یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

قوم برگزیده


به یک دلیل خیلی ساده چیزی به نام قوم برگزیده وجود ندارد. زیرا تنها قومی واقعا برگزیده است که تک تک افرادش ایمان داشته باشند چیزی به عنوان قوم برگزیده وجودندارد. خب طبیعی است چنین افرادی با چنین یقین روشن بینانه ای آن قدر احمق نیستند فردیت خود را فدای ایجاد گروه و قومیت کنند. حتی اگر چنین مردمانی روزگاری وجود داشته اند خیلی زود به دست اقوامی که گمان می کردند برگزیده اند از پهنه ی گیی حذف شده اند.

محمد حسن شهسواری همشهری داستان شماره 86 اسفند96 و فروردین 9 صفحه 69

غوغاسالاری در عصر هژمونی شبکه های اجتماعی



دو روز است که روزنامه ی قانون ،و بسیاری از سایتهای اینترنتی، دهانه ی توپخانه ی خود را به سمت مدیر عامل محترم چسب هل ،آقای خلیل نظری، گرفته اند. ماجرا از آنجا آغاز شد که عکسی از صحنه ی نماز جماعت در این کارخانه در فضای مجازی منتشر شد که در پلاکاردی در پس زمینه اقامه ی نماز جماعت را اجباری اعلام کرده بود و تخطی از آن را مشمول جریمه ی نقدی....

واکنش اولیه ،مطابق معمول، در شبکه های مجازی شروع شد. تجربه ی شخصی من نشان داده که حتی تحصیل کرده ترین افراد هم در شیر کردن و فوروارد کردن اخبار ،وقتی که به مزاجشان خوش نیاید/بیاید، کوچکترین تعللی نمی کنند. تکثیر وسیع این عکس ،و عکسهای بعدی از محیط این کارخانه، پای سایتهای خبری و روزنامه ها را هم به این معرکه بازکرد تا جایی که دل رسانه های معاند هم از این همه ظلم که به جامعه ی کارگری ایران می شود به درد آمد. از سوی دیگر قسمتی از یک نوشته در فضای مجازی دست به دست می شد که ادعا شده بود که آیین نامه ی انضباطی این کارخانه است.

من به شخصه تا دیروز آشنایی با این کارخانه ومحصولاتش نداشتم. امروز که قضایا را برای یکی از دوستان فنی مطرح کردم ایشان تأیید کردند که محصولات این کارخانه کیفیت بالایی دارند و عنقریب است که بازار ایران را قبضه کنند. دوستانی که از دور/نزدیک دستی در آتش دارند می دانند که رقابت در بازار آشفته ی ایران تا چه حد سخت و دشوار است. کسی که می توانست/می تواند به راحتی پولهایش را تبدیل به دلار کند و به دبی و ترکیه ببرد در این وانفسای اقتصادی شروع کرده تا کسب و کاری را راه بیندازد. طبق آمارهایی که از اینترنت و روزنامه ها گرفته ام در این کارخانه در حدود 380 نفر مشغول به کار هستند. یعنی آقای نظری در حال حاضر نان در حدود 700 خانواده را تأمین می کند. همّت ایشان ستودنی است و شایسته ی تقدیر. ازدیگر سو باید بدانیم که اداره کردن این تعداد افراد نیاز به سختگیری های خاص خود را دارد و بدون این سختگیری ها مطمئن باشید که نام چسب هل را در کنار برندهایی مانند ارج خواهید یافت.

حال غوغایی برپاشده که چه نشسته اید که ایشان حقوق کارگرانش را زیر پا گذاشته و با اجباری کردن نماز جماعت به حق آنان تعدی کرده است. به نظر من آقای نظری ،به عنوان یک فعال اقتصادی، این حق را داشته تا کارگرانش را بر اساس استانداردهای ذهنی خود گلچین کند. این حق در تمام دنیا برای تمام کارفرمایان محفوظ است. همان کشورهای غربی ،که دوستان وطنی چوبشان را دائم بر سر ما می کوبند، نیز به هر کسی اجازه ی هر کاری را نمی دهند. هفته ی پیش بی بی سی گزارشی منتشر کرد که در بعضی از شرکتهای غربی زنان موظف هستند ،به عنوان قسمتی از یونیفرم کاریشان، کفش پاشنه بلند بپوشند. این مسئله حتی در شرکتهایی که رنگ و بوی مذهبی دارند نیز صادق است. بسیاری از شرکتهای آمریکایی ،که متعلق به افراد مذهبی هستند، از دادن کار به آته ایستها خودداری می کنند. بسیاری از صاحبخانه ها از اجاره دادن خانه به غیرهمکیشانشان خودداری می کنند. حال ما به جای اینکه لحظه ای به ملاحظات مذهبی آقای نظری توجه کنیم شروع کرده ایم به خرده گیری که چنین است و چنان.... ایشان در مصاحبه ای اظهار کرده اند که اصلا این کارخانه را برای برپاداشتن نماز تأسیس کرده است. خوب واضح است که چنین کارفرمایی با چنین روحیه ای نمی تواند فرد بی نماز را تحمل کند. اگر از کارگران ایشان کسی اهل نماز نیست چه اجباری دارد که در این کارخانه بماند؟ از دید من آقای نظری ،تا جائیکه قانون را زیرپا نگذارند، می توانند در درون کارخانه ی خود هر آیین نامه ی انضباطی را اجرا کنند و هیچ کارگر ،یا مسئولی، تا زمانی که حقی از کسی ضایع نشده است حق دخالت در امور داخلی کارخانه ی ایشان ،و دیگر کارگاه های بخش خصوصی را ندارد. و البته واضح است که ملاک ضایع شدن/نشدن حق هم نه من هستم و نه شما بلکه قانون است و دادگاه و مراجع قانونی صالح.

از سوی دیگر تمام کسانی که به این قضیه پرداخته اند تنها از یک جهت به داستان نگاه کرده اند. فی المثل روزنامه ی قانون  با یک روانشناس اجتماعی!!! به نام آقای عماری در این باره به بحث نشسته است ولی زحمت نداده تا صحت و سقم این قضیه را دست کم با یکی از کارکنان این کارخانه بررسی کند تا ببیند این کارخانه واقعا مانند کره ی شمالی اداره می شود یا خیر! نه در شبکه های اجتماعی، نه در سایتهای اینرنتی و نه در روزنامه ها خبری از کارکنان این کارخانه دیده نمی شود. علت هم بسیار ساده است. مصاحبه با کسی که در تهران نشسته است و از روی چند عکس و چند شایعه درباره ی دیگران قضاوت می کنند بسیار ساده تر است تا رنج سفر تا تبریز را به جان خریدن و مصاحبه با کارگران و کارمندان کارخانه ی چسب هل.

از همه خنده دار تر آیین نامه ی انضباطی کذایی است که به قدری خنده دار است که جا داشت توسط مرحوم کیومرث صابری در ستون دو کلمه حرف حساب روزنامه ی اطلاعات منتشر می شد. و البته جالبتر اینکه روانشناس اجتماعی و روزنامه نویسان عزیز قانون همین آیین نامه ی تقلبی را معیار و اساس تجزیه و تحلیل های روانکاوانه ی خود از آقای نظری کرده اند.

به هرحال.... خوشبختانه چند عکسی از این کارخانه و فضای داخلی آن منتشر شده است که من شما را به دیدن آنها و قضاوت ضخصیت آقای خلیل نظری از روی این عکسها دعوت می کنم. به نظر من برای قضاوت کرده روحیه ی آقای نظری همین عکسها کفایت می کند با این توضیح که فضای این کارخانه ،بر خلاف فضای تهوع آور و منفور بیشتر کارخانجات، شرکتها و ادارات دولتی، فضایی است زیبا، تمیز، منظم، آراسته و آرایش شده.... من مطمئن هستم این فضا بیشتر از فضای اتاقهایی که خبرهای مخالف خلیل نظری را هدایت می کنند موجب آرامش روحی افراد است. آیا روزنامه ها و سایتهایی که دو-سه روز است بی امان به خلیل نظری تاخته اند چنین فضایی برای کارکنانشان فراهم کرده اند؟ کسانی که بدون کوچکترین تحقیقی و بدون کوچکترین پرسشی دستشان را  بر روی دکمه ی فوروارد فشرده اند و سربازان بی جیره و مواجب این جنگ روانی شده اند اتاقهای منزلشان را به این زیبایی تزئین کرده اند؟ کدام اداره ی دولتی چنین آرایشی و محیطی را برای ارباب رجوعش تهیه دیده است؟

