یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

بی باک

متی راس(هالی استنفیلد) دختری 14 ساله است ،زبل و سرو زبان دار است که برای پیگیری قتل پدرش تام چنی (جاش برولین) به شهر می رود. او به یکی از مارشالهای ایالتی روستر کاگبرن(جف بریجز) مبلغی پول پیشنهاد می کند تا او قاتل پدر را دستگیر کرده و تحویل مقامات قضایی شهر دهد. یکی از رنجرهای تگزاس به نام لابوف (مت دیمون) هم به آنها ملحق می شود و ادعا می کند که قاتل فراری در حقیقت یک سابقه دار است که در ایالت تگزاس هم تحت تعقیب است. روستر چند بار با  لابوف دعوا و قهر می کند. قاتل فراری به یک گروه راهزن پیوسته وبه سرزمینهای سرخپوستها رفته است. روستر کاگبرن با همدست های تام چنی درگیر می شوند. اما در نهایت متی راس تام چنی را یافته و در یک درگیری اتفاقی او را می کشد و انتقام پدر را می گیرد...

فیلم بی باک را در حدود 2 هفته قبل از مراسم اسکار امسال دیدم و آن زمان نمی دانستم که این فیلم نامزد دریافت ده جایزه اسکار شده است. بیشتر به خاطر ریتینگ بالای فیلم در سایت آی.ام.دی.بی و البته بازی جف بریجز ،برنده جایزه اسکار سال قبل، راغب بودم که فیلم را ببینم ولی راستش فیلم سرراست و بسیطی به نظرم آمد. داستان فیلم یک داستان خطی از انتقام گیری و حس انتقام جویی است که بیشتر به درد آقای کیمیایی می خورد.

بعد از مراسم اسکار فهمیدم که این فیلم در حقیقت بازسازی فیلم وسترن دیگری به همین نام است که هانری هاتاوی در سال ۱۹۶۹ با شرکت جان وین ساخت و جان وین برای بازی در نقش مارشال کاگبرن یک چشم، تنها جایزه اسکار عمرش را دریافت کرد. هرچه که بود به دل من که ننشست...

 

آیه جمال در آینه بهار


جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید

هلال عیــد در ابــروی یار باید دـید

 

کنون که باد صبا به تهنیت پیر می فروش آمد و ارغوان جام عقیقی به سمن آورد، اینک که نرگس خبر از چشم یار می آورد و از آسمان باران رحمت می بارد، این خمار باده عشق به تمنای فصلی نو ساغری از مهر در جام کرده پیشکش می کند. باشد که بحق صحبت قدیم قدم در قدم نهاده از بحر حادثات خشکیده لباس بیرون شویم.

بزرگ دوستا! سلام بر تو و سلامتی پیشه راهت باد. گل وجودت را زحمت خاری مباد و بهار زندگانیت را آفت خزانی مرساد.

 

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

 

دلت به وصال گل خوش باد و سرت ز رنج خمار دور. مرغ بخت اسیر دانه خالت و گردن گردنکشان عالم پای بند دامت باد و نیز:

 

هر سر که نشد مطیع رایت

انداخــته باد به زیرپایـت

 

رسم آن بود که ما پیشتر به مبارک می شدیم و دعای خیر بدرقه راهت می کردیم، لیکن دریغ که در سرای عالم غفلت دامنگیر و هوای خانه دلگیر و مرا از تو به صورت جدا افکنده اما

 

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست

همچنــان در میان جــان شیــرین منزل است

 

پس عذرم پذیر و جرمم به ذیل کرم بپوش. باشد که در این نوبهار بازهم با تو از تو و با خود راز دل گویم.

 

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

بی باده گلرنگ نمی باید زیــست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزه خاک ما تماشاگه کیــست

 

باری! سالی رفت و آنچه در او بود گذشت. چنانکه پیشتر آمدند و رفتند و به غفلت فردی که یک شب از سر صدق تأمل ایام گذشته نکنده و آب دیده به حسرت عمر رفته نیفشاند. مرا و تورا این روزها غنیمتی است تا به درخت و کوه و صحراه بنگریم که از پس رفتن بی شک آمدنی است و آنکه این آیت کفایت حال او نکند در جهل مرکب بماند.

عزیزا! به باغ بیرون شویم و آیه حسن یار در آینه بهار مشاهده کرده به دست مریزاد نماز عشقی به قبله جان خوانیم که گر کس را چشم بصیرت است این سوره از جمال کافی اوست.

