یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند/ عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست


دوستان عزیز توجه داشته باشند. حالا که خیلی ها مجبور شده اند در خانه بمانند و محروم اند از دید و بازدید سالانه ای که بر حسب وظیفه انجام می دادند گوشهای خود را بر علیه کسانی که آنها را دعوت به مطالعه می کنند باید پنبه گذاری کنند به جای کتاب خواندن یا برنامه های فوق العاده ی صدا و سیما را ببینید یا شطرنج بازی کنید. بلکه در دوران پسا کرونا چند تا شطرنج باز خوب در کشور داشته باشیم.

پی نوشت: تصویر بالا شطرنج بین یکی از پزشکان بدون مرز است در یک بیمارستان صحرایی در اصفهان قبل از اینکه این جاسوسها را از کشور بیرون کنند در حال بازی با یک جوان مسلمان.

میان ماه من تا ماه گردون


 http://s6.picofile.com/file/8392045800/%D9%84%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%D9%81%D8%B6%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C.jpg

اصولا برای مردم ایران سخت است که میان رویاهایشان و واقعیت فرق بگذراند. همین که در رویاهایشان ببینند که ایران قهرمان مثلا جام جهانی فوتبال شده است فکر می کنند که الان علی دایی یا علی پروین جام را بالای سر گرفته اند و در حال پیاده شدن از هواپیما هستند. اگر هم ایران قهرمان جام جهانی نشده حتما به خاطر توطئه ی دیگران است. این دیگران هم تعریفی موسع دارد و بسته به مورد از ساواکی و منافق تا بن سلمان و ترامپ تغییر می کند.

حالا یک بنده ی خدایی که به سفرهای فضایی علاقمند بوده برداشته عکسی از یک لباس فضایی با آرم سازمان ناسا گذاشته و توضیح داده که ایران یکی از تولیدکننده های لباس فضایی جهان است. وزیر محترم مخابرات هم که جوانی است مردمی و بالاخره عضوی از جامعه ای ایرانی است و از متن مردم برخواسته و  در مجموع رویاهایی کماکان مشابه با بقیه مردم ایران دارد این ایده را روی هوا زده است: چه بهتر از این. حالا که در دوران پسا برجام هستیم و به حمدالله تمام تحریم ها با قوت بازگشته اند و سرجای خودنشسته اند و برّ و برّ ما را نگاه می کنند لباس فضایی می دوزیم و صادر می کنیم به چین و روسیه. هم ارزآوری می کنیم و هم توی دهان غرب و آمریکا می زنیم.

لذا ایشان دستور داده اند به مسئول روابط عمومشان که یک عکس لباس فضایی کاملا ساخت ایران را در کنار پرچم مقدس جمهوری اسلامی قرار داده عکس بگیرند تا ایشان آن عکس را در توئیتر خود منتشر کنند و هم شادی را به اردوی خودی بیاورند و هم غم را به اردوی دشمن هدیه کنند. اما دریغ که یک مشت مردم بیکار برای این جوان رعنا دست گرفته اند که: ای بابا ! این دیگر چه کسی است؟ این که لباس هالوونین همان مردمی است که شب و روز مرگ بر آنها می گوییم. حتی بعضی بیکارترها رفته بودند در آمازون قیمت لباس را هم درآورده بودند.

خلاصه کرکر خنده راه افتاده بود در فضای مجازی که بیا و ببین. من فرصت نکردم تا به موقع به این خبر واکنش نشان بدهم چرا که سرگرم قضیه ی سقوط هواپیمای اوکراینی و شجاعت فرمانده ی هوافضای سپاه بودم در اعتراف به اشتباه مجموعه ی زیردستشان بودم . همانطور که مستحضر هستید این بزرگوار گردنشان هم از مو باریکتر بود و پس از سه ماه از فرود اجباری هواپیمای مسافربری اوکراینی با سر در بیابانهای اطراف تهران همچنان به صندلی ریاست خود چسبیده اند که اینها هم البته از مزایای داشتن گردن نازک است.

http://s7.picofile.com/file/8392045868/1128197_238.jpg

خلاصه اینکه  قصد داشتم همان موقع که عکس بالا توسط وزیر محترم مخابرات توئیت شد بیایم و با مردمی که ایشان را مسخره کرده بودند دعوا کنم که: نه تنها نباید این بزرگوار را مسخره کنید بلکه باید خداوند را شاکر باشید که وزیر محترم آنقدر رشد عقلی داشته اند که بدانند اصولا انسان در فضا نیاز به لباس و فضایی و . اینها است. چرا؟ چون دو سه سال قبل که باز از یکی از رویاهاشان رونمایی کرده بودند یک کپسول فضایی را در باغ کتاب تهران به نمایش گذاشتند و گفتند که قرار است این کپسول اولین ایرانی (بعد از آن خانم مایه دار که با مایه ی شوهر به فضارفت و البته من حاضر نیستم اسمش را در این مکان مقدس بیاورم) را به فضا ببرد. خوب! که چی! قضیه این است که در آن زمان وزیر محترم مخابرات برداشته بود این بنده ی خدا را با پای بدون جوراب نشانده بود در کپسول. یعنی اینکه وزیر عزیزمان فهمیده که برای فضانوردی لباس فضایی هم لازم است خودش کلی پیشرفت است چون فضانورد قبلی را قرار بود بدون کفش و جوراب بفرستند به فضا. عکسش هم هست. ببینید:

 

http://s6.picofile.com/file/8392045792/2856_617.jpg


پی نوشت: از بزرگورانی که از علوم فضایی سررشته دارند تقاضا می کنم بفرمایند که در این کپسول به چه گونه چفت می شود؟ قفلی، کلیدی، چیزی نمی خواهد؟ شاید هم درش مغناطیسی است مثل در یخچال بسته می شود. خلاصه اینکه زودتر ما را از نادانی دربیاورید لطفا.

http://s7.picofile.com/file/8392045984/capsule_model.jpg


http://s6.picofile.com/file/8392046000/2857_1.jpg


و تو چه میدانی که بی-52 چیست؟


http://s11.picofile.com/file/8392855292/fabbf79a639565ee07f5a6a34e136339.jpg
چند روز است که خانم ما گیر داده است که این بی-52 چیه که آمریکا آورده در منطقه؟ ما هم هی جواب میدهیم که یک هواپیمای اوراق از دور خارج شده. توی کتش نمی رود. خلاصه اینکه دیشب فیلم معروف دکتر استرنج لاو را گذاشتیم تا خودش شخصا ببیند که بی-52 چیست؟
حیف است اگر این دیالوگ فراموش نشدنی فیلم را اینجا نقل نکنم:
سرگرد کونگ در حال خواندن:
محتویات بسته ی نجات
این بسته ها حاویه
یه کالیبر 45 اتوماتیک
دو جعبه مهمات
جیره ی غذایی کنسرو شده برای چهار روز
یه بسته دارو شامل انواع آنتی بیوتیک ها
مورفین، ویتامین
قرص خواب، و مسکن
یه لغت نامه ی کوچولو روسی
و یه انجیل کوچولو
صد دلار به روبل
سکه ی طلا به ارزش صد دلار
نه بسته آدامس
یه بسته از انواع ضد میکروبها
سه تا ماتیک
سه جفت جوراب زنانه ی نایلونی
پسر، با این همه چیز میشه یه پیک نیک
عالی تو لاس وگاس راه بندازی


هر دم از این باغ بری می رسد


من به خاطر اینکه امروز 29 اسفند ماه 98 یک روز تاریخی در تاریخ معاصر هست مجبور شدم پست های ارسال شده را جابجا کنم.

همان طور که گفتم 29 اسفند رو باید دوباره در تقویم ها علامت زد. نه البته به خاطر ملی شدن نفت، که اصلا من نمی فهمم مفهوم ش چی هست، بلکه به خاطر اینکه اتفاقی که امروز افتاد از روزی که قانون اساسی جمهوری اسلامی تصویب شد سابقه نداشت و نقطه ی عطفی است در فرگشت ی نظام.

امروز برای اولین بار رئیس جمهور محترم بودجه ی سال آینده ی کشور را ابلاغ کرد در حالیکه این بودجه به تصویب نمایندگان ملت نرسیده بود. خلاصه عرض می کنم و توضیح اش باشد برای فرصتی بهتر. این ابلاغیه پرزیدنت میخ محکمی بود بر تابوت جمهوریت نظام. از این به بعد دیگر خبری از هیچ نوع مردمسالاری، چه دینی و چه غیردینی، نخواهید خواند و نخواهید شنید.

خلاصه اینکه

سالی که نت از بهارش پیداست

نقش امپراطوری ساسانی در به قدرت رساندن ابوبکر در مدینه


یکی از خوانندگان بزرگوار زحمت کشیده اند و آدرس اینترنتی داده اند که اینجا را مطالعه کن و نظرت را بگو. 
خلاصه اینکه کتابی در حدود 50سال قبل در آمریکا منتشر شده است به نام نقش وال استریت در به قدرت رساندن هیتلر. بخشهایی از این کتاب را می توانید در اینجا بخوانید.
خلاصه ای که مشرق از کتاب ارائه کرده است این است که 
1-شرکتها و بانکهای بزرگ آمریکا کمک کردند تا هیتلر و حزب نازی به قدرت برسند 
2-همین شرکتها در ساخت صنایع نظامی آلمان نقش فعالی بازی کردند.
اما تحلیل بنده از این کتاب:
در درجه ی اول من باید خیلی احمق باشم که درباره ی کتابی اظهار نظر بکنم که هنوز آن را نخوانده ام.
در درجه ی دوم دوستان را توجه می دهم به خود تاریخ:
ما در تاریخ یک زمانی یک سری وقایع تاریخی را بر اساس مدارک تاریخی، اسناد به جای مانده، مصاحبه ها، عکسها و بازسازی می کنیم و سعی می کنیم تا بدون دست بردن در سیر وقایع آنها را گزارش بدهیم.
یک زمانی هم قصد داریم تا روایت خودمان را از تاریخ ارائه کنیم. یعنی بر اساس یک سری پیش زمینه های فکری، تحصیلی، نژادی، فرهنگی که داریم فکر می کنیم که فلان اتفاق تاریخی به دلیل بهمان اتفاق بوده است و می گردیم دنبال مدارک و اسنادی که این اتفاق را برای ما روشن (کلمه ی تبیین در این مواقع زیاد به کار می رود) کنند.
یعنی ممکن است که من به دلیل اینکه در ایران زندگی می کنم بیایم و یک تاریخ جنگ ایران-عراق بنویسم و علت حمله ی صدام به ایران را دشمنی تاریخی اعراب با ایران بدانم و با همین پیش زمینه ی فکری بیایم و مصاحبه های صدام و سخنرانی های او که بر علیه فارسها و به نفع عربها است جمع آوری کنم و در نهایت کتابم را بنویسم. خواننده هم که این کتاب را بخواند فکر می کنم که به به چه کتاب مستندی؟ پس معلوم شد که چرا صدام به ایران حمله کرد
درباره ی کتاب وال استریت و هیتلر اما چه می توان گفت؟ باید کتاب را به دقت مطالعه کرد. بعد ببینیم اسناد و مدارک و شواهدی که ارائه می دهد تا چه حد صحت دارند. و در انتها ببینیم که این اسناد را چگونه کنار هم گذاشته اند و نتیجه گیری کرده اند.
اما چون کتاب در دستمان نیست و ترجمه هم نشده من خلاصه ای از نحوه ی به قدرت رسیدن هیتلر را برایتان بگویم.
هیتلر زمانی به قدرت رسید که آلمان پس از جنگ مثل ایران دوره ی و شده بود. یعنی شما باید دو تا کیسه پول می بردید تا مثلا دو تا گرده نان بخرید. (نخدید. همین الان یک خانواده ی چهار نفره بروند دربند شام بخورند در حدود 250 هزار تا 500 هزار تومان هزینه خواهند کرد که با توجه به اینکه واحد پول ایران فعلا ریال است اگر این پول را تبدیل به یک ریالی بکنید تقریبا باید یک وانت با خود ببرید.) خلاصه اینکه اوضاع اقتصادی در هم ریخته بود. مردم آلمان هم قسمت عمده ی تقصیر را به گردن تمداران و قسمت دیگر را گردن کشورهای خارجی می انداختند. با تنفری که ملت نسبت به هیئت حاکمه داشتند هیتلر و اطرافیانش توانستند با شعارهای دهان پر کن و تکیه بر نژاد ژرمن به عنوان نژاد برتر و اینکه چون سابقه ی حکومتی نداشتند هیچ کس نمی دانست که در آینده دقیقا چه خواهند کرد(به قول ی کارهای ایران چراغ خاموش) در انتخابات شرکت کنند و با رای نسبتا زیادی هیتلر به عنوان نخست وزیر آلمان انتخاب شد.
پس از آن هم هیتلر یک برنامه ی بازسازی اقتصادی گسترده اجرا کرد که یکی از محورهای اصلی آن مبارزه با بیکاری با ساخت تعداد زیادی بزرگراه و جاده ی اصلی بود. بازسازی صنایع هم صورت گرفت. صنایع نظامی هم به صورت پنهانی بازسازی شدند و بعد به تدریج که وضعیت اقتصادی آلمان بهبود پیدا کرد اعتقاد مردم آلمان به هیتلر و حزب نازی بیشتر شد و در نتیجه هیتلر با همین پشتیبانی مردمی که به دست آورده بود سعی کرد تا کنترل بیشتری بر جامعه ی آلمان اعمال کند و به تدریج سیستم به سمت یک نظام توتالیتر رفت. بقیه اش را هم خودتان بهتر می دانید.
حالا اینکه نقش شرکتها و بانکهای آمریکایی در قدرت گرفتن هیتلر چه بوده یعنی نویسنده بیاید و اسنادی را ارائه کند که این شرکتها و بانکها با کمک مالی مستقیم و غیر مستقیم خود به هیتلر و حزب نازی او را به قدرت رساندند یا سعی کردند تا رقبای هیتلر را تضعیف کنند تا هیلتر در نهایت برنده ی انتخابات بشود.
اینکه شرکتها و بانکهای آمریکایی در بازسازی صنایع نظامی آلمانی نقش داشتند یعنی اینکه نویسنده بیاید و اسنادی را ارائه ند که این شرکتها و بانکها به صورت مستقیم و غیر مستقیم مثلا به شرکت یونکرس یا پورشه کمک کردند تا دستگاه نظامی آلمان بتواند بمب افکن یا تانک بسازد.
اگر نویسنده توانسته باشد دو پاراگراف بالا را به خوبی جواب بدهد که می توان بر روی کتابش به عنوان یک تحلیل تاریخی حساب کرد. اگر نتوانسته باشد که من همین الان هم می توانم یک کتاب بنویسم درباره ی نقش شاهان ساسانی در به قدرت رساندن حضرت ابوبکر رضی الله عنه در مدینه و کودتا بر علیه حضرت علی علیه السلام. 
خلاصه اینکه اگر به بالهای تخیل فرصت بدهید هر چیزی را در تاریخ برایتان اثبات خواهد کرد.
رضا کیانی