من در این کشاکش نه طرفدار خلیل نظری هستم و نه طرفدار کارگرانش... اما به عنوان کسی که زمانی بیش از 20 کارگر در زیر دستم داشته ام می دانم که کار خلیل نظری و خلیل نظری ها سخت است و دشوار... اگر بوسه ای بر دستان چنین افرادی نمی زنیم دست کم چوب لای چرخشان نگذاریم.

زنبور درشت بی مروت راگوی

 باری چو عسل نمی‌دهی نیش مزن

رضا کیانی موحد

30 مرداد 96


 

 

 

 

 


شما ایرانی هستید اگر....


تعریف شما از ایرانی چیست؟ بسته به اینکه این سوال از چه کسی پرسیده شود ممکن است تا به جوابهای گوناگون و حتی متضادی ختم شود. اگر این سوال را از یک جامعه شناس، روانشناس، دانشجو، روحانی، راننده ی تاکسی و شاطر نانوایی بپرسید چه جوابی می گیرید؟ اگر این سوال را از غربی هایی ،که در کشورشان میزبان مهاجران ایرانی هستند، بپرسید به چه جوابی خواهید رسید؟ شاید بد نباشد برای یکبار هم که شده خود را در آینه ی چشم دیگران ببنیم. با این توضیح که

آینه چون نقش تو بنمود راست

خودشکن آیینه شکستن خطاست

پس، شما ایرانی هستید اگر....

1.     صفحه ی فیس بوک ( یا دیگر سایتهای اجتماعی و یاهو آیدی) شما شامل یک کلمه فارسی است.

2.     فرهنگ لغات شما هنگامی که با دوستانتان صحبت می کنید تنها شامل کلمات ...س، ...یر و ...ون است.

3.     پشمالو هستید و به آن افتخار می کنید.

4.     شما دارای یک کلاه، پیرهن یا شال گردن با کلمات فارسی هستید.

5.     اگر صاحب مغازه ای ایرانی باشد سعی می کنید با مخ زنی از وی تخفیف بگیرید.

6.     ناچارید به تمام دوستانتان توضیح دهید که ایرانی و پرشین یکی هستند.

7.     آخرین ماشینی که داشته اید یا لکسوس بوده است یا مرسدس و یا بی.ام.و.

8.     هنگامی که کسی شما را اشتباها به جای مکزیکی ها یا هندی ها می گیرد از کوره در می روید.

9.     کمد لباستان دو رنگ لباس بیشتر ندارد: سیاه و خاکستری.

10.                         به مدرسه یا محل کارتان غذای ایرانی می برید حتی اگر شده کباب سردشده.

11.                        محل تمام رستورانهای ایرانی را تا فاصله 30 مایلی می دانید.

12.                        ناچارید به تمام دوستان آمریکایی خود دائم تذکر دهید که در خانه شما کفششان را دربیاورند.

13.                         شما یک گردن بند الله آویزان می کنید یا در خانه یک جلد قرآن دارید حتی اگر مسلمان نباشید.

14.                        اگر یک دختر ایرانی خوشگل ببینید از خوشحالی نمی دانید چکار کنید و می خواهید که هر چه زودتر مخش را  بزنید.

15.                        آنقدر چای می نوشید که شاشتان قهوه ای رنگ می شود.

16.                        علاقه عجیب و زیادی به دوغ دارید.

17.                         به معلمها و غریبه ها به فارسی فحش می دهید.

18.                        به دیگران فخر می فروشید که از نژاد آریا هستید.

19.                        نزدیکان و فامیلی را که تا به حال حتی یکبار هم آنها را ندیده اید بغل می کنید و می بوسید.

20.                        تمام جکهای شما درباره ترک ها و افغان هاست.

21.                        جملاتی مانند: «این چیزها رو ایرانی هامی فهمن!» را زیاد بکار می برید.

22.           اگر یک دختر ایرانی را با یک سفیدپوست ببنید دیوانه می شوید چرا که فکر می کنید ...یرتان بزرگتر است.

23.          پدر و مادرتان بیست سال است که اینجا زندگی می کنند اما هنوز می گویند: I like dat von. (منظور تلفظ غلط کلمات انگلیسی است.)

24.                        فکر می کنید صمد از جیم کری با مزه تر است.

25.                        هر وقت که به دردسر می افتید پدر و مادرتان می گویند که آمریکایی شده اید.

26.                        به هرچیزی گوش می دهید جز موزیک کانتری.

27.                        جایزه بیگ پیمپین را دوست دارید.

28.                        از مالیات دادن فراری هستید.

29.                        می توانید هر جا که بروید جماعت را دور خود جمع کنید و معرکه بگیرید.

30.                        نام حیوانات خانگی خود را ورساک می گذارید.

31.                         به گونه ای در کشور میزبان خود زندگی می کنید که انگار همه به شما بدهکارند.

32.                         عطر ادوکلن شما قبل از خودتان وارد اتاق/خودرو می شود.

33.                        خودتان را پارسی می دانید نه ایرانی.

34.                         از دیپورت شدن می ترسید.

35.                        رانندگی هر خودرویی جز بنز و بی.ام.و را رد می کنید.

36.                        به جای BMW می گویید BMV.(بازهم منظور تلفظ غلط کلمات انگلیسی است)

37.                         همیشه در حال تاخت زدن هندا/نیسان خود با یک بیمر یا بنز هستید.

38.                         دوستی دارید که طراح صفحات وب است.

39.                        فکر می کنید که بروبچه های بلک کتز با استعداد هستند.

40.                         جارختی شما پر از لباسهای سیاه است.

41.                         هنگامی که سیتیزن می شوید جشن می گیرید.

42.                        خواهرتان از خودتان پاچه ورمالیده تر است.

43.                        آرزو دارید که والف هوس در منویش کله پاچه داشت.

44.                        با برادرتان دوست دخترتان را شریک می شوید.

45.                        با بیش از 1000 بلوند خوابیده اید اما هرگز با هیچکدام ازدواج نکرده اید.

46.                        پشم سینه تان را مرتب می کنید و از یقه بیرون می گذارید.

47.                        به همراه دی.ام.اکس رپ فارسی می خوانید.

48.                        به سیاه پوستان می گوید جزغاله.

49.                        مویتان آسیب دیده است.

50.                        خوابتان درباره ی دخترهایی است که در ایران با آنها س...س معقدی داشتید تا بکارتشان از بین نرود.

51.                        یک رولکس، امگا یا تاگ تقلبی به دستتان می بندید.

52.                        شلوار آمریکایی اندازه تان نیست ولی آن را همه جا می پوشید.

53.                         فیلم کلولس را دوباره پخش می کنید تا قسمت مافیایش را به دوستانتان نشان دهید.

54.                         نشانه های مافیای فارسی را می دانید.

55.                        فکر می کنید اولین کسی هستید که مافیای فارسی را کشف کرده اید.

56.                        به بقیه می گویید که  یک رگ ایتالیایی دارید.

57.                        زبان گاو را اشتهاآور می دانید.

58.                        خودتان را متقاعد کرده اید که رنگ چشمتان سبز یا آبی است.

59.                        علی را می شناسید.

60.          به دیگران توضیح می دهید که ویزا کارت اعتباری نیست.( بازی با کلمه ی Visa است. این کلمه در فارسی به معنای روادید است ولی در غرب بیشتر نماد کارتهای اعتباری ویزا است.)

61.                        موسیقی رپ گوش می دهید اما پشت سر سیاه پوستها دری وری می گویید.

62.                        دوستان پدرتان را عمو صدا می کنید.

63.                        در تابستان چای داغ سفارش می دهید.

64.                        شریکتان سماور دارد.

65.                        یک قلیان محور اصلی اتاق نشیمن شماست.

66.                        برای چلوکباب خوردن قرار می گذارید.

67.                        در هر اتاق یک قالیچه ی ایرانی دارید.

68.                        یک منبع بی پایان از پسته، آجیل و انجیر خشکه در اختیار دارید.

69.                        به کنسرتهای ایرانی می روید تا فالوده بخورید.

70.                        دوغ گاز دار را دوست دارید.

71.                        با کسی بزن بزن کردید چون شما را یک شتر مسخره نامید.

72.                        همیشه درباره ی اینکه چه کسی پول غذا را حساب  کند تعارف می کنید.

73.                         یا 2درصد انعام می دهید یا 50درصد اما هیچگاه 15درصد انعام نمی دهید.

74.                        می دانید که چگونه کیف پولتان را خالی جلوه دهید و بدون حساب کردن آن را در جیب عقبتان بگذارید.

75.                        همیشه کتانی آدیداس به پا می کنید.

76.                        گوشی همراهتان یک زنگ مسخره دارد.

77.          هر زمان که مادربزرگتان را می بینید او اصرار می کند که چیزی بخورید.(ظاهرا عذری است که در هنگام دعوت به غذا برای رد کردن دعوت میزبان آورده می شود)

78.                        گروه دوستانتان را خودمانی می نامید.

79.                        تیم مدرسه تان شامل ایرانی ها و یک پسر سفید پوست است.

80.                        فکر می کنید که ابروهای به هم پیوسته تان خیلی جذاب است.

81.                        فقط با گله (دسته) هایی که بیش تر از 12 تا دختر دارند قرار می گذارید.

82.                        ایرانی های دیگر را آمریکایی-آسیایی می دانید.

پی نوشت: چون متن اصلی پر از اصطلاحات کوچه بازاری است ممکن است که ترجمه ی خیلی ها را غلط انجام داده باشم. خوشحال می شوم اگر کسی ترجمه ی صحیح جملات را گوش زد کند.


از همه جا -قسمت دوم

١. متخصص کسی است که موضوع ساده یی را چنان پیچیده کند که باورت شود که پیچیدگی موضوع تقصیر توست! - ویلیام کاسل

٢
. اگر تلفن زنگ نزنه، منم!- جیمی بافه(خواننده ی امریکایی)

٣
. شاید کره ی زمین جهنم کره یی دیگر باشد!- آلدوس هاکسلی

٤
. بارزترین دلیل این که موجودات هوشمند در کهکشان زندگی می کنند این است که هرگز نکوشیده اند با ما تماس بگیرند!- بیل واترسن

٥
. نمی توانی همه چیز داشته باشی. کجا جایشان می دهی؟!- استیون رایت

٦
. دشمنان خود را دوست داشته باش. دیوانه شان میکند!- لی.دی ایست

٧
. به امید آن که دوست دارانمان دوستمان بدارند و آن ها که دوستمان ندارند، خداوند قلبشان راتغییرجهت دهد. اگر نتوانست قلبشان را تغییرجهت دهد، مچ پایشان را تغییرجهت دهد تا آنان را از لنگیدنشان بشناسیم!- دعای ایرلندی

٨
. منو به هوس نینداز. راهشو خودم بلدم!- ریتا لی بران

٩
. زندانی جنگی کسی است که در کوشش خود برای کشتن تو ناموفق بوده است واز تو می خواهد اورا نکشی!- وینستون چرچیل

١٠
. عادت داشتم غذاهای طبیعی مصرف کنم تا این که دریافتم خیلی ها به دلایل طبیعی می میرند!- ناشناس

١١
. خداوندا! مرااز دانستن چیزهایی که نیاز به دانستن آن ها ندارم حفظ کن. مرا حتا حفظ کن از این که بدانم چیزهایی دانستنی هستند که من نمی دانم. همچنین مرا حفظ کن تا ندانم که تصمیم گرفته ام چیزهایی را ندانم!- داگلاس آدامز

پل

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.