یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

کرامات کوچک

هنگامی که بانکئی به آرامی برای پیروانش سخن می گفت، سالکی به نام شین شو سخنان وی را قطع کرد و به پیروی از معتقداتش بصدای بلند به ذکر پرداخت،(او به معجزات و کرامات ایمان داشت و نجات و رهایی را در تداوم ذکر کلمات مقدس می دانست).

بانکئی از ادامه سخن بازماند و از سالک پرسید:

-چه می خواهی بگویی؟

سالک پرمدعا پاسخ داد: پایه گذار مذهب من در ساحل رودخانه می ایستاد و قلمی در دست می گرفت و پیروانش در طرف دیگر رودخانه می ایستادند و کاغذ بدست می گرفتند و پیشوای ما نام مقدس آمیدا را از آنطرف رودخانه از راه هوا، روی کاغذ می نوشت، آیا شما می توانید کراماتی این چنین داشته باشید؟

بانکئی گفت:

-نه، من فقط کرامات کوچکی دارم، مثلا وقتی گرسنه هستم می خورم، و هنگامی که تشنه هستم می نوشم و وقتی به من توهین می شود، فراموش می کنم.

حکایتی که خواندید متعلق است به کتاب "صدحکایت ذن". صدحکایت ذن را خانم دل آرا قهرمان گرد آوری و ترجمه کرده اند و نشر میترا به چاپ سپرده اند. نسخه ای که من دارم چاپ دوم (1376) است.

کتاب با توضیحاتی درباره ذن شروع شده و به شرح 100 حکایت از پیران خرد شرق دور می پردازد. حکایتهای انتخاب شده کوتاه و جذاب هستند و بیشترشان دارای نکاتی جالب و آموزنده هستند. در میان صفحات کتاب تصاویر و مینیاتورهایی هم چاپ شده اند که با وجود سیاه و سفید بودن چشم نواز می باشند.

بازهم اگر فرصت کردم حکایتهایی از این کتاب را در اینجا قرارخواهم داد انشاءالله.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد