یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

خویش خراش مالی یا یک داستان عارفانه

اصحاب حضرت رسول (صلوة الله علیه و آله) در مسجد مدینه جمع شده بودند و درباره این که کدام یک بیشتر حضرت (ص) را  دوست دارد لاف می زدند. حضرت (ص) وارد شد و از ماجرای بین شان پرسید. هنگامی که پاسخ اصحاب را شنید لبخندی زده و فرمودند : آنکه مرا بیش از همه دوست دارد حتی یکبار هم من را ندیده و تنها اسم من به گوشش رسیده است. او را می توانید در فلان صحرا در یمن در حال شترچرانی بیابید.

حضرت علی (علیه السلام) و حضرت عمر (رضی الله عنه) به دنبال یافتن آن مرد به سوی یمن روانه شدند. پس از یافتن وی از او پرسیدند که به چه سبب پیامبر (ص) فرموده که او از همه اصحاب به پیامبر بیشتر محبت دارد؟ غریبه پرسید : شما فلانی و فلانی نیستید. پاسخ دادند: چرا! گفت: شما در جنگ احد در رکاب حضرت (ص) نبودید؟ فرمودند: چرا! پرسید: هنگامی که دندان مبارک حضرت (ص) در میانه معرکه شکست چه کردید؟ گفتند: به جنگ با دشمن ادامه دادیم. غریبه ادامه داد: زمانی که من شنیدم یک دندان حضرت (ص) را در میانه جنگ شکسته اند، من با سنگ تمامی دندانهای خود را شکستم.

نام آن غریبه اویس قرنی بود.

منبع تذکرة الاولیاء

راوی خودم

نکته اخلاقی1:

اگه کسی رو از ته دل دوس داری باس سعی کنی احساسات ش  رو اون جور که هست درک کنی.

نکته اخلاقی 2:

دوس داشتن به حرف نیس به عمله

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد