یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

پیوندهای نهان

آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم    

گاهی وقتها آدمی در معنای توکّل حیران می ماند.گاهی اوقات فکر می کنم در هوائی تهی از هیچ به ریسمانی بندم. او بالا می کشد و پایین می آورد. اختیار همین اندازه است که بر طناب معلق دست وپایی بزنی. این جهان بازیچه است ، سرگرم مشو.

می دانی؟! آدمها در باطن همه یک نمونه اند. صد شمایل از یک صورت. فرق در طول زلف و رنگ چشمان است. هیچکس بالاتراز آنچه او می کشد نمی رود و فروتر نمی آید. می فهمی؟! قسمت ازلی است. برخی به تفاخرمشغولند و بکارگِل سرگرم. بعضی به تظاهر سرگرمند و به کوشش مشغول. غافل مباش! از این هر دو فاصله گیر، اگرچه اینان نیزمجبورند.

قصدم بیان جبر واختیار نیست. گفته ام ما همه بنده ایم وبنده را باجبر واختیار چکار؟!من وتوکوزه سفالین یک استادیم ومظروفمان باده نفخت فیه من روحی است. هرکس بقدرظرفش جرعه ای برگرفت. ما همه به یک باده مستیم وبه یک چهره عاشق. این راز عالم است. هیچکس نمی داند، فلان گمان می برد دستمایه زحمت خویش می خورد ودیگری می پندارد بت می پرستد، همه غافلند و از غفلت کسی را در این سراچه چاره نیست. سایه ای دارد گدا وپادشاه.

باتو می گویم اگرچه هولی هراس انگیز وجودم را میفشارد. دلم چون دریایی طوفانی پریشان است . آشفته ام همسفر، آشفته. می نویسم در حالی که می دانم تو نیز از این همانقدر بهره گیری که مقدر تواست ومن چه بیهوده مشغولم که علیرغم این پریشانی و اندوه قلبی چیزی براین صحیفه بیاورم.

الغرض ! سخت مگیر. اینقدرها پیچیده نیست.بصر گذار وبصیرت گیر، نرفته ره خواهی رسید.

                                                                                            سیاوش طلوع