یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

فرقه ی زئوسیه، اندیشه ای کهن در کالبدی نو یا هیاهو بر سر هیچ


https://s18.picofile.com/file/8438335118/111111.jpg

رضا کیانی موحد

 

در حدود 50 سال قبل (حال، اندکی این طرف یا آن طرف) در یک خانواده ی نسبتا مذهبی ایرانی (حال، کمی بیشتر یا کمتر) پسر بچه ای به دنیا آمد که نام او را زئوس گذاشتند. زئوس پسری زیبا، شیرین زبان، باهوش، با استعداد و کانون توجه فامیل دور و نزدیک بود. دوران بچگی او تا ابتدای دوره ی ابتدایی به مانند دیگر پسر بچه ها به شیطنت و بازی گذشت. اما هنگامی که وی پای به مدرسه گذاشت رویداد معجزآسازی چون سیل زندگی زئوس را زیر و زبر کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری داهیانه ی حضرت امام خمینی (ره) چون تندبادی بر زندگی زئوس و 36 میلیون نفر دیگر از هموطنان وی دمید.

زئوس، که پس زمینه ای مذهبی داشت، با سن کم و مغزی که عاجز از درک تحولات انقلابی دور و بر خود بود با همسالان خود و بچه های محل جذب مسجد محل شد. اندکی بعد جنگ ایران و عراق شروع شد و زئوس، که جهاد با دشمن کافر بعثی را واجب عینی می دید، در نقش کودک-سرباز به جبهه های نبرد حق بر علیه باطل پیوست. 8 سال از زندگی زئوس در خطوط مقدم جبهه سپری شد در حالیکه در طی این 8 سال تنها دو یا سه بار برای مرخصی و دیدار خانواده به شهر خود بازگشت.

جنگ که تمام شد زئوس بدون استفاده از سهمیه ی رزمندگان وارد دانشگاه شد. محیط دانشگاه برای ذهن پر تکاپوی او چیز خاصی نداشت. 4 سال بعد با مدرک کارشناسی خود به دنبال کار می گشت. زئوس همه نوع کاری را امتحان کرد: از ایستادن در کنار پاساژهای میدان انقلاب و دادزدن تا گرفتن پرچم قرمز در اتوبانهایی که در زمان دولت سازندگی می ساختند تا ماشینها با تجهیزات راهسازی تصادف نکنند. زئوس دانشگاه زندگی را برتر از دانشگاه های قراردادی می دانست و آنچه را که مستقیم از زندگی آموخت به آنچه که به صورت آکادمیک آموخته بود ترجیح می داد.

زئوس در حدود 30 سالگی با نوشته های استیون هاوکینگ و ریچارد داوکینز آشنا شد. زئوس مانند تشنه ای بود که در بیابان به دنبال چشمه ای آب می گشت. نوشته های این دو نفر چنان شوری در وی انگیختند که مدت زمان زیادی را صرف مطالعه ی فیزیک مدرن و نظریه ی تکامل کرد. او هر کتاب و مقاله ای را که درباره ی این دو موضوع بودند مطالعه می کرد. اندک، اندک نیلوفر شک به ساقه ی عقاید مذهبی زئوس پیچیده شد. هر چه که بیشتر فیزیک و زیست شناسی می خواند بیشتر با عقاید مذهبی خود فاصله می گرفت. در حدود 35 سالگی بود که زئوس دچار یک شوک آفتابه شد و عقاید مذهبی خود را به کلی کنار گذاشت. این که چه اتفاقی سبب این شوک عقیدتی شد مسئله ای است که توافق چندانی بین نویسندگان زندگی نامه ی زئوس درباره ی آن وجود ندارد. یکی از اولین بیوگرافی های زئوس می گوید که او در عنفوان جوانی، چنانکه افتد و دانی، خاطرخواه یک دختر از خانواده ای غیرمذهبی شده بود و مخالفت هر دو خانواده با این وصلت نافرخنده بعدها سبب گریز وی از دین گردید. عده ای دیگر رفتارهایی که با وی پس از پایان جنگ شد و اینکه او را در ادارات چندان که باید تحویل نمی گرفتند علت شوک آفتابه ی او می دانند.

علت این گردش 180 درجه ای هر چه که باشد مهم نیست، مهم این است که زئوس، برخلاف بسیاری که راه او را زودتر یا دیرتر رفته بودند، برای خود رسالتی اجتماعی قائل بود. او گمان می کرد که به حقایقی دست یافته که منشأ و ریشه ی همه ی مشکلات هم وطنانش هستند و از آنجا که انسانی انسان دوست بود وظیفه ی غایی خود  می دانست که بصیرت خود را به دیگران منتقل کند. از 35 سالگی تا 40 سالگی، زئوس علاوه بر مطالعه ی عمیق فیزیک مدرن، فلسفه و زیست شناسی به این فکر بود که چه باید بکند. در نهایت تصمیم گرفت تا ویدئوهای کوتاهی درباره ی موضوعات گوناگون بسازد و در طی آنها عقاید سابقا مذهبی خود را زیر سؤال ببرد. زئوس تا الان به مدت 10 سال است که توانسته است با تکیه بر شبکه های اجتماعی مانند تلگرام و فیس بوک تعداد زیادی فیلم کوتاه و نیمه بلند درباره ی مسائل مختلف بسازد که محور همگی همه ی آنها تقریبا یک حرف است: خدایی وجود ندارد.

تا اینجای داستان را که خواندید همگی ناشی از تخیلات نویسنده است، البته غیر از خود زئوس و ویدئوهایش. از اینجای داستان گام به دنیای واقعیت بگذاریم. همان گونه که در بالا گفتم زئوس با زیرکی از ظرفیت انواع شبکه های اجتماعی استفاده کرد تا ویدئو هایش را منتشر کند. البته در طی ده سال گذشته او توانست تعداد زیادی طرفدار و حامی هم به دور خود جمع کند. زئوس یک کانال تلگرامی زد تا محلی برای بحث و فحص درباره ی موضوعات مورد علاقه اش با پیروانش، و همچنین مخالفانش، داشته باشد. حال پس از گذشت چند سال، خواسته یا ناخواسته، زئوس از یک مصلح اجتماعی تبدیل شده است به یک مصلح دینی. منظورم این است که شاید که زئوس از دید طرفداران و پیروانش یک پیامبر جدید نباشد اما رفتاری که پیروان و طرفدارانش دارند گواهی از آن دارد که او را به دید یک پیامبر می بینند و خود را چون پیروان و حواریون او.

در دو هفته ی گذشته فرصتی پیدا شد تا سری به کانال زئوس بزنم تا بتوانم بحثها و مناظراتی را که در آنجا صورت می گیرد به عنوان یک شاهد اول شخص ببینم. البته می دانید که من جامعه شناسی نیستم و چنین قبایی را برای خود بسیار بزرگ می دانم اما رفتار، و به عبارت دقیقتر گفتار، پیروان زئوس، که از این به بعد آنها را پیروان آیین زئوسیه می نامم، آنچنان را پیروان شیعه ی دوازده امامی شباهت داشت که من غرق بهت و حیرت شدم. این شباهتها را اندکی بعد فهرست خواهم کرد ولی جا دارد که همین جا اشاره کنم که بررسی رفتار و گفتار پیروان زئوسیه مجال وسیعتری را می طلبد و سزا است که دوستان جامعه شناس نگاه عمیقتری به این پدیده بیاندازند. قبل از اینکه به فهرست کذایی بپردازم به مناظره ای که با یکی از پیروان آیین زئوسیه داشتم نگاهی بیندازید. دوست عزیزمان، با نام مستعار MGM در گروه زئوسیه مطلبی گذاشته بود که در ابتدا آن را برایش فوروارد کردم. مسئله ی محوری بحث در ابتدا امکان اثبات تئوری های علمی بود و بعد بحث به داروینیسم کشیده شد. در طی صحبت با MGM بحث به جاهایی رسید که شباهتهای بین اعضای فرقه ی زئوسیه و شیعیان می توانید در آنها به وضوح ببینید. پس از قبل ادامه بحث شما را دعوت می کنم که این مناظره ی سه روزه با بخوانید.

روز اول

 https://s18.picofile.com/file/8438333492/01.jpg

روز دوم

 https://s18.picofile.com/file/8438333500/26.jpg

روز سوم

 https://s19.picofile.com/file/8438333518/37.jpg

اما فهرست من از شباتهای بین دو گروه به شرح زیر است:

  •      هر دو گروه خود را بر حق می دانند و دیگران را گمراه و باطل.
  •     هر دو گروه بدون مطالعه ی کافی در مورد مسائلی اظهار نظر می کنند که کلا در آن حیطه ها احاطه ای ندارند.
  •       مطالعه ی هر دو گروه کم و محدود است. سطح و عمق کافی ندارد. اما هر دو دسته دائما مخالفان فکری خود را به مطالعه و تحقیق و جستجو دعوت می کنند.
  •       هر دو گروه با پیش فرض با سؤال کننده مواجه می شوند و به محض اینکه از آنها سؤالی بکنی فرض را بر این می گذارند که تو مخالف آنها هستی و باید تو را تا جایی که بشود بکوبند.
  •      هر دو طرف کمبود وقت دارند و به جای اینکه و قت بگذارند و جواب طرف مقابل را بدهند او را  به جاهای دیگر حواله می دهند.
  •        هر دو گروه به جای پاسخ گفتن به شبهات و سؤالات، سؤال کننده را به خواندن کتابهای مقدس (درباره ی فرقه ی زئوسیه دیدن کلیپهای زئوس) دعوت می کنند. هر دو گروه برای متنها، یا کلیپهای، مقدس شان، شماره گذاشتن و با شماره به آنها ارجاع می دهند.
  •       هر دو  گروه انتظار دارند که وقتی بهشان متنی را می دهی یا آنها را به کلیپی ارجاع می دهی طرف مقابل وقت بگذارد و برود آن متن را بخواند یا کلیپ را ببیند اما اگر کسی به آنها متن یا کلیپی بدهد محال است که به آنها نگاهی بیندازند.
  •       هر دو طرف فکر می کنند که اگر چیزی در کتابهای مرجعشان وجود داشته باشد خود به خود اثبات شده و دیگر نیازی به اثبات ندارد فارغ از اینکه اصولا بیشتر آنها معنی اثبات را نمی دانند.
  •       هر دو گروه هنگامی که از جواب دادن به کسی بازبمانند شروع می کنند به مسخره کردن و تحقیر طرف مقابل. در مورد شیعیان از نفرین و حواله دادن به آتش جهنم هم استفاده می شود.
  •   هر دو طرف فکر می کنند که از راه تعقل و بدون تعصب به حقیقت رسیده اند. فقط تفاوت در این است که شیعیان حقیقت را در وحی می دانند و زئوسیان در علم مدرن.
  •   در هر دو دسته پیشوایان دینی اخلاقیاتی دارند که به کلی با اخلاقیات پیروانشان در تضاد است.
  •   هر دو طرف از پیشوایان دینی خود سؤالاتی را می پرسند که اصلا ربطی به آنها ندارد و خودشان هم اصرار نداشته اند که جواب این گونه سؤالات را می دانند. سه مثال از فرقه ی زئوسیه در پایین آورده ام و برای دیدن مثال درباره ی شیعیان می توانید به کتاب های حدیث مراجعه کند.

مثال اول

 https://s18.picofile.com/file/8438334200/WhatsApp_Image_2021_07_20_at_09_42_58_2_.jpeg

مثال دوم

 https://s18.picofile.com/file/8438334218/WhatsApp_Image_2021_07_20_at_09_42_58.jpeg

مثال سوم

 https://s18.picofile.com/file/8438333568/00002.jpg

بحث را در اینجا خاتمه می دهم. اگر مایل بودید که با اعضای فرقه ی زئوسیه از نزدیک آشنا بشوید می توانید با جستجو در تلگرام کانال آنها را به نام گروه زئوس بیابید.