یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

دنیا تغییر می کند اما مثل گذشته باقی می ماند

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد روایتی از احساساتی چون اضطراب، بیم،ناامیدی، خشم و دست آخر امیدی است که ممکن است هر مادری را در دوران بارداری زیر سلطه خود بگیرند. اوریانا فالاچی در این کتاب با جنینی که در رحم دارد چونان انسانی بالغ صحبت می کند. او با مقایسه ظلمتی که جهان را در برگرفته با رحم آسوده ای که جنین در آن غوطه ور است به کودک آینده اش بیم می دهد که دنیا جای مهربان و خوش آیندی برای زندگی بشر نیست. فالاچی پس از غلبه بر کشمکشهای روحی اش تصمیم می گیرد که جنین را نگه دارد و علی رغم مخالفت اطرافیانش ،که سقط کردن جنین را توصیه می کنند، کودکش را به دنیا بیاورد. اما در انتها او به یک سفر کاری می رود و در جنینش سقط می شود. کتاب با جملاتی تمام می شود که در تضاد با صفحات آغازین است. فالاچی زندگی را با تمام زجرها و دردهایی که ممکن است به همراه داشته باشد می ستاید و می گوید که زندگی ارزش همه سختی ها را دارد و اینکه هستی یافتن در دنیا بهتر از اصلا به دنیا نیامدن است.

فالاچی در به کودکی که هرگز زاده نشد عقایدش درباره مادربودن، رابطه بین زن و مرد، حقوق زنان و آنچه که باید در روابطشان با دیگران بدان دست یابند، تأثیر بارداری و بچه داری بر زندگی عادی یک زن را توضیح می دهد. او درباره همه عقاید مطرح و جاافتاده موضعی انقلابی می گیرد و همه تفکرات غالبی جامعه را زیر سوال می برد و به مبارزه با آنها برمی خیزد.

کتابی که من در اختیار دارم توسط آقای مانی ارژنگی ترجمه شده است و به وسیله امیرکبیر منتشر شده است. کتاب من چاپ ششم و متعلق به سال 1355 می باشد.دومین ترجمه کتاب با عنوان «نامه به کودکی که هرگز متولد نشد» توسط ویدا مشفق به فارسی ترجمه شد و انتشارات جاویدان آن را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد. در سال ۱۳۸۲ یغما گلرویی ترجمه چهارم این کتاب را انجام داد و انتشارات دارینوش آن را به چاپ رساند.

قسمتهایی از کتاب را در زیر آورده ام.

زن بودن لطیف و زیباست. ماجرایی است که شجاعتی بی پایان می خواهد.

تلاش برای رسیدن به مقصد لذت بخش تر از رسیدن به مقصد است.

سعی می کنم به تو بفهانم که مرد بودن آن نیست که فقط دمی در جلو داشته باشی، مرد بودن یعنی کسی بودن.

فقط آنهایی که خیلی گریه کرده اند می توانند قدر زیبایی های زندگی را بدانند و خوب بخندند.

خانواده دروغی است زاییده کسانی که تشکیلات این جهان را در جهت نظارت مؤثر بر مردم در جهت بهره برداری کاملتر از اطاعات مقررات و افسانه های پایه گذاشته اند....خانواده بجز بلندگوی نظامی که نمی تواند به تو اجازه نافرمانی بدهد نیست، وجنبه مقدسش هم وجود خارجی ندارد.

کار ، بیگاری است که حتی وقتی دوستش داری باز هم بیگاری است.

هیچگاه مسلک یا نظامی را نخواهی یافت که بتواند قلب آدمیان را دگرگون کند و قساوت را از آن بیرون براند.

... فقط اعتقاد به خود است که باعث می شود دیگران به انسان معتقد شوند.

شهامت مترادف با خوشبینی است، من خوشبین نبودم چون شجاع نبودم.

خطی که حماقت را از ذکاوت جدا می کند، آنچنان باریک است که گاهی اصلا دیده نمی شود.

فردا به صورت یک دروغ بزرگ باقی خواهد ماند. دنیا تغییر می کند اما مثل گذشته باقی می ماند.

خوشا به حال آنها که می توانند به خود بگویند:« می خواهم برم، نمی خواهم به جایی برسم.» و بدا به حال آنها که به خود تحمیل

می کنند که «می خواهم به آنجا برسم.»

... نمک زندگی درد نیست. نمک زندگی خوشبختی است و خوشبختی هست، خوشبختی در جستجوی خوشبختی نهفته است.

زندگی نه به تو احتیاج دارد نه به من. منهم شاید بمیرم. اما اهمیتی ندارد. چرا که زندگی نمی میرد.

مادر بودن یک وظیفه اخلاقی نیست. یک وظیفه بیولوژیکی هم نیست. یک انتخاب آگاهانه است.

ما از مادر بودن خسته شده ایم. از این کلمه که شما به خاطر منافع خود خواهانه تان آن را مقدس جلوه داده اید خسته شده ایم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد