یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

تعصب+ حماقت= جنایت

http://wars-and-history.persiangig.com/30034c74c681dca7a8c6a627960221d2_XL.jpg

مورد عجیب
دکتر علی شریعتی
به صورتی آشکار ثابت می کنند که چگونه وقتی تعصب کور بر روح و روان کسی مسلط می شود حتی باهوش ترین افراد هم تبدیل به احمق ترین آنها می شوند.....


........ و چه
جنایتها
که از این حماقتها نتیجه نمی شود.

چند کلامی از علی شریعتی

عشق و ایمان، در اوج پروازش، از سطح ستایش ها می گذرد و معشوق در انتهای صعودش در چشم عاشق سراپا غرقه ی سرزنش می شود و این هنگامی است که دوست، استحقاق بخشوده شدنش را، در چشم دوست، از دست می دهد.


مذهب یک نوع آگاهی عاشقانه است، یا عشق آگاهانه


حقیقت، بی پرستش، فلسفه و دانش است و پرستش، بی حقیقت، بت پرستی یا شهوت!


تقیه برای حفظ ایمان است نه حفظ مؤمن

زندگی

جایی گفته ام که:"هرکس آنچنان می میرد که زندگی می کند".

و باید بر آن بیافزایم که:" هر کس آنچنان که در بیداریست خواب می بیند"!

و من، سال پیش که شبها و روزهای یکنواخت را در دنیائی یک متر در دو متر تنها می گذراندم، شبی –شاید هم روزی (چه می دانم؟) خواب بودم، در حالیکه تنها مسائلی که در آن ایام برایم مطرح بود، صدها مشکل زندگی و مسئله فلسفی و قضیه علمی و فکری واقتصادی و سیاسی و ... نبود. فقط و فقط سقوط کردن بود و یا خود را نگاه داشتن، ماندن بود و یا مردن و همین! و بنابر این، آنچه بیشتر بدان میاندیشیدم "وجود" بود و "زندگی"، که موضوع اصلی همه آن مسائل همین است، خواب بودم، دیدم که تالار بزرگیست و انبوه چهره های همیشگی از روشنفکران و موافقان و دانشجویان و مذهبی ها و ماتریالیستها و مومنین و بی ایمانها و موافقان و مخالفان و مثل همیشه بحث است و سوال و انتقاد و از هر در سخنی.

و از میانه یکی برخاست و سوال کرد: و چه سوال بجایی و چه خوب هم مطرح کرد، که : تو که از توحید می گویی و از مذهب و از اسلام و از انسان و از تکامل و از ارزشهای اخلاقی و از ایثار و از شهادت و از مسئولیت اجتماعی و از هدایت و ... همه این حرفها وقتی معنی دارد که بتوانی بگویی که اساسا "زندگی" چیست؟

براستی اگر در بیداری می پرسیدند در جواب می ماندم و یا لااقل مکث می کردم و یا لااقل ناقص می گفتم و یا حتی چیز دیگری می گفتم، اما در خواب، پاسخی دادم بی لحظه ای تردید و تأمل که از آن هنگام تا کنون هر چه بیشتر بدان می اندیشم، بیشتر بدان معتقد می شوم و بیشتر به شگفتی می آیم، بخصوص که حتی هر کلمه ای بدقت انتخاب شده و حتی ترتیبش نیز حساب دارد. گفتم : بنویسید!

نان، آزادی، فرهنگ، ایمان و دوست داشتن!

و در بیداری که باین پاسخ رویایی ام فکر می کردم، با خود می گفتم که " برابری" و "تکامل" را که من آنهمه بدان عشق می ورزم د راینجا یادنکرده ام و آیا فرمون من این دو را کم ندارد؟ دیدم که نه، چون اگر آن پنج تا را داشتیم این دو را نیز خود به خود خواهیم داشت، همه چیز را خواهیم داشت و کمبودی وجود ندارد.

و اکنون که به شما می اندیشم که چه کم دارید، هیچ! و چه بسیار کسان که هیچ ندارند و آیا ناسپاسی نخواهد بود، اگر در برابر زندگی خویش به خاطر مسائلی که ارزشی کمتر و پست تر از این پنج گنج انسانی دارند، قدر ناشناسی کنید و ناخشنودی؟

1345 

علی شریعتی  

کتاب با مخاطبهای آشنا صفحه 149-150

مدرسه و دانشگاه

-شما به عنوان یک استاد دانشگاه چه چه انتقادها و پیشنهادهایی درباره  دانشگاه های کنونی ایران دارید؟

-یک پیشنهاد بیشتر ندارم.

-چیست؟

-همان که درباره مدارس هم داده ام،

-کدام؟

-تعطیل!

علی شریعتی 

گفتگوهای تنهایی جلد دوم چاپ دوازدهم 1387 صفحه 1052

Foolishness

O’ Lord 

 What didn’t u give whom u give foolishness?! 

And

What did u give whom u didn’t give foolishness?!

 Dr. ALi Shariati