یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

نامه های ترمه؛ نامه دوازدهم و آخر

نامه دوازدهم

یکشنبه 14 شهریور 1378

5 سپتامبر 1999

«لوند» سوئد

منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان

معذور دارمت که او را ندیده یی

حافظ

سلام. امروز مثل هر یکشنبه، کل شهر انگاری مرده اند. اینجا بر خلاف ایران در روزهای آخر هفته صدایی از هیچ گوشه یی شنیده نمی شود. لابد به همین دلیل است که دولت مجبور به ایجاد «تشکیلات گشت» نیست! از چند هفته پیش تصمیم گرفته بودم بروم ساحل. کنار آب. ولی صبح از رادیو اعلام شد که از دیروز ساحل به تصرف یک دسته زنبور مسلح درآمده و از کلیه اشخاص نیکوکاری که در زمینه مهار زنبور مهارت دارند، دعوت می شود که خود را به دفتر «وقایع غیرمنتظره» معرفی کنند. متأسفانه من فقط همین یک نوع مهارت را ندارم! البته اگر بدانم که به داوطلبان «مدرک» می دهند حتما شرکت می کنم! از بس که «مدرک طلب» هستم! به هر حال فعلا خانه نشین شده ام. امروز همه نشسته اند توی آشپزخانه و سرهایشان را کرده اند توی روزنامه ها. رفتم یک ساعت پیششان نشستم، حوصله ام سررفت. برگشتم توی اتاقم. اصولا سوئدی ها کم حرفند. پارسال دو تا فنلاندی در کلاس ما بودند. نه با همدیگر حرف می زدند و نه با دیگران. یکی شان مدتی کنار من می نشست، هر وقت به او سلام می کردم در جواب می گفت:هوم!

راستی یکی از همسایه ها از صبح تا حالا مشغول کندن پوست سیب زمینی است. خدا می داند برای امشب چه نقشه یی در سردارند. الان بوی نام می آید. اکثر سوئدی ها خودشان هر روز توی خانه نان می پزند. غالبا هم نان جو می پزند که من دوست ندارم، تلخ است.

الان دارم به رادیو گوش می دهم. سه چهار تا موج رادیویی هست که 24 ساعته فقط موسیقی پخش می کنند. نیم ساعت پیش، بعد از 9 ماه، ایستگاه رادیویی ایرانی ها را گرفتم و کلی خنده فرمودم. این احمقهای ابله بی مغز هنوز دارند دقیقا همان «زر» هایی را می زنند که پارسال این موقع می زدند. حالا هم ادعا می کنند که در اواسط سال 2000 ایران به سلطه کمونیست درخواهد آمد!

ما فقط همین یک نوع حکومت را به خود ندیده ایم!

یادت هست که در اولین نامه ات پیشنهاد دادی که قورمه سبزی را از مغزم خارج کنم؟ در این مورد حق با تو بود. واقعا این بو را از سرم خارج کرده ام. در واقع خود قرمه سبری از سرم خارج شد. جایش را «پیتزا تنوری» گرفته است!

می دانی! من به این نتیجه اصلی و اساسی رسیدم که انسان قادر به تغییر خود نیست ولی ناخودآگاه دستخوش تغییر و تحول می شود. یعنی همه چیز، چه مادی و چه معنوی گذراست. به همین دلیل تصمیم گرفته ام که دیگر هیچ چیز را جدی نگیرم. حتی گذر عمر و بزرگتر شدن را، گور بابای دنیا. گور بابای همه! اصلا گور بابای بابابزرگ خودم.

من دیوانه ام. یعنی دیوانه بودم حالا دیوانه تر و دیوانه ترین شده ام! من چنان محو خودم هستم که فرصت و انرژی پرداختن به غیر را ندارم. اگر تا حالا اناالحق نگفته ام به این خاطر است که منتظرم حق، اناالحق بگوید!

چند روز پیش روی حس فضولی رفتم از بیمارستان آموزش دانشگاه مان بازدید کردم. واقعا بیمارستان خوبی است. آخرش مرا در آزمایشگاه بیمارستان دستگیر کردند و انداختندم بیرون! فکر کردند رفته بودم خون بدزدم! گفتم آمده ام از آن زن 72 ساله ایی که توسط گیاه خواران مجروح شده عیادت کنم! خانوم وارث و خانواده یی ندارد، ولی خودش از خون خودش نمی گذرد.

آخرین خبر سال 2000 این است که همجنــس بازان تظاهرات کرده اند با این هدف که برای پذیرفتن بچه های بی سرپرست به عنوان فرزندان قانونی خود مجوز بگیرند!

طی یکسری تحقیقات پیچیده ژنتیکی که چند سال است ادامه دارد، ثابت شده که همـجـنس بازی یک نوع بیماری ژنتیکی است که از قوانین «مندل» پیروی می کند، یعنی همجـنس باز بودن فرد را قبل از آن که به دنیا بیاید از روی شکل کروموزومهای جنین حدس می زنند. علت ازدیاد این بیماری در کشورهای غربی مثل ازدیاد رنگ چشم آبی در این کشورهاست!

البته این بیماری غالبا در میان مردان دیده می شود و زنان اکثرا دچار «همجــنس بازی اکتسابی» می شوند! یعنی دوره اول زندگی شان را بطور طبیعی زندگی می کنند و ناگهان تصمیم می گیرند که هـمجنس باز شوند. طبق آخرین تحقیقات و آمار، 90 درصد این زنان کسانی اند  که توسط مردان مورد تجاوز جنسی یا هر نوع تجاوز دیگری قرارگرفته اند. به همین خاطر از زنان نیز به عنوان قربانی یاد می شود. در این کشور پیشرفته که مردمش غالبا تحصیل کرده و روشنفکرند، هــمجنس بازان توسط قشر کثیری از مردم حمایت می شوند.

همین موضوع باعث شده که آنها هر روز به مناسبتی تظاهرات و اعتصاب می کنند و خواستار تحقق حقوق فردی و اجتماعی شان می شوند. حالا فعلا بچه می خواهند! بسیاری از روانشناسان اعلام کرده اند که بچه هایی که دو تا پدر و یا دو تا مادر دارند خوشبخت تر از بچه هایی اند که اصلا پدر و مادر و خانواده ندارند و در پرورشگاه به سر می برند.

سیاستمداران هم به این نتیجه رسیده اند که این موضوع هم مثل خیلی از مسائل دیگر دیر یا زود به تصویب می رسد. خیلی ها پیش بینی می کنند که این قانون برای اولین بار در سوئد و در آستانه قرن 21 به تصویل خواهد رسید! مدتی هم شایعه شده بود که قرار است به زنان همـجنـس باز (یعنی دو تا مادر) اجازه گرفتن بچه های بی سرپرست داده شود که با شکایت مردان همـجنـس باز مواجه شدند!

گیرم که آدم بتواند این آدمها را به عنوان افراد بیمار و قربانی تلقی کند، ولی این بچه های بدبخت چه گناهی کرده اند که بیفتند زیر دست بیماران و قربانیان؟ ضمنان با روانشناسان روانی هم مخالفم چون بچه های بی پدر و مادر می توانند خوشبخت تر از بچه هایی باشند که پدر و مادر غیرعادی و بیمار دارند.

آخرین خبر هم این است که چند ماه پیش یکی از دانشجویان از کامپیوتر مرکزی دانشگاه سوء استفاده کرده و چند تا برنامه را به کامپیوتر شخصی خودش منتقل کرده و بعد هم از این برنامه ها کپی گرفته و بین دوستان و آشنایانش پخش کرده که حالا تازه مچش را گرفته اند.

طبق گزارش دانشگاه هر کدام این برنامه ها هزاران دلار ارزش دارد. ولی می دانی دانشگاه با این دانشجو چه جوری برخورد کرد؟ فقط او را به مدت یک ماه از دانشگاه اخراج کرد! واقعا چه جریمه گزافی! ضمنا شایعه شده که در اولین روز سال 2000 تمام وسایل کامپیوتری قاطی می کنند و تمام مراکزی که دارای سیستم کامپیوتری اند مثلا فرودگاه ها، بیمارستان ها و اداره های پلیس دچار اخلال خواهند شد. تا حالا چندین کتاب راهنما و برنامه تلویزیونی برای جلوگیری از این فاجعه در اختیار مردم قرار داده شده و مردم همه وسایل زندگی شان حتی ساعتهایشان را هم بیمه کرده اند. خیلی ها کلی خرج کرده اند تا کامپیوترهایشان را قفل و واکسینه کنند و بعدا دوباره به کار بیندازند.

چند روز پیش هم یک نامه از اداره اقامت دریافت کردم که نوشته بود لطفا تاریخ خروج خودت را از این کشور مشخص کن. چقدر این اجانب خنگند! ما نمی دانم چند باید باید خاطرنشان شویم که فعلا عزم اقامت داریم. البته من نه نامه آنها را جدی گرفته ام و نه پاسخی را که خودم به نامه شان خواهم داد!

راستی یک خواننده ایرانی به نام فرزین را می شناسی؟ فقط خواستم بدانی که مرد! چند روز پیش در آلمان خوابید توی تخت خوابش و بیدار نشد. راستی آن خواننده هرویینی مقیم لوس آنجلس که قرار بود بیاید و کنسرتی ترتیب دهد، نیامد! گویا گفته که به علت فاجعه مشکوکی در در یکی از دیسکوهای سوئد رخ داده، صلاح نیست بیایم! بعد هم که «گندی» را به عنوان پیشمرگ خودش فرستاد! راستی چند ماه پیش هم یک دلقکی به نام ... از ایران آمد و یک مصاحبه تلویزیونی هم داشت که آنقدر چرت و پرت و مزخرف گفت که ننه اش را سرفراز کرد!

این را هم بگویم که خانم سوسن تسلیمی به یکی از مشهورترین بازیگران تئاتر سوئد تبدیل شده است.

دلا خوبان دل خونین پسندند

دلا خون شو که خوبان این پسندند

خدانگهدار-ترمه کوچولو

نظرات 2 + ارسال نظر
مرتضی پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ http://hoqooqi.blogsky.com

متاسفانه حوصله نکردم ! دیدم زیاده نخوندمش !

خوب اگه فکر می کنی خوندنیه می تونی پرینتش کنی و کم کم بخونیش. البته اگه دوست داشتی. قبول می کنم که تو دنیای امروز کمتر کسی حوصله خوندن چیزهای طولانی رو داره.

علی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 08:34 ق.ظ

سلام
در مجله ایران خونده بودم و دنبالش بودم
خیلی ممنون از انتشار این نامه ها در اینترنت...

قربان شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد