یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

به روز حادثه تاوان عشق باید داد

عزیزا! چرخه روزگار و گردش دوران هرگز بر یک منوال نیست. تغییر و تبدیل از خصوصیات عالم ماده است. آدمی یک روز کودک است، روزی جوان و دیگر روز پیر. در کشاکش دهر، یک روز شادی ، یک روز غمگین. یک روز در محنتی و دیگر روز در بلا. امروز غرضم رقم سطوری است در این معنی.

دوستا! شناخت هر چیز بسته به ضد آن است. چون روز و شب که گر روز را بخواهی تصور کنی، معنایی مخالف را از نظر می گذرانی. شادیها و مسرتها نیز پس از چشیدن درد و بلاست که مفهوم می یابند و لذت آب در کشیدن تشنگی است والا که قدر آن معلوم نمی شود. "تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی"[i] را برای همین گفته اند.

شاد بودن هنر است. شاد کردن هنری بالاتر، بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد. شنیده ای داستان آن مردی که از دریا واهمه داشت. در گوشه کشتی نشسته زارزار می گریست و پیوسته ناله می کرد. آنچه تدبیر در سکوتش کردند، مؤثر نیامد. حکیمی در میانه بود، گفت تا وی را به آب افکندند. مرد چون دوباره به کشتی اش آوردند، قرارگرفته ؛ سکوت کرد و تا مقصد هیچ نگفت و از اینجا گفته اند:" قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

عزیز! دردهای دنیا محکی است برای تمییز دوست از دشمن. بسا که در نعمت لاف یکرنگی زنند، لیکن به مجرد هجوم بلا دوستیها از یاد برده دشمن صدساله گردند. این است که حکما گفته اند همیشه دوستیها را بایست به بوته امتحان سپرد تا سره از ناسره معلوم آید و این است که همیشه عشقها را فراق ضرورت است. آنکه ادعای عاشقی کند، در دوری از محبوب و هجران از معشوق به سردی گراید، مهر از دست دهد. لیکن عشاق حقیقی را فراق عشق افزاید.

گفته بودم که معشوق حقیقی حضرت اوست و عالم فرقتکده عشاق. عشاق لحظه لحظه در انتظارند تا یار از در، درآید و این شب تیره هجر به سر. عده ای در همین اولینمرحلت در دوری از او به ظواهر دیگر عادت کرده، عشق را فراموش می کنند. عده ای از این آزمایش جان سالم به در برده، وابسته ظواهر نشوند و هنوز ادعای عاشقی کنند. پس معشوق را آزمایش دیگر باید که حقیقت از مجاز هویدا شود و عشاق  واقعی نمودار. آنگاه بلاها نازل می دارد تا تاب عشقش که آورد؟ و به روز حادثه تاوان عشق باید داد. آنان که خونبهای عاشقی پردازند و در محنت چون نعمت یاد او دارند، صاحب مقامی بالا خواهند بود.

پس تو بر بلا به چشم عذاب منگر که آزمایشی است سهمگین. این موهبت را نیز بر بسیاری عرضه نکنند. بسا که افراد را با ناز و نعمت بسیار فریفته سازند تا یادی از حضرتش نکنند و بسا که غبن آسایش پیش آرامش، عذاب باشد.

سیاوش طلوع

[i]  سل المصانع رکبا تهیم فی الفلواتی      تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی. سعدی

نظرات 1 + ارسال نظر
رها یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.raha70sh.blogfa.com

نوشته هایی که از این نویسنده می زاری جذابیت خاصی دارن و همینم دلنشینشون میکنه. گاهی بعضی جملاتش آدمو یاد شریعتی می ندازه!
مثل: «شادیها و مسرتها نیز پس از چشیدن درد و بلاست که مفهوم می یابند و لذت آب در کشیدن تشنگی است»

راستش من که خیلی باهاشون حال می کنم. فکر کنم یه دو سه تایی دیگه مونده ازشون. سر فرصت اونها رو هم می ذارم اینجا یادگار بمونه. فقط حیف که با اسم مستعار می نوشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد