یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

یادداشتی درباره ی تهران1500



نمی دانم تا حالا روحوضی دیده اید یا نه؟ در اغلب این گونه تأترها یک حاجی پولدار وجود دارد به همراه زن حاجی و دختر حاجی. یک خدمتکار سیاهپوست هم هست که نوکر حاجی است و مبارک نام دارد. دختر حاجی یک خواستگار به ظاهر موجه دارد که باطنش خراب است. علاوه بر آن، دختر حاجی یک خواستگار بی پول هم دارد که حاجی همیشه با ازدواج او با دخترش مخالف است. خواستگار بی پول همیشه یک بچه یتیم است که در دار دنیا یک مادر پیر دارد و کلی مرام و معرفت البته. خواستگار بی پول ،که زبل روزگار است، با کمک مبارک دست خواستگار پولدار را رو می کند و در انتها به دختر حاجی می رسد.

حالا همین داستان یک خطی را به وسیله ی 3D Max اجرا کنید و به جای مبارک یک ربات بی مزه بگذارید. به معجون بی مزه تری می رسید که تهران-1500 نام دارد. واضح است که در چنین روحوضی مدرنی به دنبال شخصیت پردازی و خط دراماتیک و فیلمنامه رفتن چقدر لغو و بیهوده است. فیلمنامه ی تهران-1500 آنقدر بی در و پیکر است که حتی ناچار شده اند بر روی فیلم نریشن هم بگذارند تا بیننده را چیز فهم کنند.

برای اینکه منطق فیلمنامه را بهتر دریابید می توان به عنوان مثال از درگیری عاطفی ابتدای فلیم هدیه تهرانی با بهرام رادان در تاکسی و شماره رد و بدل کردن آنها ،که کوچکترین در این اظهار علاقه منطقی ندارد، ذکر کرد. بعد تر هم که هدیه تهرانی با حسام نواب صفوی (که نقش یک خواننده ی زیرزمینی را بازی می کند) در کافه نشسته اند معلوم نیست که اصلا کی با هم درگیر شدند و کی با هم قرار گذاشتند؟ فیلم همین جور بی مقدمه و ابتدا به ساکن نشان می دهد که این دو دلداده روبروی هم در کافه نشسته اند. مسخره تر اینکه معلوم نیست بهرام رادان از کجا و چگونه از قرار و مدار این دو آگاه شده که خود را به کافه رساند و حال نواب صفوی را می گیرد؟ دست کم در روحوضی های سنتی مبارک نقش یک جاسوس را بازی می کند و با خبرچینی های به موقع خود به پسر بی پول کمک می کند. مبارک مؤنث و ماشینی تهران-1500 البته بی بو و خاصیت تر از این حرفهاست و برخلاف مبارک روحوضی سنتی ،که شخصیتی کنشگر و فعال است، یک موجود منفعل و هیچکاره است که حداکثر برای مهمانها چایی می ریزد یا آخر شب یک برنامه رقص باباکرم اجرا می کند.

چند تا شخصیت هم به داستان اضافه کرده اند که بود و نبودشان فرقی در پیشبرد داستان ندارند (گوهر خیراندیش و حبیب رضایی مثلا) و اصلا معلوم نیست که در فیلم چه می کنند؟

شوخی های زبانی روحوضی های سنتی با اینکه بارها و بارها دستمالی شده اند اما دستکم اجرای هنرمندان سیاه بازی گاه لبخندی بر لب تماشاچی می نشاند اما شوخی های زبانی تهران-1500 آنقدر بی مزه هستند که بعید می دانم پس از خروج از سالن سینما بیننده ای بتواند حتی یکی از آنها را به خاطر بسپارد. مثلا نقطه ی اوج طنز فیلم آنجا است که اکبرآقا(مهران مدیری) به ربات خود به جای رباته می گوید ربابه و این اشتباه لپی چند بار در طول فیلم تکرار می شود تا همان لبخند ساده را هم از لبان بیننده بزداید.

از بازی ها هم که نمی توانم حرفی بزنم چون تخصصم نیست  فقط یک نکته و آن هم اینکه غیر از شریف نیا، مهران مدیری و گوهرخیر اندیش دوبلاژ بقیه عناصر فیلم (مخصوصا هدیه تهرانی و بهرام رادان که بار اصلی فیلم را برعهده دارند) سرد و بی روح است که در مورد هدیه تهران وضع بدتر است. صدای تهرانی نه اوج دارد و نه فرود و اصلا با حال و هوای داستان همخوانی ندارد. انگار که یک متن را روبرویش گذاشته اند و او هم از ابتدا تا آخر متن را یک نفس و با یک ریتم خوانده است. در لحظات مختلف فیلم (ناراحتی ابتدای فیلم که اکبرآقا مرده، یا رسیدن به دلدار) لحن تهرانی تغییر نمی کند و کوچکترین احساسی را نشان نمی دهد؛ نه قاه قاه خنده ای و نه هق هق گریه ای.

تنها نکته ی مثبت فیلم (البته برای تهیه کنندگان فیلم) تحریم فیلم از سوی صدا و سیمااست که طبق قاعده ی:"آدم از هرچی منع بشه می ره دنبالش". ممکن هست که خرج و دخل تهران-1500 را سرو سامان بدهد.