یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

از همه جا قسمت اول

جملات مختلفی که در جاهای مختلفی آنها را خوانده ام یا دیده ام( یا شنیده ام) ولی یادم نیست کجا و کی:

۱-من بااینها غریبه ام، بامجسمه آدمها ، با آدمهای مجسمه

۲-دارم رازهای قدیمی م رو برات فاش می کنم تا جای برای رازهای جدیدم بازتر بشه.

۳-مرد می گوید، این روزها می توانم به چیزهای دیگر فکر کنم. اما خوش آمدن فرق میکند. خوش آمدن فرق می کند. خوش آمدن وقت می برد. وقت ندارم که ازت خوشم بیاید. نمی توانم فکرم را به آن متمرکز کنم.

۴-پلیدی شیطان را باید باد خون پاک کرد.

۵-اینقدر به من علاقه پیدا نکن. یک روز می فهمی تنها مردی نیستم که خیلی دوستش داری.

۶-خدایان همیشه به درد میخورند و تقریبا هر چیزی را توجیه می کنند.

۷-از آن جوانهایی بود که موقع رانندگی یک دستش را از پنجره بیرون می گذاشت و دست دیگرش روی زانوی دوست دخترش بود.

۸-خون یعنی ما جدی بودیم.

۹-هیچ چیز به اندازه یک بیل پر از کثافت آدم را به سوادآموزی تشویق نمی کند.

۱۰-وقایع گذشته به صورت درد منعکس می شوند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد