یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

شراب تلخ دانشگاه آزاد


درباره حمید قبلا نوشته بودم. این هم یک شاهکار دیگر از حمیدعلی رستمی:

چو شد دانشگه آزاد تاسیس

شرابی تلخ اندرجام کردند

سپس با طبل تبلیغات بسیار

جوانان وطن را خام کردند

مرا انداختند اندر قرض وقوله

پگاه عمر مخلص شام کردند

چنان توصیف این مبحس نمودند

که وصف خلد در افهام کردند

نه استادی نه سلفی نه سرابی

فقط تشویش در ابرام کردند

چنان شهریه ها را برده بالا

که سرها را پر از سرسام کردند

بنا بوده بنا سازند سلفی

 به صدها وعده ما را رام کردند

معایب را به پشت پرده پنهان

محاسن را به روی بام کردند

چنین دانشگهی با ارز آزاد

چرا ایجاد بهر عام کردند؟؟

من اشتباهیم

من اشتباهیم……..چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟ من بی دفاعم……من شریف تربیت شدم. من شریف بزرگ شدم. نه کسی منو میشناخت، نه کسی بنده رو میدید. نه ثروت مند بودم ونه هیچ چیز دیگر…..همه ی سهم من از زندگی کار کردن در زیرزمین اداره ی بایگانی بود، لای پرونده ها….من ساده بودم. من همه چیز رو باور میکردم. من با هیچ کس مخالفت نمیکردم. سرم به کار خودم بود و شریف بودم…..من نمیخواستم به بانک برم، من نمیتونستم طبیب باشم، من نمیتونستم سرهنگ باشم، من نمیخواستم شعر بگم. من مقاومت کردم تا حد توانم، اما توانم کم بود……بنده ضعیف بودم. برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران. و من به همه احترام میگذاشتم، من به همه احترام میگذاشتم و من شروع کردم به بازی کردن، شروع کردم به سرگرم شدن و بعضی وقتها یادم رفت که کجام و همه ی اینهایی که میگند مال من نیست، حق من نیست و من اشتباهیم……تقصیر من بود، تقصیر دیگران هم بود…..اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم بر نداشتم…. من هیچ چیزی رو توی جیبم نذاشتم، من از سهم کسی نزدم. من فقط اشتباهی بودم .. خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکردم، خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم. من فقط اشتباهیم…….چه دفاعی از خودم بکنم؟ من بی دفاعم…….حالا من مانده ام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم…….جناب قاضی من از هیچکس توقعی ندارم…خدایا تو منو ببخش

برای ما بادمجان آفریدند!!!

 

قبلا از حمید گفته بودم و طبع شعرش. این شاهکارش را در وصف ما آفریده است بچه م. باشد از برای یادگاری:

رضا جان جسمت از جان آفریدند

تو را همرنگ غولان آفریدند

برای انبساط خاطر تو

شنیدم دوش حََمدان آفریدند

گرفتند از خَم زلفت کمندی

وزآن خم پشم انسان آفریدند

چو آنجا پر تردد بود ناچار

سرینت را چو دالان آفریدند

اگر ما بیست واندی سال داریم

تو را پارسال زمستان آفریدند

گهی افتاده ای و گاه خیزی

تو را اُفتان و خیزان آفریدند

مگر رندان بگیرندت به بالین

تو را از بهر رندان آفریدند

دراین جالیز پر محصول گویند

برای تو بادمجان آفریدند

اگر ما را به گنبد خلق کردند

تو را نزدیک تهران آفریدند

ننالی زین مزاح تلخ گونه

که ما را نیز نالان آفریدند

حمید رستمی (طنین)

27/12/1370

نامه ای به یک الاغ خوشگل

عزیزم! دیروز بعد از ظهر توی خیابان دیدمت.

توی آن راهبندان تو یکی را سوار کرده بودی و بی خیال به طرف جنوب می رفتی و همه به تو می خندیدند. از دست اینها ناراحت نشو. اینها به همه چیز و همه کس می خندند. اینها را نمی شود شناخت، حتی اگر هزار سال رویشان تحقیق کرده باشی. اینها به همان اندازه در استقبال از یک قهرمان، فوتبال غیر منتظره اند که در تشییع یک زن مطرب.

باید یک مأمور بگذاری سرقبر مطرب تا یکدفعه نصف شبی از زیر خاک درش نیاورند که ببرند بگذارند توی موزه های تاریخ. من خیلی به چشمهایت نگاه کردم. گفتم از خنده اینها دست وپایت را گم نکنی یکدفعه.

دیدم توی چشمهایت پاسخی نیست. فقط کار خودت را داشتی می کردی. از لا به لای ماشین ها و بوق ها و قهقهه ها راهت را پیدا می کردی. من پیدا کردن راه را باید از تو یاد بگیرم. قول می دهم عزیزم!

عزیزم! می دانم روحیه تو زرورقی نیست که با چند تا خنده مسخره بروی نهیلیست شوی، از مردم ببری.

به حقوق حیوانی ات زیاد فکر نکن. از پا در می آیی. به جایزه انجمنهای حقوقی فکر نکن که مثلا «گور خر بلورین» صبوری را به تو بدهند. پشت سرت حرف در می آید. همین که چشم های سیاهت در تاریکی آن طویله ویلایی می درخشد، کم از فانوسی نیست که آینده را به من نشان دهد.

اگر این نهیلیستها هم از بی اعتباری  دنیا توی گوشت خواندند که مثلا دستت را بکن توی پریز برق و صدتا قرص ضدحاملگی بخور یا برو توی اتاق گاز یا مثلا به فکر صندلی و طناب باش، بگو که اولا طویله ما «پریز» ندارد، ثانیا من توی عمرم قرص نخورده ام، ثالثا گازها اتاق ندارند، رابعا صندلی نمی تواند سنگینی مرا تحمل کند، بگو من توی عمرم روی صندلی ننشسته ام. از داروهای «آرسنیک دار» هم صرف نظر کن. همه اش را آن یارو خورد.

بهشان بگو تا شبدر هست زندگی باید کرد.

آنها از خودکشی دسته جمعی حرف می زنند. می خواهند ترا از راهت منحرف کنند ولی خودشان یکروز با شلوار بدون اتو بیرون نمی روند. خودشان به خاطر یک میز، یک تومان، یک مأموریت، یک سخنرانی و یک سکه خودشان را می کشند. نه این که بکشند واقعا، بلکه هر جور تحقیری را می پذیرند. می گویند ما عرضه خودکشی نداریم. تو مواظب باش که آن گوشهای عظیمت -ماشالله- بدهکار این حرفها نباشد.

خودشان می گویند که این دنیا ارزش ندارد و پوچ است، باید هر چه زودتر رفت ولی به خاطر یک موبایل و یک ماشین و یک خانه و یک زن و یک ... یک عمر تقلا می کنند. اگر به تو گفتند که سم هایت را بکن توی پریز برق، یکدفعه خر نشوی حرفشان را قبول کنی. من از خودتم عزیز!

اگر قرار باشد شماها ساده باشید و نسلتان ور بیفتد من این «زندگی با نخبگان» را «دوزار» قبول ندارم. اینها کاری کردند که برادران راه راه پوش تو گورشان را بکنند و بروند توی جنگلها گم شوند. شماها هم مثل آنها پا پس نکشید. بمانید و مبارزه کنید. به خاطر حیثیت خودتان. به خاطر من که دوستت دارم. عزیزم! شما باید یک کار دیگری هم بکنید. باید با تکنولوژی تمدنها راه بیایید. مثلا مسواک زدن و دوش گرفتن را یاد بگیرید. خودتان را آرایش کنید. می دانی اگر مثلا سرمه غلیظ بکشی چقدر چشمهایت خاطر خواه پیدا می کند؟ پالان هایتان را با مد روز تطبیق دهید. مثلا توی طویله دستگاه کارت ورود و خروج بگذارید. از اینترنت استفاده کنید، ببینید مثلا همنوعانتان در قبرس چه رنجی می کشند، حمایتشان کنید.

برای خودتان تجمع و نشریه ترتیب دهید. دلم می خواهد کار به جایی برسد که اگر تا حالا ماها سوار شماها می شدیم روزی برسد که شماها سوار ماها شوید. این، عین عدالت است! یکدفعه نروی کتابهای نیچه را بخوانی، ما نویسنده خر در جهان کم نداریم، بروید آثار آنها را بخوانید. اصلا چشمهای تو یک «رمان» است عزیزم!

دور سرت بگردم! دلم برایت اندازه یک فندق شده! شبها از دریچه طویله، به ماه نگاه کن، من هم از مهتابی خانه مان به ماه نگاه می کنم. می دانم بالاخره نگاه و احساسمان یک جایی به هم گره می خورد. دوستت دارم! دوستم داشته باش. خیلی بیشتر از شونصدتا!

ابراهیم افشار

ایران جوان شماره 513

مدیریت مدرن در عصر تکنولژی

1.     مدیر پروژه کسی است که فکر می کند نه زن می توانند در عرض یک ماه یک بچه بیاورند.

2.     مدیر ساختارها کسی است که فکر می کند یک زن مجرد می تواند در عرض یک ماه نه بچه بیاورد.

3.     مدیر کنترل کسی است که می پرسد آیا بچه در بودجه منظور شده است (و آیا می شود با فرزند خواندگی پولی صرفه جویی کرد؟).

4.     مدیر فروش کسی است که فکر می کند می تواند یک بچه تحویل دهد حتی اگر مرد یا زنی وجود نداشته باشند.

5.     مهندس ابزاردقیق کسی است که فکر می کند که آوردن بچه هجده مال طول می کشد.

6.     مشتری کسی است که اصلا نمی داند که چرا بچه می خواهد.

7.     مهندس ساختارها هنوز در حال امکان سنجی چگونگی تولید بچه است.

8.     مأمورخرید کسی است که اشتباهی کانــدوم خریداری می کند.

9.     تیم برنامه ریزی فکر می کنند که آنها به زن یا مرد نیازی ندارند، آنها یک بچه را بدون نیاز به منابع تولید می کنند.

10. تیم تنظیم اسناد مطمئن نیست که بچه تحویل داده شده است، آنها فقط اسناد را پس از نه ماه تحویل می دهند.

11. مدیر کنترل کیفی کسی است که هرگز از فرآیندهای تولید بچه رضایت ندارد.

12. مهندسین لوله کشی بی خیال! .... آنها فقط زن می خواهند، نه بچه!!

13. آزمایشگر کسی است که همیشه به زنش یادآوری می کند که این یک بچه راست راستکی نیست.

14. مدیر منابع انسانی کسی است که فکر می کند یک الاغ می تواند یک بچه آدم بیاورد به شرطی که نه ماه فرصت داشته باشد.

15. مدیر برنامه ریزی استمرار تولید کسی است که یک زن و مرد آماده در کاراخانه ای صدکیلومتر دورتر آماده کرده تا در صورتی که وقوع سیل و زلزله در کار زوج اول وقفه ایجاد کرد در تولید بچه وقفه ایجاد نشود.

16. مدیر پشتیبانی کسی است که ، پس از اطمینان از اینکه تماسی را دست کم سه بار ردکرده و زوج را دست کم برای دو هفته پشت خط نگه داشته، درنهایت اجازه می دهد تا تماسها به وی وصل شوند و پیشنهاد می کند که زوجین عشقـبازی را متوقف کنند چرا که آشکار است که آنها دستورات واضحی را که به آنها داده شده تا در اولین عشقـبازی از بچه دار شدن جلوگیری کنند اجرا نکرده اند. او اشاره می کند چون بچه الان دو هفته است که ساخته شده دیگر شامل گارانتی نمی شود و قابل مرجوع شدن هم نیست.

17. مدیر امنیت اطلاعات کسی است که معتقد است فایروالها، ضدویروسها و کنترل کننده های سیستمهای نمایش داده ها قبل از هر تولید بچه ای باید در زن و مرد نصب شوند.

18. مدیر مقابله با حوادث کسی است که یک تیم آموزش دیده و متخصص امنیتی در اختیار دارد تا اگر بچه ای کشف شد به اشکالات آشکار سیستم های امنیتی ورودی ها رسیدگی کنند.

ترجمه از خودم

منابع :متفاوت و مختلف