 

یار بـی پــرده از در و دیــوار

در تجلی است یا اولی الابصار

 

شاید بعدها اگر از عمر مجالی بود و از بخت توفیقی، دوباره در این بیان رقم زدیم اما اینک همین قدر کافی است که

 

در خانه اگر کس است

              .....یک  حرف بس است

 

سیاوش طلوع

 

                     

آنچه اصل است با چشم سردیده نمی شود

وقتی به گربه خیالی می گویم: "بیا جلو پیشی! پیشی بیا پیتزا!" النا طوری رفتار می کند که انگار در حال دیدن گربه ای واقعی است ولی واضح است که شیدا وجود گربه را باور نکرده و جواب می دهد:" ئه! اینجا که گربه ای نیس بابا!...

حکایت، حکایت تخیل است. حکایت، حکایت تخیل است و از دست دادن آن در سنین بالاتر. شازده کوچولو هجویه است بر دنیای کاسبکارانه بزرگترها. بزرگترهایی که قوه تخیل خود را از دست داده اند و دیگر توان دیدن فیل در شکم مار را ندارند. بزرگترهایی که قدرت دیدن چاه در دل صحرا را ندارند و همان بزرگترها هستند که قدرت دیدن لبخند ستاره ها را از دست داده اند.

شازده کوچولو هجویه است بر دنیا کاسبکارانه بزرگترها. آنها که سند و قباله را دلیل مالکیت می دانند و مالکیت را انتهای آمال انسانی...

... ولی تو که نمی‌توانی ستاره‌ها را بچینی.

-نه، ولی می‌توانم آنها را در بانک بگذارم.

-یعنی چه؟

- یعنی من تعداد ستاره‌های خود را روی یک ورقه کاغذ می‌نویسم و بعد، آن ورقه را در کشویی می‌گذارم و در آن را قفل می‌کنم.

- همین؟

- بلی که همین.

ادامه مطلب ...

اکثر اوقات شرافت در احمق ماندن است

آملی دختر جوانی است که اصلیت بلژیکی دارد ولی در ژاپن به دنیا آمده است. او به دنبال رویای خود از یک زندگی ژاپنی به این کشور بازمی گردد و سعی می کند در یک شرکت ژاپنی مشغول به کارشود. آملی در ابتدای استخدام با بی توجهی بالاسری ها و در نهایت با لج بازی و نفرت رئیس مستقیمش ،دختری زیبا با نام فوبوکی، مواجه می شود.

پس از چند ندانم کاری ناشی از عدم شناخت فرهنگ ژاپنی آملی از طرف فوبوکی مطرود می شود و آنقدر تنزل پیدامی کند که او را مسئول نظافت توالتها می کنند. آملی که می داند در فرهنگ ژاپن استعفا دادن بزرگترین گناه است 7ماه در دستشویی و توالت می ماند و هر توهینی را تحمل می کند تا استعفا ندهد و پس از پایان قراردادش شرکت را ترک می کند.


ادامه مطلب ...

شناسایی و شکار جاسوس

یک متخصص الکترونیک ،پیتر رایت۱۹۱۶، به استخدام سرویس ضدجاسوسی انگلیس ،موسوم به ام.آی-5، در می آید. پس از چند عملیات جاسوسی توسط میکروفون، او و یکی از همکاران نزدیکش ،آرتور مارتین، متوجه می شوند که در تعداد زیادی از این گونه عملیات به بن بست رسیده اند. آنها شک می کنند که شاید یک جاسوس از درون سرویس آنها اطلاعات را به روسها می رسانند و برای پیگیری قضیه لیستی از افرادی که در این عملیاتها شرکت داشتند تهیه می کنند. با حذف اسمهای غیرمشترک و تکیه بر کسانی که در تمام عملیاتها شرکت داشتند یا ناظر بودند به 6 اسم می رسند. دو نفر از افراد مشکوک عبارت بودند از رییس وقت ام.آی-5 ، سرراجر هالیس، و معاونش.

رایت با سرخوردگی سعی می کند اطلاعاتی که از شنود مخابرات روسها به دست آمده را با پرونده جدید تطبیق دهد و در نهایت به این نتیجه می رسد که کار کار خود هالیس است. رایت تصمیم می گیرد که به جنگ جاسوس برود و در نهایت شکست می خورد. هالیس بازنشسته می شود و رایت رئیس جدید را مجبور می کند تا از رییس سابق بازجویی کند. دستور بازجویی صادر می شود ولی از بازجویی هم چیزی در نمی آید. هالیس منکر می شود که در استخدام روسها بوده است. در نهایت رخنه ایجاد شده با رفتن هالیس گرفته می شود و خواننده به این نقطه می رسد که حتما کار کار خود هالیس بوده است.

ادامه مطلب ...