یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

حشاشین

بن درایسکیل یک وکیل موفق آمریکایی است. پدر او ،هیو درایسکیل، یک کاتولیک متعصب و در عین حال بسیار پولدار است که در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان افسر اطلاعاتی آمریکا در خاک اروپای اشغالی خدمت کرده بود و با بعضی از سران کلیسا پیوندی نزدیک دارد.

در یک روز خواهر کوچک بن ،ولنتاین، یکی از وکلای خانواده درایسکیل به نام کورتیس لاکهارد ، که در ضمن دست پروده پدر بن بوده و با خواهر بن روابط غیرافلاطونی هم داشته، و یک کشیش عالی رتبه کاتولیک به قتل می رسند. ظاهرا قاتل کشیش بوده است و چون ولنتاین راهبه بوده و چند کتاب نوشته بود که به مذاق واتیکان خوش نیامده بود بن واتیکان را مقصر می داند. او تصمیم می گیرد که از طریق مسیری که خواهرش برای تحقیق درباره موضوع آخرین کتابش در پی گرفته بود قاتل را بیابد. الیزابت ، دوست نزدیک والنتاین که او هم راهبه است، و برای عرض تسلیت نزد بن و پدر بن آمده بود سعی می کند که او را منصرف کند و به او می گوید که پیگیری قتل ولنتاین را به مسئولان کلیسا واگذار کند.

بن رد ولنتاین را در مصر و اروپا می گیرد و متوجه می شود که خواهرش درباره یک سازمان تروریستی که مستقیما از پاپ فرمان می گرفته تحقیق می کرده است. این سازمان ،که حشاشین نام دارد، توسط پاپ الکساندر ششم بوجود آمده بود تا دشمنان کلیسا را از سر راه بردارد و در زمان جنگ جهانی دوم توسط پاپ پی ششم دوباره زنده می شود تا به کمک نازی هایی که پاریس را اشغال کرده بود بپردازد. در عوض این خدمت، نازی ها سهمی از غنایم هنری خود را به پاپ می دادند.

از طرف دیگر الیزابت هم تصمیم می گیرد که تحقیقات والنتاین را از طریق آرشیوهای واتیکان دنبال کند و او هم به نتایجی شبیه به بن می رسد. پس از چند قتل دیگر قاتل به سراغ الیزابت می آید ولی الیزابت نجات پیدامی کند. او و بن تحقیقاتشان را با هم ادامه می دهند. دامنه تحقیقات آنها به دو تن از سران کلیسا که احتمالا پاپ بعدی خواهند شد می رسد. یکی از آنها کاردینال دامبریزی و دیگری کاردینال ایندلیکاتو است. گمان های اولیه بیشتر دامبریزی را مقصر می دانند اما در نهایت مشخص می شود که ایندلیکاتو به همراه دستیار دامبریزی این توطئه را اجرا کرده تا کاردینالها را وادار کند که او را به عنوان پاپ انتخاب کنند و او در نهایت بتواند کلیسا را از شر و بدی پاک کند. او فکر می کرد که دامبریزی بیش از حد نرمش نشان می دهد و ممکن است که واتیکان را از راه راست منحرف کند....

داستان حشاشین بیشتر از آنکه یک رمان جنایی باشد یک رمان معمایی است. یک قتل بدون هیچ سرنخی اتفاق می افتد و خواننده کم کم به اطلاعاتی دست پیدامی کند تا بتواند قاتل را پیدا کند اما هر بار با حل شدن یک معما معمای دیگری طرح می شود و ذهن خواننده را از حدسهایی که زده بود به حدسهایی دیگر می کشاند. در انتها خواننده با حل نهایی مسئله مواجه می شود و می تواند نفسی به راحتی بکشد.

