یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

پوپولیسم ایرانی و قطع اینترنت


فارغ از جوک ها و لطفه هایی که ملت ساخته اند در باب قطع چند روزه ی اینترنت صادقانه اعتراف می کنم که این توفیق اجباری سبب شد تا سرانه ی مطالعه ی من جهشی معنادار داشته باشد. از جمله کتابهایی که در این فرصت توانستم آن را به پایان ببرم یکی هم کتاب پوپولیسم ایرانی نوشته ی دکتر علی سرزعیم بود که بارها و بارها از ایشان در این مکان نام برده ایم و یادکرده ایم.
دکتر سرزعیم را چون چندین بار معرفی کرده ام دیگر معرفی نمی کنم و صاف می روم سراغ معرفی خود کتاب البته به صورت خیلی خلاصه و ضربتی. نگرانی و دغدغه ای که دکتر سرزعیم نسبت به زمامداری پوپولیستها دارند سبب شده تا با صرف وقت زیادی یک نمونه ی دم دستی (برای ما ملت ایران) را در باب اینکه چگونه یک پوپولیست می تواند از پله های قدرت بالا برود تجزیه و تحلیل کند تا خواننده بتواند خود را برای موارد بعدی آماده کند و از انتخابهای بد بپرهیزد. دکتر سرزعیم محمود را به عنوان یک نمونه ی معاصر و کاملا قابل بررسی انتخاب و معرفی کرده است و پس از آن در ضمیمه ی کتاب چند مورد از پوپولیسم در کشورهای دیگر را هم معرفی کرده است.
لازم به ذکر است که برکشیدن پوپولیستها در کشورهای مختلف از درون صندوق رأی آغاز می شود و اصولا این افراد از نقاط ضعف سیستمهای مبتنی بر رأی گیری استفاده می کنند تا بتوانند سر بزنگاه همان صندوق را زیر پای بگذارند. تعریف دکتر سرزعیم از پوپولیست را می توان به صورت زیر خلاصه کرد: تمداری که وعده ای می دهد و این وعده هزینه بر است بدون اینکه بیان کند هزینه یا هزینه های احتمالی این وعده اش را چگونه می خواهد پوشش بدهد.(جمله بندی از من است) با این تعریف، دکتر سرزعیم نمونه های مختلفی از رفتارهای را چه در زمانی که هنوز رئیس جمهور نشده بود و چه پس از اینکه به مقام ریاست جمهوری رسید توصیف و تحلیل می کند.
نکته ی مثبت این کتاب علاوه بر پرداختن به مسئله ی پوپولیسم این است که دکتر سرزعیم با دقتی شگفت انگیز ادوار انتخاباتی که در آن شرکت کرده است تجزیه و تحلیل کرده و به ذکر علتهای پیروزی انتخاباتی در دو دوره ی انتخابات ریاست جمهوری پرداخته است. شاید هنوز بعد از 6-7 سال عده ی زیادی اعتقاد داشته باشند که برکشیده ی نظام بوده است و هنوز سر حرفشان ایستاده باشند که رأی منو پس بده» اما دکتر سرزعیم (همچون من) معتقد است که پیروزی های بیشتر بر پایه ی کنش رأی دهندگان بوده است نه تقلب در سر صندوقهای انتخاباتی. و اتفاقا همین دلیل اصلی نوشتن کتاب پوپولیسم ایرانی بوده است: اینکه ملت اگر مواظب و مراقب نباشند ممکن است که بازهم افسار قوه ی مجریه را به یک پوپولیست دیگر بدهند. پوپولیستی که این بار ممکن است از جناح راست، ملی-مذهبی ها و حتی اپوزیسیون برآمده باشد.
ظرفیت بسیار بالای ایران و ایرانی در ارج نهادن به افراد پوپولیست و نادیده گرفتن خدمتکاران واقعی خود سبب می شود که این حقیر به مسئولین آموزش و پرورش توصیه کنم این کتاب را به صورت خلاصه درآورده و در دوره ی دوم متوسطه به تمام فرزندان ایران زمین تدریس کنند. حتی اگر این قدر هم مقدور نبود می توانند یک فصل در کتابهای اجتماعی دوره ی متوسطه را به مسئله ی پوپولیسم و راه های شناسایی افراد پوپولیست اختصاص بدهند. 
شما عزیزان هم بهتر است که چند جلد از این کتاب را بخرید و شب عید به عنوان عیدی به کسانی که دوستشان دارید کادو بدهید. من که امسال عید همین کار را خواهم کرد.
باشد که دیگر شاهد پدیده هایی نباشیم که صاف صاف توی چشم ملت زل بزنند و هاله ی نور را منکر شوند و یا صاف صاف توی چشم ملت زل بزنند و بگویند که خبر گران شدن بنزین را همانند بقیه ی مردم از برنامه ی صبح جمعه با شما شنیده اند.
فبشرعبادالذین یستمعون القول ویتبعون احسنه
رضا کیانی موحد

علفهای تلخ در مزارع گندیده خواهد رسد

در ادامه ی پست قبل پستی از یکی از عزیزان کپی پیست می کنم که در روز مرداد 1388 نوشته شده و نشان می دهد که مردم ایران هنوز در تعریف ابتدایی ترین مسائل خود هم مانده اند ده سال دیگر هم که بگذر مردم وقتی بریزند در خیابان اول می روند سراغ تابلوهای راهنمایی و رانندگی و بانکها. حالا چه اعتراض درباره ی قیمت سیب زمینی و پیاز باشد چه در رابطه با اصلاح قوه ی قضاییه. خداوند به ما چند تا روشنفکر درست و حسابی اعطا بفرماید. آمین

http://s6.picofile.com/file/8380820692/23khordad.jpg

سهمِ راه‌پیماییِ امروز را داده‌ام به پاهام، اما به تصورِ دل‌فریب که شیرِ در قفس، قدم‌های بلند برمی‌دارم دورِ اتاق، از زیادیِ عصبانیت؛
عصبانیته از کلمات است، از این حماقتی که ته ندارد، که هم‌پایه‌ی وقاحت در تاخت و تاز، که سویه‌شان هم اگر نه یکی، حاصلش جز غبار چشم چشم را نبین نیست

میلِ همگانی فرستاده که روشها ی مبارزات مدنی برای ضربه زدن به دولت نامشروع
ده- باز گذاشتن شیر آب در پارکها،دستشوئی های عمومی و عدم رعایت اصلاح الگوی مصرف در تمامی اماکن وابسته به حاکمیت نامشروع
.

بعد بیایید من را بشناسیم
شنبه‌ی اول- گیر کرده توی کوچه‌ای پایینِ مطهری، نه راهِ پس دارم نه پیش که سپربه‌دستانی هر دو ورش، نشسته زیرِ در خانه‌ای، شکلاتِ آب‌شده‌ای از توی کیفم در‌میاورم، پوستش را نمی‌توانم برگردانم توی کیف که به کثافت خواهید کشید، سطل؟ اگر هم بود سرِ خیابان آتشش زده‌اند که اشک‌آورها را مقابله. رهاش می‌کنم روی زمین، بعد خاطره‌ی این قرمزِ پنج‌درهفت را هنوز دارم که ماند روی آسفالت

شنبه‌ی دوم- پارکِ روبروی دانشگاهِ شریف، مردم دارند می‌دوند، داد که ندوید، که تا اینجا که نمی‌آیند، همراهم می‌گوید که ولی موتوریه با زنجیر؟ باتوم؟ با هرچیز که تابش بدهی تا بخورد به مردم، مردم؟ پیر و لخ‌لخ‌کن هم بینشان. آبِ آب‌سردکن را چرا/کی باز ول؟ برمی‌گردم می‌بندمش

یا وسواسِ بازیافتی‌ها را جدا، در شب‌هایی که کلِ سطل قرار بود دستخوشِ حریقِ بی‌بهانه‌ی مبارزاتِ پرشورِ بروبچِ محل با خودشان

به وضوح و فریادِ در خیابان اعلام داشته‌ام و باز اینجا هم: من این جوب‌های خیابان را شخم زدن، تابلوی کوچه‌ها را کندن، شیشه‌ی بانک‌ها را شکستن را نه می‌فهمم، نه ذره‌ای قبول دارم، با ناتوانیم هم می‌ایستم در مقابلِ فاعلینش

راهِ مبارزاتتان اگر از کاغذ خورده‌ی سبز در خیابان می‌گذرد، یا شیرِ آب باز گذاشتن، برقِ بی‌رویه مصرف کردن، گازِ معده ول دادن در تاکسی اگر که کناردستی‌تان مشکوک به دولتی بودن، سیگارپشتِ‌سیگار دود کردن که مگر هوا را آلوده‌تر، آبِ دماغ را مالیدن به دستگیره‌ی اتوبوس که هم سبز و هم چسبان حماقتتان مستدام؛ اما لطفا،لطفا،لطفا یک‌جور مسیرتان را بروید که تلاقی نکند با این مطرود، بگذارید بمانم من در بی‌‌خبریم، با ته‌‌مانده‌ی آن یقین ِ کوچک‌ ‌ که انسان دنیائی‌ست

___

و نوشته هم که تحریم سینمای دولتی و غیر فرهنگی حاکمیت نامشروع
بعد من صداندار، قرص و شربت‌ها بالاانداخته، فلاسکِ آبِ جوش در بغل، تازه بارِ سومِ الی‌م را دیده‌ام، و احساس می‌کنم هنوز بدهکارش
لابد سی‌دیِ غیرمجازِ کنارخیابانی‌ مصرف نمودن شده از اهمِّ مجاهدات؟

قسمتهای حذف شده از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری


قسمتهایی از مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری که در بسیاری از تصحیح ها حذف شده اند را به سمع و نظر بینندگان عزیز می رسانم:
1- خدایا! به مردم ایران بفهمان که وقتی شادند به خیابان نریزنند. جایی که در آن خوشحالی می کنند و جشن می گیرند را بهش می گویند تالار نه خیابان.
2- خدایا! به مردم ایران بفهمان که وقتی ناراحت و عزادارند به خیابان نریزند. جایی که در آن عزاداری می کنند را بهش می گویند تکیه و حسینه نه خیابان.
3- خدایا! به مردم ایران بفهمان که وقتی بازی می کنند به خیابان نریزند. جایی که در آن بازی می کنند را بهش می گویند ورزشگاه و باشگاه نه خیابان.
4- خدایا! به مردم ایران بفهمان که وقتی پیاده روی می کنند به خیابان نریزند. جایی که در آن پیاده روی می کنند را بهش می گویند پیاده رو نه خیابان.
5- خدایا! به مردم ایران بفهمان که وقتی اعتراض دارند به خیابان نریزند. جایی که در آن اعتراض می کنند را بهش می گویند صندوق رأی نه خیابان.

اول یه سوزن به خودت بزن


در روز 30 ژانویه 1972 یکی از نمایندگان مجلس عوام (منتخب مردم ایرلند) به همراه انجمن حقوق مدنی ایرلند شمالی یک تظاهرات مسالمت آمیز بر علیه تهای انگلیس را ترتیب داد. راهپیمایی در شهری به نام درّی در ایرلند شمالی صورت گرفت. انگلیس برای مقابله با شورش احتمالی تظاهرکنندگان، سربازان هنگ اول چترباز را به منطقه اعزام کرد. در طی درگیری که بین سربازان و تظاهرکنندگان صورت گرفت ناگهان چتربازان انگلیسی به روی مردم آتش گشودند، 13 نفر کشته و 15 نفر مجروح شدند. یکی از مجروحین چند ماه بعد درگذشت که بعضی مرگ او را ناشی از جراحت ناشی از تیراندازی می دانند.
تمام کشته شدگان و زخمی های این حادثه کاتولیک بودند. این واقعه ی دردناک به یکشنبه ی خونین مشهور شد. تحقیقات کمیته ی حقیقت یاب مجلس نمایندگان، که دو روز بعد از حادثه تشکیل شد و در حدود 11 هفته بعد نتایج تحقیقاتش را منتشر کرد، گفته های چتربازان را بی کم و کاست تأیید کرد: سربازان مورد حمله ی مسلحانه و نارنجکهای دست ساز ایرلندی ها قرار گرفته بودند و به ناچار برای دفاع از خود به سمت مهاجمان شلیک کردند. بی طرفی این تحقیقات بلافاصله توسط مردم ایرلند رد شد. حقیقت این بود که هیچ یک از سربازان در طی آن روز حتی زخمی هم نشده بود. شاهدان عینی، خبرنگارانی که پوشش خبری این واقعه را تهیه کردند ادعا می کردند که با وجود اینکه اعضای ارتش جمهوری خواه ایرلند در صفوف مردم بودند اما هیچ یک از آنها در آن روز مسلح نبودند. در اواخر سال 1972 ، سرهنگ دوم ویلفورد ، که مستقیماً مسئولیت سربازان درگیر در یکشنبه خونین را بر عهده داشت توسط ملکه الیزابت دوم مدال افتخار  گرفت.
25 سال بعد فشار افکار عمومی دولت تونی بلر را وادار کرد تا تحقیق دیگری را آغاز کند. 195 میلیون پوند هزینه و مصاحبه با 900 نفر شاهد سبب شد تا کمیته ی حقیقت یاب نظری غیر از کمیته ی حقیقت یاب سال 1972 را ابراز کند: چتربازان به کسانی شلیک کردند که هیچ گونه تهدیدی برای آنها نبودند. این گزارش در سال 2010 منتشر شد.
حال، این بزرگوارانی که دستشان به خون بسیاری در چهار گوشه ی جهان آلوده شده است و به قصابانی که مردم را در خیابان به گلوله می بستند مدال شجاعت می دادند در حال پرس و جو از حقوق بشر در گوشه و کنار دنیا هستند و نقش مدعی العموم را برای مردم جهان بازی می کنند. هنوز که هنوز است دست استعمار بریتانیا از ایرلند شمالی کوتاه نشده است و این مدعیان حقوق بشر حاضر نیستند که حق مردم ایرلند را در باره ی استقلالشان به رسمیت بشناسند بعد درباره ی رفتار حکومت ایران با کسانی که در آشوب های خیابانی دست داشتند و امنیت کشور را به خطر انداختند اظهار نظر می کنند.
واقعا که. یکی نیست که بگوید اول یک سوزن به خودتان بزنید. بعد
پی نوشت: در مورد این عمل غیرانسانی طرفداران تقلبی حقوق بشر یک فیلم هم ساخته شده است به نام یکشنبه ی خونین که دیدن آن به شدت توصیه می شود.

سیکل بسته ی مشکلات اقتصادی ایران


این نوشته هم از دکتر ناظران هست که امیدوارم با دقت مطالعه بفرمایید:
دغدغه اول هر حکومتی، حفظ قدرته. برای حفظ قدرت، باید مقبولیت کسب کنه. مردم حکومتی رو قبول دارند که امنیت و رفاه‌شون رو تامین کنه.

حکومتی که تنها درآمدش مالیاته، ناگزیره از طریق رشد اقتصادی، رفاه مردم رو تامین کنه. اگه موفق نشه، مردم به روشهای دموکراتیک جایگزینش می‌کنند. اگه به تغییرات دموکراتیک تن نده، مثل شوروی و پهلوی و ده‌ها مثال دیگه، مردم بالاخره به زور حذفش می‌کنند.

به این ترتیب تامین رفاه مردم، برای حکومت حیاتیه.

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

اما با توجه به اینکه تحقق رشد و رفاه اقتصادی، تگذاری علمی می‌طلبه و کار هر کسی نیست، حکومتی که نفت داره، ملت رو رنگ می‌کنه. یعنی ثروت نفتی مردم رو می‌فروشه، با پولش براشون جنس وارد میکنه، و زیر قیمت می‌فروشه. عین رندان داستان مولانا، که خر درویش رو فروختند و با پولش شام خریدند تا بخوره، حال کنه، و به آواز خر برفت» برقصه.

اما وقتی حکومت جنس رو زیر قیمت می‌فروشه، صنعتگر و کشاورز ورشکست می‌شن. آیا دقت کردید که بساز بفروشی همیشه بهتر از سایر کاسبی‌ها بوده؟ علتش اینه که ساختمون از معدود چیزهاییه که دولت نمیتونه وارد کنه و زیر قیمت بفروشه.

البته در پروژه مسکن مهر، دولت تلاش کرد با بخش خصوصی رقابت کنه. اما عملا پروژه محدودی شد که بخاطر ضعف در مکان‌یابی و کیفیت، رقیب جدی برای بساز و بفروش‌ها نشد. اما ببینید از صنعت خودرو و لوازم خانگی گرفته، تا ماشین آلات و پوشاک، دولت چه بلایی سر صنعت آورده! وضعیت کشاورزی هم که دیگه گفتن نداره! طبیعتا، در این شرایط، بیکاری زیاد می‌شه.

وقتی بیکاری زیاد می‌شه، در رقابت مردم برای گرفتن کار، سطح دستمزدها پایین میاد.

چهارتا بنگاه هم که موفق به راه‌اندازی کسب و کار محدودی می‌شن، با موانع صادراتی دولت مواجه می‌شن! چرا؟ دولت میگه من یارانه تو قیمت‌ها گذاشتم که مردم خودمون بهره‌اش رو ببرند. از مرغ تا بیت‌کوین، هر چی صادر کنی، داری یارانه صادر می‌کنی. حرف دولت منطقیه! پس مانع گسترش فعالیت بین‌المللی بنگاه‌ها می‌شه. این همون چیزیه که بهش می‌گیم خود تحریمی.

با خود تحریمی بنگاه‌ها، بیکاری بیشتر می‌شه. با افزایش بیکاری، باز دستمزدها کمتر می‌شه. 

پس می‌بینیم که کم بودن دستمزدها، معلول یارانه‌ایه که دولت به پشتوانه نفت، در قیمت کالاها پنهان کرده.

با کاهش بیشتر دستمزدها، قدرت خرید مردم کمتر هم می‌شه. همه چیز به نظر گرون میاد. لذا دولت ناگزیر می‌شه یارانه پنهان در قیمت رو باز بیشتر کنه. عدم افزایش نرخ ارز در سالهای ۹۲ تا ۹۶ علیرغم تورم، و همینطور عدم افزایش قیمت بنزین در سالهای ۹۵ تا ۹۷، مصادیق همین قضیه بودند.

طبیعتا، وقتی یارانه بیشتر شد، دولت ناگزیر شد محدودیت بنگاه‌ها رو باز بیشتر کنه. مثلا پارسال دیدیم که برای ممانعت از قاچاق، همه فعالیت‌های بنگاه‌ها محدود شدند، از حمل گوسفند گرفته تا انبارداری. این باز به بیکاری بیشتر منجر شد، و ما رو به یارانه نیازمندتر کرد.

تا وقتی که درآمد نفتی زیاد بود، منابع یارانه جور می‌شد و عموم مردم متوجه میزان بی‌کفایتی حکمرانان اقتصادی کشور نمی‌شدند. حالا که فروش نفت کم شده، فشار یارانه پنهان رفته رو بودجه، کسری بودجه زیاد شده، و گند قضیه در اومده.

کسری بودجه عارضه بیماری اقتصاد ماست، نه علتش. کسری بودجه حکم عطسه مریض رو داره، نه ویروسی که تو تنشه.

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

اقتصاد ما در یک چرخه مخرب گیر کرده:

 یارانه پنهان در قیمت ⬅️ محدودیت کسب و کار ⬅️ بیکاری ⬅️کاهش دستمزد ⬅️ کاهش قدرت خرید مردم ⬅️ افزایش یارانه پنهان ⬅️ سرخط

ما برای خروج از این چرخه، راه‌حل لازم داریم. امروز، صورت مسئله همینه. هر کسی که راه‌حلی برای اقتصاد کشور داره، باید نشون بده راه‌حلش چطوری ما رو از این چرخه خارج می‌کنه.

مثلا، آیا سهمیه‌بندی بنزین، ما رو از این چرخه درمیاره؟  نه!
افزایش مالیات سیگار چطور؟ باز هم نه!
اگه از خونه خالی مالیات بگیریم چی؟
به فرض که این مالیات‌ها مشکل کسری بودجه رو حل کنند، که نمی‌کنند، آیا ما رو از این چرخه خارج می‌کنند؟ البته که نه!

کسری بودجه خودش معلوله. علت، یارانه پنهان در قیمته؛ یارانه‌ای که تا بحال پشتوانه‌اش نفت بود. حالا که صادرات نفتی کم شده، گیر افتادیم.

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

تنها راه خروج از این چرخه مخرب، ملی کردن نفته!

با ملی شدن نفت، تنها منبع درآمد دولت می‌شه مالیات.
وقتی دولت پولی برای یارانه دادن نداشت، مجبور می‌شه بالاخره به رشد اقتصادی فکر کنه.

با ملی شدن نفت، قیمت‌ها آزاد می‌شه. با آزاد شدن قیمتها، از طرفی کسب و کار رونق می‌گیره، بیکاری کم می‌شه، و به تدریج دستمزدها زیاد میشه. از طرف دیگه، بخاطر واریز عواید نفتی به حساب بانکی مردم، علیرغم قیمت‌های آزاد، قدرت خرید مردم حفظ می‌شه تا بتدریج دستمزدهای بیشتر به رفاه بیشتر منجر بشه.