یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

کابوسها

لطف شبکه 4 صدا و سیما شامل حالمان شد و مفتخر شدیم به دیدار فیلم رؤیاها از کوروساوا که حقش بود کابوسها نام می گرفت. رؤیاها فیلمی است شامل چند اپیزود که کیفرخواست کوروساوا بر علیه انسان متمدن محسوب می شود. انسانی که با دخالتهای غیرمسئولانه خود در طبیعت هم امکان زندگی از دیگر جانداران را گرفته است و هم زندگی خود را دچارتنگنا ساخته است.

در اولین اپیزود فیلم کودکی ،بر خلاف نصایح مادر، به جنگل می رود و شاهد آیینهای سنتی ارواح جنگل می شود. دخالت او در سازوکار طبیعت از طرف ارواح جنگل تحمل نمی شود. کودک از خانه رانده می شود و به او دستور خودکشی (هاراکیری) داده می شود. گزینه دیگر برای او رفتن به خانه ارواح و معذرت خواهی از آنان است. اما خانه ارواح جنگل در زیر رنگین کمان جای دارد. کودک آغوش مادر را از دست داده و سرگردان دنیایی غریب می شود. شاید بتوان دخالت کودک ، بشر تازه متمدن شده، را با گناه نخستین آدم و حوا و هبوط آنان در زمین و سرگردانی پس از آن شبیه گرفت.

کودک داستان در اپیزودهای بعدی بزرگتر می شود و هر بار با رؤیا-کابوسی به او نهیب زده می شود. بشر با دخالت گسترده در طبیعت، افروختن آتش جنگ، بکارگیری تکنولوژیهای مخرب ،مانند بمبهای هسته ای، تمام زیست بوم خود را تخریب می کند تا جایی که تشعشعات هسته ای انسانها را تبدیل به دیو می کند.

در آخرین اپیزود راوی داستان وارد روستایی می شود که کوروساوا آن را به عنوان مدینه فاضله خود در انتهای داستان معرفی می کند. انتظار داشتم که کوروساوا به عنوان کسی که از یک فرهنگ شینتو-کونفوسیوسی آمده است مدینه فاضله ای در خور آموزه های کونفوسیوس معرفی کند اما او شهر رؤیاهایش را بر روی ستونهای فلسفه تائوئیسم بنا نهاده است.

روستایی که راوی داستان را غرق جذابیتهای خود می کند کمترین ارتباط را با تکنولوژی (مدرن یا سنتی)دارد. روشنایی توسط شمع و آتش توسط هیزم فراهم می شود. از کاهن و کشیش در آن خبری نیست و مرگ پس از گذشت سالهای طولانی گریبان ساکنانش را می گیرد. پیرمرد روستایی ،که با راوی فیلم هم سخن می شود، استفاده از تکنولوژی را بزرگترین گناه بشر به شمار می آورد. دانشمندان را خوار می شمارد و سیاستمداران را تحقیر می کند. او راز زندگی طولانی را در زندگی سالم می داند.

فیلم در حالی به پایان می رسد که راوی داستان هنوز در جستجوی ارواح جنگل است تا از آنان معذرت خواهی کند اما او دیگر کودکی نیست که با بازیهای مخربش اسباب آلودگی طبیعت و تخریب آن شود. با گذاشتن شاخه ای گل بر روی قبری در کنار رودخانه از گذشته خود خداحافظی می کند و با طبیعت به آشتی می رسد.

پی نوشت: بزرگترین جلوه فیلم به نظرم صحنه های کارت پستالی آن و رنگهای بدیعی بود که در جای جای صحنه های فیلم خودنمایی می کردند. قسمتهایی از فیلم هم که بازیگران سبک تأتر سنتی ژاپن را اجرا می کردند قابل تعمق بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد