محمد حسین روان بخش
چند تا مورچه هم سن و سال و با حال داشتند توی خیابان با هم قدم می زدند و تخمه می شکستند و ویترین مغازه ها را تماشا می کردند.مورچه اول گفت: بچه ها نیگا کنین! این مغازه هه چه شلوار جینهای باکلاسی داره، همه شون همه به جای زیب، دکمه دارن. من عاشق این جور شلوار ها هستم.
مورچه دوم گفت: خاک تو سر عقب افتاده ات کنن! اونها که دیگه از مد افتاده.
مورچه اول گفت: مد دیگه چیه؟ من هر چی خوشم بیاد می پوشم حتی اگه شلوار شیش جیب باشه.
مورچه سوم گفت: واسه اینکه جون به جونت کنن مال پشت کوهی!
مورچه اول گفت: آره! ولی وقتی بابای تو داشت می اومد تهران از طرفهای ما رد شد.
مورچه دوم گفت: بابا ول کنید این حرفا رو! اگه گفتید یک لکه آبی که روی دیوار صاف و مستقیم راه بره چیه؟
مورچه اول گفت: پیتزا؟!
مورچه سوم گفت: چهارشنبه سوری یه که خیلی هم خطرناکه!
مورچه دوم گفت: خیلی مسخره اید.
مورچه سوم گفت: حالا خودت بگو ببینم چیه؟
مورچه دوم گفت: خوب معلومه! یک مورچه است که تیپ آبی زده!
سه تا مورچه دلهایشان را گرفتند و روی زمین ولو شدند و شروع کردند به غش و ریسه رفتن و با صدای بلند خندیدن. مورچه سوم وسط خنده، بریده بریده گفت: بچه ها... مواظب باشین... آدم ها لهمون نکنن!
مورچه دوم گفت: له کنن؟ً! له کنن؟! من خودم....(بقیه حرفهای این مورچه سانسور شد چون از دایره اخلاق خارج شده بود.)
مورچه سوم گفت: وقتی له شدی چه جوری می خوای این کارو بکنی؟
مورچه دوم گفت: کار نشد نداره!
مورچه اول گفت: بچه ها من می گم کاش ما سوسمار بودیم، آدمها رو می خوردیم!
مورچه سوم گفت: تو مگه راز بقا نیگا نمی کنی؟ سوسمارها هم از دست این آدمها امون ندارند!
مورچه اول گفت: باشه، هرچی باشه وضعشون از ما بهتره.
مورچه دوم گفت: بچه ها من می گم بیایید سوسمار بازی کنیم....
***
سوسمار اول دهانش را تا بناگوش وا کرد و گفت: یکی بگه این گنجشک ها بیان دندون های منو تمیز کنن.همین الان یه گورخر درسته خوردم.
سوسمار دوم زد زیرخنده و گفت: واسه همینه دندونات راه راه شده؟!
سوسمار اول گفت: نه اون خط های راه راه واسه اینه که ماشین ها توی لاین خودشون حرکت کنن!
سوسمار دوم گفت: بچه ها، اگه گفتین دو تا چشم باز که وسط آب باشه ، علامت چیه؟
سوسمار سوم گفت: علامت پارک مطلقا ممنوع؟!
سوسمار اول گفت: علامت استاندارد بلژیک؟!
سوسمار دوم گفت: خیلی مسخره اید! خوب معلومه دیگه یه سوسمار عین ما وسط آب داره شنا می کنه.
سوسمار اول گفت: بچه ها تا حالا فکر کردید که چرا این قدر دست و پای ما کوتاه؟ آخه اینم شد زندگی؟
سوسمار دوم گفت: دست و پای بزرگ هم خیلی خوب نیست. ممکنه باعث سرطان بشه.
سوسمار سوم گفت: ولی ماشین ها هیچ وقت سرطان نمی گیرند، مگه نه؟!
سوسمار اول گفت: کاش ماشین بودیم. من دلم می خواست پژو 206 آلبالویی بودم...
***
سه تا ماشین بغل هم کنار خیابان پارک کرده بودند. ماشین وسطی دنده عقب گرفت و محکم خورد به ماشین آخری. ماشین آخری ،که پژو 206 آلبالویی بود، گفت:هش! تو بلانسبت زانتیایی اما مثل الاغ میایی عقب!
زانتیا گفت: ببخشید! سیستم هشدار دهنده دنده عقبم خراب شده!
پژو 206 گفت: آینه ات که سالمه.
مرسدس الگانس ،که جلو پارک کرده بود،گفت: جفتتون بی کلاسید! بعدهم گازش رو گرفت و رفت. پژو206 گفت: باید روشو کم کنیم. و اونهم پیچید وسط خیابان. زانتیا هم دنبالش رفت....
سه تا جنازه وسط خیابان افتاده بود. راننده ها هم از ماشین هشون پیاده شدند و گفتند: این دیوونه ها چرا اینجوری کردند؟!
همه عقیده داشتند که سه تا جوان احمق خودکشی کردند اما بعدا که جنازه شان کالبدشکافی شد معلوم شد که قرص روانگردان خورده بودند و متوجه نبودند که چه کار کردند!
یک نفر که آنها را در خیابان دیده بود، فردا وقتی خبر مرگشان را در صفحه حوادث روزنامه ها خواند، گفت: بیچاره ها، خیلی مورچه های بی آزاری بودند!