من نمی داند که دن براون این رمان را خوانده است یا نه اما تمامی الگوهایی که در حشاشین توسط تامس گیفورد بکارگرفته شده اند بعدتر در رمانهای دن براون نیز آمده اند. بین این داستان و داستانهایی که دن بروان نوشته شباهت انکار ناپذیری وجود دارد که به چند تا از آنها اشاره می کنم:

1-  سازمان بوروکراتیک بزرگی وجود دارد که اسرار آمیز است و اجازه نمی دهد که غیر از افراد خودی کسی به درون آن سرک بکشد.(در حشاشین و رازداوینچی کلیسای کاتولیک)

2-  نویسنده در طی داستان قسمتی از تاریخچه این سازمان بروکراتیک را بازگو می کند و در نتیجه داستان را می توان تا حدودی با رمانهای تاریخی شبیه دانست. عمدتا قسمتهایی از تاریخ (کلیسا) مورد توجه قرارگرفته شده است که بحث برانگیزتر بوده تا بتواند با درست کردن حاشیه توجه عمومی را به داستان جلب کند.(راز داوینچی به خاطر تصویری که از کلیسای مسیحیت ارائه داد رسما توسط واتیکان تحریم شد و همین سبب شد که داستان در صدر توجه مردم قرار بگیرد)

3-  یک سازمان مخفی و تروریستی وجود دارد که توسط فردی ناشناس بکارگرفته می شود(سازمان حشاشین در این داستان و ایلومناتی در راز داوینچی). این سازمان کسی (یاکسانی) را مأمور تصفیه مخالفانش می کند ولی سرنخ این سازمان مخفی ( یا قاتل) در حقیقت در دست یکی از افراد همان سازمان بوروکراتیک بزرگ (یا یکی از نزدیکان آن سازمان) است.

4-  مرد و زنی در داستان وجود دارند که به یاری همدیگر معمای قتلها را به صورت سریالی حل می کنند. هر قتل آنها را به سرنخی جدید رهنمون می شود و در نهایت می توانند قاتل را پیداکنند. در انتها این زن و مرد انقدر به هم نزدیک شده اند که یک رابطه احساسی را آغازکنند.

5-  در داستان (ها) دو نفر مظنون اصلی وجود دارد که هر دو دارای مقامی عالی رتبه می باشند و امکان نفوذ در دستگاه های پلیس و قضایی را دارند. ابتدا یکی مورد سوء ظن واقع می شود اما هنگامی که کفه به سوی او سنگینی می کند خواننده در میابد که قاتل در حقیقت از آن یکی مظنون دستور می گیرد.

تفاوت اصلی حشاشین با داستانهای دن براون در این است که حشاشین ضربآهنگ کندتری نسبت به داستانهای اخیر دارد. دن بروان داستان را به گونه ای بازگو می کند که خواننده فرصت فکر کردن نیابد و پشت سر هم ذهن او را بمباران می کند. فصلها را به گونه ای تقطیع می کند که حس تعلیق بوجود آمده کاملا پایدار بماند و کنجکاوی او به گونه ای تحریک شود که کتاب را زمین نگذارد. دیگر آنکه کتابهای دن بروان اکشن تر از داستان حشاشین هستند. داستان حشاشین با آنکه صحنه های زد و خورد دارد اما تعداد این صحنه ها و تواتر آنها نسبت به داستانهای دن بروان کمتر است. دیالوگهای حشاشین طولانی تر از داستانهای دن بروان هستند و اغلب بیشتر به دنیای ذهنی نقشهای اصلی داستان و انگیزه های آنها پرداخته شده است. در داستانهای دن بروان (نسبتا) شخصیتها سطحی تر هستند و خواننده بیشتر از آنکه با افکار آنها آشنا شود با اعمالشان آشنا می گردد.

بزرگترین حسن داستانهای دن براون در این است که اگر کسی یکی را خواند می تواند به راحتی از بقیه فاکتور بگیرد.

 

حشاشین را انتشارات ققنوس برای اولین بار در سال 78 منتشر کرده است. مترجم آن آقای جواد سیداشرف  می باشد و ترجمه تقریبا یک دست و روانی دارد.


نظرات 2 + ارسال نظر
میله بدون پرچم دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ

سلام برادر
بابا دو تا وبلاگ!!!!
من الان متوجه شدم
من همش میومدم اون طرف و خب می موندم چی بگم
بگم وبلاگ قشنگی دارید
الان اتفاقی اومدم اینجا...اسم رو دیدم و کنجکاو و رفتم اون ور دیدم بله...
آقا موفق باشید
و
خسته نباشید

شما لطف دارید

محدثه جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ب.ظ

این کتاب بهترین کتابیه که تا حالا خوندم بسیار بسیار تاثیر گذار بود.مرسی از نقدتون

خواهش می کنم. نقدش نکردم فقط یه نگاهی بهش انداختم. موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد