یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

منم بیچاره ای از نسل بابا طاهر عریان

حرف گل آقا شد، یاد شعر نوی گل آقایی افتادم. صابری در مجله اش یک ستون به شعرنو اختصاص داده بود و بسیاری از طنزپردازان به نام در آنجا شعرنوی طنز می نوشتند که به شعر نوی گل آقایی معروف شد. همان دوران بود که این اشعار در کتابی با نام "قندمکرر" جمع آوری شد. کتاب رو از دست داده ام متاسفانه ولی اصل مجلات رو هنوز دارم. این شعر کار ابوالفضل زرویی نصر آبادی است و آن زمان در ستون شعرنوی گل آقایی چاپ شد:

کار نیکو کردن از پر کردن است

من اندر کوچه صغری را نظر کردم

به ناگه مادرش از انتهای کوچه شد پیدا

من احساس خطر کردم

از آنجا با دلی غمگین

به صد حسرت گذر کردم

هلا ای مادر صغری!

منم من، شاعری احساس مند از خطه تهران

منم بیچاره ای از نسل بابا طاهر عریان

منم آواره ای مفلوک و سرگردان

برای خواستگاری آمدستم، های!

به روی بنده دربگشای!

بیا این شعر پر احساس را از دست من بستان

مرا با مهربانی پیش خود بنشان

پسرهای تو دیشب بنده را بر تیر برق کوچه بر بستند

به گرد بنده بنشستند

به جرم خواستگاری هفت دندان مرا با مشت بشکستند

به پای چشم من نقشی که می بینی

خدا داند که بادمجان کرمان نیست

حریفا! جای مشت است این

به پای لنگ و چشم لوچ من بنگر

مگو نچ نچ! مکن حاشا!

هلا ای مادر صغری!

بیا نزدیک دربگشا

وزیر ازدواجا! بنده اینجا گشتم از اندوه جزغاله

وزیرا! بنده هستم توجوانی سی چهل ساله

من اندر حسرت شیرین صغری همچو فرهادم

من اکنون ساکن ویرانه های باقرآبادم

میرد میر"دامادم"

ندارم خانه ای، کاری، زمینی، ثروتی، چیزی

درون میزگرد هفته ات یک شب

بیا بنشین قضایا را به مخلص خوب حالی کن

به مثل پیش از اینها ماجرا را ماستمالی کن

که من آنسان که می بینم

ز کارت بوی توفقی نمی آید

تو با بابا صغری گاوبندی کرده ای شاید؟

هلا ای شیشه بر! برگو کجایی؟ های!

گرفتم انتقام آن کتکها را

بکن شادی که من دیشب

شکستم شیشه های خانه بابای صغری را

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد