شود و می گوید«و علیکم السلام»

شوق آموختن صفحه 229

 

در فیلم فرهنگ لغت رختخوابی (یا هر اسم دیگری که دوست دارید برایش پیداکنید) فرماندار انگلیسی منطقه ،هنری، به پسر جوانی که تازه از انگلیس رسیده بود و قصد داشت تا در میان بومیان انقلاب فرهنگ به پا کند جمله ی جالبی گفت: "چطور ما می تونیم بر مردمی فرمان برونیم که زبون شون رو نمی دونیم؟"

این قضیه دانستن زبان و آداب و رسوم محلی چیز کم اهمیتی نیست که بخواهیم سرسری از کنار قضیه بگذریم. اگر می بینیم که بعضی کشورهای اروپایی سالها و بعضی قرنها بر بعضی مردم آسیا و آفریقا حکمفرمایی کردند نباید این برتری و توفق را همه از صدقه سر قدرت نظامی آنها ببینیم. کشورهای استعمارگر برای سلطه بر مستعمراتشان وقت و انرژی زیادی صرف کردند که قسمت عمده ای از این انرژی برای شناخت بومیان صرف می شد. واقعا چطور می شود بر مردمی حکومت کنیم اگر چیزی درباره آنها ندانیم؟

کتاب شوق آموختن ذکر خاطرات آرچیبالد روزولت است. البته این روزولت را نباید با کرمیت روزولت اشتباه گرفت. کرمیت روزولت ،معروف به کیم، از افسران سیا بود که در کودتای بیست و هشت مرداد نقشی اساسی بازی کرد و از طراحان اصلی کودتا به شمار می رفت. آرچیبالد پسر عموی کیم بود و او هم مانند پسر عمویش به عضویت سیا رسیده بود. آرچیبالد علاقه زیادی به آموختن زبان عربی و فرهنگ کشورهای مسلمان داشت و همین امر سبب شد تا در زمان جنگ جهانی دوم ارتش آمریکا او را به عنوان کارشناس مسائل اعراب بکارگیرد. پس از پایان جنگ آرچیبالد به سیا پیوست و مأموریتهای گوناگونی را در کشورهای منطقه خاورمیانه ، از جمله ایران، گذراند.

کتاب شوق آموختن به داستانهای اطلاعاتی ،که قاعدتا آرچیبالد باید سرشار از آنان باشد، نمی پردازد بلکه بیشتر تمرکز کتاب بر روی زندگی عادی، آداب و رسوم و تشریح سنتهای سیاسی مردم خاورمیانه است. فصل آخر کتاب توصیه هایی برای زمامداران آمریکا درباره استخدام نیروهای جوان سازمانهای اطلاعاتی است که می توان همه این توصیه ها را در یک جمله خلاصه کرد: سازمانهای اطلاعاتی باید مأمورانی را به کشورهای دیگر بفرستند که با زبان، آداب و رسوم و سنن آن کشورها کاملا آشنا باشند و حتی از این آشنایی لذت ببرند. روزولت دوران خوشی را به یاد می آورد که مأموران اطلاعاتی آمریکا چنین خصوصیاتی را داشته اند و جای این گونه مأموران را در سرویسهای اطلاعاتی غرب خالی می بیند.

برای اینکه به ریزبینی افسران اطلاعاتی ،مانند روزولت، و همتایان نظامی آنها که سالها سلطه استعماری غرب را برنامه ریزی می کردند پی ببرید قسمتهایی از کتاب را به عنوان نمونه در پایین آورده ام. همین نکته سنجی ها سبب شد که تا قرنها استعمارگران اروپایی آقای ملل شرقی باشند. کتاب شوق آموختن توسط صهبا سعیدی ترجمه و به وسیله انتشارات اطلاعات چاپ شده است.

ارزشمندترین دارایی یک عرب قبیله نشین، نه همسر اوست، نه فرزند و نه شتر و نه به گمان برخی خیالپردازان اسبش. بلکه «شرف» اوست. کلمه «شرف» سه مفهموم افتخار، اصالت و استقلال را در برمی گیرد. بزرگترین سوگند یک عرب قبلیه نشین سوگند به شرف خویشتن است، آنهم به نحوی که گویی شرف چیز ملموسی است که ممکن است به آسانی خدشه پذیرد و از دست برود. کلمه مقابل شرف «عیب» است. عیب لغتی عربی است برای بیان شرم و سرافکندگی. اگر عربی در انجام تعهدی درماند، غرق عیب می شود و مطرود قبیله. دیگر افراد قبیله از تماس با او طفره می روند، به او دختر نمی دهند و هر فرصتی را برای سرکوفت زدن  بدو مغتنم می شمارند و او در نظر اهل قبیله، «روسیاه» می شود.

چند واجب اصلی برای حفظ شرف وجود دارد: واجب اول، حفظ عفت و ناموس زنان خانواده است. مجازات هرگونه انحرافی از عفت، مرگ زن گناهکار است به دست شوهرش و همچنین مجازات مرد فاسق، البته اگر دستگیر شود. البته استثنایی در این مورد وجود دارد و آن اینکه اگر تجاوز صورت گرفته باشد، مرد گناهکار شناخته می شود. ولی زنا، در میان اعراب بدوی به ندرت اتفاق می افتد، چرا که اگر زنی مورد سوء ظن شوهر واقع شود، به عنوان تنبیه و مجازات به خانه پدر یا برادرش برگردانده می شود و کوچکترین شایعه، حتی بی پایه و اساس در مورد عصمت یک زن می تواند موجب مرگ او شود.

بکارت زن چون جوهری گرانبها باید حفظ شود، به هر قیمتی که باشد. و اگر شوهر زنی پی ببرد که همسر تازه اش قبلا تجربه جنسی داشته است، او را به خانه والدینش پس می فرستد که یا کشته می شود، یا مطرود و رانده و یا مثل یکی شیء پلید و نجس همه از او می پرهیزند.

این مسأله گاه به افراطهای عجیب و غریبی هم می انجامد -مثلا رسم عجیب خانواده سعدون که هر زنی از افراد خانواده که نامحرمی رویش را ببیند مجازاتش مرگ است.

یکی از بزرگترین عیب ها ، خدشه دار شدن آبروی زن خانواده است. در زمان دیدار من از قبایل جنوبی عراق، قبیله آل بومحمد مورد تحقیر بود چرا که آنان در مورد حفظ ناموس زنانشان متهم به ولنگاری بودند و زنان خطاکار را به جای کشتن مورد سرزنش قرار می دادند.

از سوی دیگر زنان ایلیاتی، رویهمرفته بسیار آزادتر از زنان شهری بودند. بدوی ها و زنان دهاتی روبنده نمی زدند و ندرتا در مواجهه با غریبه ای گوشه سربند را بر صورت خود می کشیدند. تنها همسران شیوخ مجبور به تأسی از محدودیتهای زنان شهری یعنی پوشاندن روی خود بودند.

دومین اصل حیاتی و لازم حفظ شرف، شستن خون با خون است. این اصل امری کاملا پذیرفته شده و لازم الاجراست الا در دو مورد: یکی در یوم الکبیر یعنی در هنگام جنگ و قتال بین قبایل؛ کشته شدن در مبارزه مشمول انتقام نمی شد و طرفین دشمن خونی یکدیگر نمی شدند (حداقل در میان اعراب صحرا نشنی وضع چنین بود)، دوم به شرط پرداخت فصل یا دیه که عبارت است از پول، جنس یا زن، به نسبت دو زن به عنوان دیه هر مرد مقتول. فلسفه این آخرین شیوه پرداخت دیه آن است که زنان می توانند فرزندی پسر به دینا آورند که جای مردهای کشته را بگیرد....

دیگر از لوازم شرافت، سخاوت و مهمان نوازی است. باید از مهمان بخوبی پذیرایی شود و حداقل تا سه روز، مادام که غذای میزبان در شکم مهمان است، تحت حمایت او قرار دارد. مضیف شیخ قبیله همواره بر روی افراد قبیله و غربیه ها باز است و قهوه و غذا از کسی مضایقه نمی شود. حتی امروزه هم فقیرترین دهاتی ها، به رهگذران پیاله ای شیر تعارف می کنند- حتی اگر غذای خودشان منحصر به همین پیاله شیر باشد. سابقا یکی از بدترین توهینها به یک قبیله نشین آن بود که او را «لبن» یا شیر فروش بنامند، چرا که در نظر آنها شیر، فروشی نیست و به رایگان داده می شود و فروش شیر، «عیب» بزرگی به شمار می رود.

وقتی مهمان عزیزی به سرای شیخ وارد می شود، شیخ از هیچ خدمتی مضایقه نمی کند و طبق سنت، با او سرسفره غذا نمی نشیند، بلکه ایستاده از او پذیرایی می کند و مثل خدمتکار دست بر سینه ای به خدمتش می پردازد. و به هنگام عزیمت مهمان تا مرز قبیله او را بدرقه می کند.

«دخیله» جایی است که افراد می توانند تحت شرایط خاصی در آن بست بنشینند و طلب حمایت کنند، آنهم با گفتن «انا دخیلک» آن وقت شرف صاحب «دخیله» حکم می کند که از او در مقابل دشمنانش حمایت کند و اگر اتفاقی برای او بیفتد مایه سرافکندگی صاحب دخلیه خواهدشد. و باید از آنهایی که حرمت دخیله او را در هم شکسته اند، انتقام بگیرد  یا غرامت بستاند.

تقریبا تا همین اواخر، اعراب بدوی به عنوان پاسداری از شرف خود، حاضر نبودند تن به هرکاری بدهند. مثلا اعراب بدوی اشتغال به هر کاری جز شترداری را عار می شمردند. کشاورزی مایه ننگ و شرمساری بود و به کرایه دادن شتر برای بارکشی کاری بس نکوهیده. علاوه بر کشاورزی و فروش محصولات، نگهداری گاومیش، حصیر بافی، عبادوزی و آهنگری هم مایه ننگ و عار شمرده می شد.

صفحات 206 تا 209