یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

مقدمه ای بر بازی تن ها

                        

گفته بودم که از بازی تن ها برات می گم اما دیدم شاید بد نباشه یه کم راهم رو دورتر کنم.... به زبان انگلیسی بهش بادی لنگویج می گن ولی توی فارسی معادل درست و حسابی نداره؛ شاید زبان بدن رو بشه با اغماض پذیرفت البته. به هرحال جالبه، این بادی لنگویج رو می گم. از فرهنگی به فرهنگ دیگه فرق می کنه. همین تفاوتها هم هست که یه مقدار قضیه رو پیچیده می کنه. مثلا اگه ازت سوالی بپرسن و بخواهی موافقتت رو با حرکت سرت نشون بدی، اون رو به پایین و بعد بالا تکون می دی، در صورتیکه هندی ها سرشون رو به علامت توافق به چپ و راست تکون می دن. کلا فرهنگ ما توی بادی لنگویج ضعیفه. البته این دریافت من هستش از فرهنگ فارسی. از میمکهای صورت به ابرو بالا انداختن هنگام تعجب یا اخم کردن و فوق فوقش لبخند زدن قناعت کردیم. حرکت دست و پا و بدن هم که تقریبا نداریم. چرا! یادم اومد! کشتن یه نفر رو با کشیدن دست زیر گلو نشون می دیم که خوب البته می شه گفت یه حرکت جهانیه.  اما غربی ها و آمریکایی ها کلی ادا و اطوار دارن برای ابراز احساساتشون. 

                                

کلید اصلی قضیه همینه؛ ابراز احساسات. گفته بودم که به عنوان انسان نیاز داریم احساساتمون رو ابراز کنیم یا نشون بدیم. این ابراز کردن باید به گونه ای باشه که احساسات واقعی ما رو بیان کنند. مثل آیینه ای که تصویر خودمون رو نشون می ده ولی البته به دیگران. این جوری سیگنالی به دیگران می دیم که بر اساس اون می تونند تصمیم گیری کنند. می تونند بفهمند که می تونند نزدیک تر بیان یا نه -تا همین جا دیگه کافیه. گفته بودم که باید حواسمون باشه که جایی که لازم هست سیلی بزنیم لبخند نزنیم و جایی که لازم هست لبخند بزنیم سیلی نزنیم. درست بیان کردن احساسات حاصلی نداره جز ایجاد اختلاف و تنها موندن و حتی شاید این سیگنال اشتباهی که به طرف مقابل داریم می دیم کار رو به جاهای باریکی هم بکشونه. فقط لازمه با یه آدم روانی سر و کار داشته باشی و یه لبخند بهش بزنی. کارت دیگه ساخته س. فیلم توپولی رو دیدی؟ فکر نکنم به سن و سالت قد بده. اما غصه نخور داستانش از روی کتاب موش ها و آدمها گرفته شده که خوب اون رو هم می شه توی بازار پیداش کرد....

چی می گفتیم؟ آهان یادم اومد!....بازی تن ها.

 اون هم مثل بادی لنگویج پیچیده است. پیچیدگی ش البته به دلیل این نیست که حرکاتش مثل کاتاهای کاراته سخت و نفس گیره. پیچیدگی بازی تن ها در این هست که احساسی که توسط ش بیان می شه از شخصی به شخصی دیگه فرق می کنه. حتی از یه لحظه به چند لحظه دیگه هم ممکنه احساس منتقل شده فرق بکنه. چند تا مثال بزنم تا روشن بشی. بغل کردن برای یه نوزاد 7-8 ماهه که تازه داره اطرافیانش رو می شناسه یه بازی تن هست. اما این بازی چقدر به نوزاد احساس آرامش و امنیت می ده؟ بستگی به این داره که کی بغلش بکنه. اگه افراد نزدیک خونواده بغلش بکنند احساس امنیت رو با بغل کردن بهش منتقل می کنند اما اگه غریبه ای بغلش بکنه بچه اصطلاحا غریبگی می کنه و می زنه زیر گریه چون این بازی تن برایش احساس عدم امینت رو دربرداره. وقتی توی رستوران نامزدت دستت رو با نوک انگشت ش لمس می کنه این بازی بهت احساس گرما و عشق می ده اما همین لمس کردن اگه توسط راننده تاکسی موقع ریختن سکه کف دستش باشه بهت احساس نفرت و انزجار رو منتقل می کنه. دست زدن مردی به شکم برآمده همسر آبستنش می تونه معنی «برو جلو هواتو دارم. من در کنار تو و بچه مون هستم. عشقم رو ازتون دریغ نمی کنم» بده و دست زدن یه دختر 22 ساله به شکم قلنبه حاج آقای 58 ساله ،که یواشکی طرف رو صیغه کرده، می تونه معنی «خاک بر سر الاغت کنه هنوز نفهمیدی که من تو رو با این هیکل بدترکیبت فقط واسه پولت می خوام!» بده. پس این مهمه که کی داره بازی تن رو با کی انجام می ده و در چه شرایطی.

اما قضیه به همین راحتی هم نیست. حتی اگر این بازی رو فقط و فقط با یک نفر هم انجام بدی بازهم ممکنه از یه حرکت مشابه نتایج مختلفی به دست بیاد. یعنی مثل تابع نمی مونه که خط موازی محور ایگرگها منحنی ش رو حداکثر در یه نقطه قطع بکنه.... دوستی که خیلی باهاش صمیمی هستی رو داری راهنمایی می کنی. مثلا توی نمایشگاه کتاب نویسنده معروفی رو ،که می دونی دوستت از طرفدارهای پر و پا قرصش هست، دیدی و الان داری دست دوستت رو می کشی و به حالت نیمه دو می خواهی اون رو به غرفه مورد نظرت ببری. این بازی دستها چه حسی رو به دوستت منتقل می کنه؟ « بدو، بدو،می خوام یه چیز جالب بهت نشون بدم که اصلا فکرش رو هم نمی کردی». داری هیجان همراه با نشئه یک تجربه تازه رو با دست خودت و با کشیدن دوستت به دنبال خودت بهش منتقل می کنی. اما اگه به دوستت بگی که فلان نویسنده که ازش متنفری الان توی فلان غرفه نشسته و می خوام ببرم بهت نشون ش بدم تا ببینی که چه آدم نازنینی هست و دوستت مخالف باشه؛ اون وقت چی؟ اون وقت همون حرکت گرفتن دست و کشیدن دوستت ممکنه حس بی توجه و توهین و بی مسئولیتی تو رو بهش منتقل بکنه. بازی همون بازیه. دست همون دسته و گرفتن همون گرفتنه اما موقعیت فرق کرده. و چون موقعیت فرق کرده احساسی که انتقال داده می شه فرق می کنه.

ساده ترین بازی دستها همین دست دادن معمولی روزانه است. هم با غریبه ها بازی می کنیم هم با دوستان و هم با خوونواده. حتی با دشمن و رقیب. توی شطرنج آخر بایزی ها وقتی کسی تسلیم میشه همیشه بازی با دست دادن دو طرف تموم می شه. نشونه صلح شاید باشه.

اگه دو نفر خیلی وقت باشه همدیگه رو ندیده باشن ممکنه  کار به روبوسی هم کشیده بشه. با یک فشار بیشتر دست دادن می شه وسیله ای برای حال گیری باشه یا اینکه «بعدا به خدمتت می رسم».  

اگه دو دستی دست کسی رو بگیری می شه  بیشتر نشونه  احترام می شه تا محبت.

                         

 و اگه مثل بعضی ها دسستون رو جلوی صورت هم پیچ بدید و قلاب کنید و کف دست ها رو روی هم بذارید و شست هم رو بگیرید اون وقت می شه نشونه اتحاد. همین اتحاد رو توی بعضی دار و دسته ها با زدن مشتها به هم نشون می دن.

گاهی هم می شه کف دست ها رو با سرعت به هم زد که بیشتر نشونه شادمانی و سرخوشیه. یا به قولی از دیدنت خوشحالم.

وقتی دو تا دست کسی رو از جلو بگیری حس رفاقت رو منتقل می کنی اما گرفتن دو تا دست از پشت احتمالا عملی خصمانه، خشن و تحریک آمیز به حساب بیاد. 

با دوستت یا محبوبت داری توی خیابون راه می ری. در کنار هم و دست هم رو گرفتین. اما چه جوری و با چه حالتی؟ اگه دستهاتون به هم پیچ خورده باشه و انگشتاتون توی هم فرورفته باشه معنی دوستی و صمیمیت زیاد می ده

ولی اگه دستتون مثل دست باباهایی باشه که بچشون رو توی خیابون دنبالشون می کشونند ،یعنی کف دست هاتون همدیگه رو گرفته باشه، بیشتر معنی همراهی و حمایت می ده.

اگه فقط نوک نگشت طرف رو با دستت گرفته باشی چی؟ یه رابطه سرشار از سرخوشی و شوخ طبعی و با حفظ فاصله ایمنی شاید.

                                      

اگه به جای دست بازوی طرف رو بگیری نشون می ده که درحالیکه دوستش داری یه جورهایی هم بهش نیاز داری. اگه توی همین وضعیت پیشونی ت رو هم به بازوش بچسبونی نشون می ده که دوست داری حمایتی که بهش نیاز داری رو با محبت خودت جبران کنی. یه نیم قدم اگه جلوتر بیایی و سینه ت رو هم بچسبونی به بازوی طرف و سرت رو به جای پیشونی از پهلوی صورت بچسبونی بهش ممکنه .... بی خیال، فکرشم نکن.

اما اگه به جای راه رفتن نشسته باشید چی؟ اون وقت گرفتن دستها چه معنایی ممکنه داشته باشه؟ بازهم بستگی داره. بستگی داره کجا نشسته باشید. توی خونه، جلوی تلویزیون، پشت میز ناهار خوری یا نه  پشت میزکار، توی رستوران، توی سینما یا توی تاکسی. تازه بازهم بستگی داره که کنار هم نشسته باشید یا روبروی هم و اینکه چه جوری دست هم رو گرفته باشید. 

                                

 

                                   

                                   

اگه روبروی هم پشت میز نشسته باشید و موقع حرف زدن دستهاش رو بگیری آروم توی دستهات و پشت دستش و انگشتهاش رو با شست دست نوازش بدی نشون دهنده اینه که می خواهی خرش کنی. اما اگه دستهاش رو صفت بگیری و یه کم به سمت خودت بکشی نشون میده که طرف حرفت رو گوش نمی ده و می خواهی توجهش رو به حرفهای خودت جلب کنی. اگه با انگشتات دستهاش رو فشار هم بدی نشون می ده که می خواهی حرف خودت رو به کرسی بنشونی.  

                               

اگه توی سینما دستش روی زانوی تو بود و دستش رو بلند کردی و یه چند ثانیه تو هوا نگه داشتی و بعد با زاویه چهل و پنج درجه به سمت پایین و زانوی خودش پرت کردی می تونه معنی ش این باشه که «دارم فیلم می بینم حواسم رو پرت نکن» یا حتی بدتر «فقط صبر کن برسیم خونه. یه آشی برات بپزم که دیگه آبجی ت رو با خودت برنداری دنبال ما راه بندازی...»

پس می بینی که همون جور که برای انجام دادن صحیح یه کاتای کاراته باید کلی وقت بذاری برای یادگرفتن و انجام دادن بازی تن ها هم باید وقت بذاری. شاید نه به اندازه کاراته ولی به هر حال باید وقت بذاری و هر چه وقت بیشتری صرف کنی زودتر کمربند مشکی می گیری. خودم ادعای استادی نمی کنم. من هم فقط به اندازه تجربه کمی که دارم این بازی رو بلدم و احتمالا کمتر از خیلی های دیگه که بعدها این نوشته رو می خونند و توی دلشون یا بلند بلند بهم می خندند. اما از یه چیز مطمئنم. اون هم اینه که بازی تن ها فقط به بستر عشقبازی و زن و شوهرها و شبهای جمعه و دوران نامزدی محدود نمی شه.  بازی تن ها بازیه که به ندرت با غریبه ها بازی می شه. اما بر خلاف تو که بغل کردن بابات رو هم گناه کبیره می دونی من اعتقاد دارم چه اشکال داره که انسان محبتش رو نسبت به کسانی که دوستشون داره این جوری نشون بده.  گرفتن دست، به بغل کردن ،نوازش گونه با پشت انگشت اشاره و یا... می تونه محبت ت رو به مادرت، خواهرت، برادرت، همسرت، نامزدت، فرزندت و کسانی که برات اهمیت دارند نشون بده.

گفتم که این بدنی که خدا بهمون داده مهمترین و در حقیقت تنها دارایی واقعی ماست. هر چیز دیگه ای رو راحت می شه از ما گرفت. یه زلزله می تونه تمام دارای و ملک و املاک ما رو در عرض چند دقیقه تبدیل به پودر بکنه. یه کلاهبردار باتجربه می تونه تمام ثروت مون رو در عرض چند دقیقه بالا بکشه. یه تصادف می تونه ماشین چند میلیون تومنی مون رو در یه ثانیه تبدیل به یه قوطی کنسرو بی مصرف بکنه یا.... اما هیچ چیز نمی تونه بدن و تنمون رو از ما بگیره یا جداش کنه. لازمه که این دارایی رو بشناسیم، به داشتنش به خودمون افتخار کنیم و ازش به صورت درست استفاده کنیم. از زیبایی و تقارنی که خدا درش قرار داده، از نسبتهای عجیب ریاضی که توش برقرارهست بهت زده بشیم. از حسی که موقع لمس کردن یا لسم شدن بهمون دست می ده لذت ببریم یا اگر لازم شد واکنش خصمانه ای نشون بدیم... و البته هیچ چیزی لذت بخش تر از این نیست که بدن و تن مون رو به کسی ببخشیم که واقعا و از ته دل دوستش داریم.

امروز فقط به بازی دستها با دستها رسیدم. شاید یه موقعی فرصت کنم بازی انگشتها با مو، بازی دست با پشت گردن، بازی سرهای به هم تکیه داده و .... رو هم برات تعریف کنم. تا ببینم چی می شه.

پی نوشت:  

همه اینها رو نگفتم که هر غریبه ای رو که دیدی بپری بغلش و بعد هم برگردی بگی خودت بازی تن ها رو بهم یاد دادی. یادت باشه که تو فقط مال منی و نه هیچکس دیگه و ... نه حتی خودت. اسم بازی من رو که بلدی؛ همه یا هیچ.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد