یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

گفت و گو های تنهایی

اینها هیچ چیز رانمی فهمند، هیچ چیز را احساس نمی کنند، شامشان فقط بوی پلو را تشخیص می دهد و بوی پول را، چشمشان وزن و قد آدم را می بیند و حقوق و رتبه اش را، علم برایشان تصدیقی است برای استخدام، دین برایشان راهی است به سوی حور و غلمان و جوی شیر، نامه برایشان ابزاری است برای احوالپرسی و صدور سلام، کتاب در نظرشان سنگ قبری است برای حک شدن نامشان و کتابخانه زمینه ای است برای عکسشان، عشق برایشان دوچرخه یا گاری است برای سفر به کوکاکولا، سرپل، دم مدرسه های دخترانه یا پسرانه، یا گشتن کوچه- ها از یک کنار ودر زدن خانه ها از یک کنار که:"اطاق خالی!دارید؟" ودلباختگی شوری است که درنیمه راه "خرید" از زیر بغلشان می افتد وگم می شود." جنون" بیماری است که در سر میزگرد"بله برون" به سر عقل می آید و شفا می یابد، پیوند دلها نخ پنبه ای پوسیده ایست که از سنگینی قباله پاره پوره می شود، شعر قطعه ای است که از تپش دلی برخاسته تا دلی را به تپش درآورد و اگر نیاورد به آدرس دیگری فرستاده می شود و اگر باز هم نشد به آدرس دیگری و همچنان تا بالاخره دلی را به تپش درآورد و اگر در دلی کارگر نیافتاد سراغ کیسه ای را می گیرد و از جور معشوق به جلب ممدوح پناهنده می شود .معلم موجود است که یکسال تمام دیکته می گوید و رنج میکشد و یک نسخه چاپی را پس از یکسال رنج به پنجاه نسخه خطی تبدیل میکند و در آخر هم نمره می- اندازد. شاگرد درنظرشان موجوداتی هستند که در زیرشان فنری نصب شده است ومعلم که با پایش بروی دربند در کلاس فشار وارد می آورد فنر زیرشان از جا در میرود و تا زیرمعلم با روی صندلی آشنا شد فنرهای باز ناگهان دسته جمعی تا می خورند و گیرشان می افتد.مرد برایشان یک سرپناه است درست مثل یک شیروانی! و زن در نظرشان یک تختخواب  است درست مثل یک تختخواب! اختلاف تنها بر سر این است که شیروانی حلبی است یا سیمکویی، تختخواب چوبی است یا فلزی و در تقسیمات ظریفتر و دقیقتر وعمیقتر و شاعرانه تر: چگونه سمکویی هست؟ چگونه چوبی یا چگونه فلزی هست؟

                         گفتگوهای تنهایی علی شریعتی

نظرات 2 + ارسال نظر
نشاط یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ

درمورد شریعتی دیگه چیا دارین میشه بهم بدین لطفا.ببخشید حواس برتم

پرنیان دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

چه ناب گفته استاد شهیدم....

استاد شهیدتان ناب زیاد گفته ولی دلیلی نمی شه که اشتباهی نداشته باشه. در ضمن از کجا می دونید که شهید شده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد