تا چند بنالیم ز اندوه جدایی؟
بازآ که جان تازه شود چون تو بیایی
تا چند حدیث غم هجران تو گفتن؟
تا چند تحمل که تو در دیده درآیی؟
نومیدم و بر این دل بشکسته امیدی
بیمارم و جانا به تن خسته دوایی
یک لحظه دل از پرتو یاد تو بری نیست
در صفحه ی دل گاه مهی گاه سهایی
طوفان حوادث شکند زورق عمرم
چون نوح اگر راه نجاتم ننمایی
صیدیم و به دنبال کمند تو روانیم
عاشق ندهد بند غمت را به رهایی
در تیره شب زندگی و کوره ره عمر
جز شمع رخ دوست مرا نیست ضیایی
ای دوست "طنین" هر شب و هر روز بگوید
باز آی که جان تازه شود چون تو بیایی
حمید علی رستمی(طنین)
1370
آفرین به شما که این قدر با کمالات و اهل مطالعه هستید. من اما تازه وارد عرصه ی بیزینس شده ام و کارم رو توسعه داده ام!! انشالله در آینده کتاب هم می خونم
شم لطف دارید
کاش می شناختمش تا...
خودت می دونی.
به قول خودت اگه لازم باشه چیزی گفته شه میشه! نیازی به اصرار نیست.
آره خوب. هر چیزی به جاش و به موقعش
سلام سوسی
می بینم که توام خیلی وقته آره و به ما نمی گی...
جالب انگیزناک شده
خیلی از پست ها رو خوندم اما نظر ندادم
خدا رها رو حفظ کنه که همیشه هست ...
همینجوری به کارت ادامه بدی، ترشی نخوری یه چیزی می شی
البت یه موضوعی
وبلاگت رو آبان باز کردی و گفتی کادوی تولد 40 سالگی ات. عزیزم آبان تولد شیدا هست نه تولد تو. تا اونجا که یادمه 22 بهمن روز قشنگی هست، نه؟!!!!!!
زر زر نکن بدبخت
اینجا رو درست کردم که آی پی آدرست رو به دست بیارم بیچاره.