یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

نقد به روایت طنز

مقدمه: در فیلم دیگه چه خبر؟ ماهایاپتروسیان سر کلاس درس انشایی طنزآمیز را می خواند. متن انشا متعلق به مجله تماشاخانه و نوشته آقای کورش صفری است. اگر خواستید نگاهی به آن بیندازید:

 


در این مختصر قصد دارم نقد و تفسیری بر یکی از اشعار شاعر شیرین سخن و گمنام خدمتتان ارائه دهم. ابتدا شعر را با هم مرور می کنیم:

اتل متل توتوله

گاو حسن چه جوره

نه شیر داره نه پستون

شیرشو بردن هندستون

یک زن کردی بستون

اسمشو بذار عم قزی

دور کلاش قرمزی

هاچین و واچین

یک پاتو ورچین

شاعر بزرگ ما شعر شکوهمند خود را بر وزن مفاعلن فعولن سروده است و البته در هر مصراع سعی بر آن داشته است تا تمامی زحافات ممکن را نیز مد نظر قراردهد که خود نشانگر شناخت کامل او از عروض فارسی است.

مصراع نخست شعر با واژه اتل آغاز می شود که از وقوف کامل شاعر به ساختمان واژه و قواعد واژه سازی فارسی سرچشمه می گیرد. تل ساختی مخفف از تله موش است که برای ایجاز در شعر به صورت تل آمده است و از آنجا که شاعر با دقت زبانشناختی خود می دانسته تمامی واژه های خارجی که با دو صامت آغاز می شوند در تلفظ فارسی، مصوت «ا» پیش از آن دو قرار می گیرد، صورت اتل را انتخاب کرده است که تحت تأثیر هماهنگی مصوتها بشکل «اتل» تلفظ می شود.

«متل» اتباع «اتل» است، مانند کتاب متاب، قلم ملم. کاربرد اتباع برای آن است که محدوده ی معنایی واژه وسیعتر شود. مثلا «کتاب متاب» در معنی «کتاب و چیزهای شبیه به آن بکار می رود» و طبعا «اتل متل» هم در معنی «اتل و چیزهای شبیه اتل» است که می بایستی نشانگر طبع پر احساس شاعر باشد. «توتوله» بر وزن «کوتوله» دقیقا همان کوتوله است که کمی از کوتوله هم کوتوله تر است. در این مورد می توان به فرهنگ برهان قاطع رجوع کرد که البته به دلیل بی دقتی مصحح، واژه ی مذکور جا افتاده است، هرچند این موضوع از دانش سرشار شاعر نمی کاهد.

در مصرع دوم واژه ی «گاو» به «گاو اوکداد» باز می گردد که نخستین گاوی است که در کنار کیومرث نخستین انسان اساطیری آفریده شد. البته برخی از محققین بر این اعتقادند که «گاو حسن» همان گاوی است که «مهر» یا «میترا» سعی در کشتنش دارد.

استفاده از واژه «پستون» به جای «پستان» نوعی هنجارگریزی سبکی را نشان می دهد و بیانگر تبحر شاعر در استفاده از اختیارات شاعری است. شاعر در این مصراع تأکید بر این نکته ی مهم دارد که گاو حسن نه شیر دارد و نه پستون. این نکته که شیر این گاو را به هندوستان می برند، نوعی بیان پارادوکسی است. صدور شیر به هندوستان از عرفان هندی و شناخت شاعر از هندوئیسم سرچشمه می گیرد. البته آنچه در اینجا از واژه ی عرفان مورد نظر است همان عرفان شناخته شده ی اسلامی و ایرانی نیست بلکه در مفهموم جهانشمول خود بکار رفته است تا بتواند حالتهای عرفانی تمامی عرفای شرق را تا استرالیا در برگیرد.

شاعر در مصرع پنجم شعرش، خواننده ی خود را مخاطب قرار می دهد و تجربیات خود را در طبق اخلاص قرار می دهد که زن کرد از همه بهتر است. البته استفاده از واژه «کرد» نوعی تعقید معنایی را به دنبال دارد، زیرا کرد در اینجا ساختی اساطیری است و به داستان ضحاک در شاهنامه بازمی گردد که آنان که از خورشخانه ی سلطنتی رهانیده شدند، نژاد کرد را بوجود آوردند. بنابر این شاعر در این مصراع زنی را منظور دارد که از آشپزخانه فرار کند و این نکته اوج شکوه شعر است که آمیزه ای از بیان اساطیری و اضافه وصفی است. کاربرد دو واژه ی « بستون» و «پستون» نیز نشانگر شناخت کامل شاعر والامقام از هنر جناس است و ابداع خاص او که به آن جناس نقطه می گوییم.

بکارگیری واژه ی «عم قزی» نیز بیانگر نبوغ کامل شاعر است. واژه ی «عم» که مخفف «عمه» است، تنها واژه ی عربی است که در شعر بکاررفته است. شاعر برای خنثی کردن عربی بودن این واژه فورا از واژه ی ترکی «قزی» استفاده می کند تا بگوید این به آن در.

قرمز بودن دور کلاه نشانگر ایهامی زیباست زیرا دقیقا مشخص نیست که دور کلاه چه کسی قرمز است: عم قزی یا گاو حسن؟ بهر حال شاعر به صورتی این مصراع را به دست می دهد که به قول مولانا هر کسی از ظن خود یارش شود.

«هاچین» و «واچین» دو اصطلاح کلیدی در تائوئیسم است. هاچین در معنی وارونه ی واچین بکار می رود، بدین معنی که هاچین در مفهوم ایستادن باشد، واچین نیز در همان معنی است ولی بر روی یک دست. این دو واژه، اوج ساخت موسیقیایی شعر است، بسامد صامد «چ» مفهوم «چهچهه بلبل» را در بر دارد که در تمامی شعر به گوش می رسد.

در مصراع پایانی شعر به واژه «ورچین» می رسیم که در تفسیر آن اختلاف نظر بسیار است. برخی از سنتگرایان، این واژه را ساخت امر از مصدر ورچیدن انگاشته اند که البته درست نیست و هنر شاعر هم در همین است که این دسته از سنتگرایان را فریب دهد، اما از دید فرمالیستی ابتدا باید از این واژه آشنایی زدایی کنیم. باید اول مدتی با آن قهر بکنیم و دوباره آشتی کنیم تا معنی آن را درک کنیم. این لغت در اصل از ریشه «ووروچئنه» اوستایی است که نوعی وردنه باستانی بوده که زنهایی که اسمشان عم قزی بوده با آن محکم بر سر حسن یا گاوش می کوبیده اند، بنابر این بی دلیل نیست که ظاهر ابیات ارتباطی به یکدیگر ندارند، زیرا نوعی زنجیره نامرئی ابیات شعر را به یکدیگر پیوند می دهد.

شاعر عظیم الشأن در این چکامه از صنعت توشیح نیز بخوبی استفاده کرده است. اگر نخستین حروف هر مصراع را کنار هم بگذاریم واژه «اگنشیادهی» به دست می آید که ریشه مغولی دارد و در این زبان به معنی «چسب دوقلو» است که برای چسباندن این نقد و بررسی به شعر مورد نظر بکار می رود.

یادش به خیر دوست نقاشی داشتم که بهترین نقاشی اش چیزی شبیه لکه های خورش روی سفره سفید بود. یک روز از او خواستم تا صادقانه بگوید از این نقاشی ها چه منظوری داشته است. سری تکان داد و گفت مهم نیست که من چه کشیده ام، وقتی کارهایم را در یک گالری به نمایش بگذارم، خودم هم گوشه ای می ایستم. منتقدین آثار هنری هیچ وقت نمی گویند که موضوع را نفهمیده اند، می آیند جلوی تابلو می ایستند و هر کدام نظری می دهند. آن وقت تازه من می فهمم چه شاهکاری کرده ام و خود خبر نداشته ام.

این دوست به اصطلاح نقاشم راست می گفت، آنقدر در مورد آثار هنری اش صحبت کردند که احساس کرد واقعا علی آباد هم شهری است. رفته رفته معاشرتش را با ما کم کرد. می گفت ما او را درک نمی کنیم و فقط با بزرگان هم طرازش نشست و برخاست می کرد. مردم هم که از نقاشی های او سردرنمی آوردند فکر می کردند عیب از آنهاست و برای اینکه بی اطلاعی و نادانیشان لو نرود دائما او را تحسین می کردند. دوست نقاشم هم یواش یواش گنده شد. در هر مورد اظهار نظر می کرد، فیلم، سینما، تلویزیون، موسیقی، تاریخ، جغرافیا... خلاصه هر کس چیزی از او می پرسید بادی به غبغب می انداخت و چند فحش آبدار نثار پدر و مادر باعث وبانی موضوع می کرد و نظریه ارائه می داد.

یادش بخیر دوست خوبی بود. همین چند وقت پیش ترکید. شوخی نمی کنم. واقعا انقدر گنده شد که ترکید و به پریان پیوست. گناهش هم به گردن بنده و شما که مدام در آثار هنریش نکات جدیدی از نبوغ و استعدادش یافتیم.

ولی به هرحال فکر می کنم بهترین کار همین است. باید دائما از این نقاشان، شاعران و هنرمندانی از این دست تعریف کرد. آنها را برای دریافت مدال نامزد کرد. گنده شان کرد. خیلی گنده. آنقدر که خودشان هم دیگر نفهمند کجای کارند، آن وقت یکدفعه بدون اینکه خودشان بفهمند می ترکند. چقدر خوب است این وظیفه خطیر؟!


کورش صفری

روزنامه کیهان پنج شنبه 23 اسفند 1369 به نقل از مجله تماشاخانه

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ب.ظ http://www.raha70sh.blogfa.com

نمی دونم چرا بعضیا از این همه استعدادی که دارن غافل می شن؟
تو می دونی؟

می ترسن بترکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد