یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

نامه های ترمه؛ نامه سوم

جمعه 20 شهریور 1377

11 سپتامبر 1998

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم

باور کن تصمیم گرفته ام که این بار چند صفحه یی هم از مسائل خوشایند بنویسم. «باربارا» یکی از صاحبخانه های ایرلندی ام درباره طرز نگرش من به دنیا و زندگی می گفت:« تو آدمی هستی که اگر خدا بهشت را قبل ازمرگ نشانت بدهد، هرگز نخواهی مرد!»

نمی دانم موضوع را خوب ترجمه کرده ام یا نه. ولی به زبان خودمان همان تکیه کلام مامانم می شود که می گفت:« این بچه هیچ چیز به زبانش نمی آید!»

پس حالا خوشحالم که این سرزمین ها و جوامع و فرهنگها را که برایم مجهول بودند، بالاخره دیدم و شناختم و به نظرم نیامد!

سوئد بهترین جای دنیا برای زندگی و تحصیل است، البته برای یک سوئدی! و این یکی از خواص اکثر کشورهای مغرب زمین است و شرقیان را چیزی از آن عاید نمی شود، جز افسوس.

اگر دانشگاه های انگلیس و بلژیک و آلمان در یکی دو رشته تحصیلی از اعتبار جهانی برخوردارند، سوئد در اکثر رشته ها دارای دانشگاه ها و دانشکده هایی با اعتبار بین المللی است. به طوری که اکثر دانشجویان اروپایی ترجیح می دهند که دوره یکی دو ساله تخصصی شان را در این کشور بگذرانند و مدرک سوئدی بگریند و همین طور اغلب دانشجویان میهمان در دانشگاه های سوئدی، دانشجویان دانشگاه های کالیفرنیا و امریکا و کانادا هستند که با کسب نمرات بالا به عنوان بورسیه دانشگاه هایشان به سوئد فرستاده شده اند. عدم وجود شهریه دانشگاهی یکی دیگر از مزایای دانشگاه های سوئد است و ویژگی بعدی عدم وجود آزمون ورودی است و ملاک ورود به دانشگاه ، بستگی به نوع رشته های مورد نظر، نمرات دیپلم متوسطه دانش آموز است که البته دیپلم دبیرستان های تمام دنیا قابل قبول است از جمله ایران. سابق براین دانش آموزان خارجی بدون هیچ گونه اطلاعی اولیه از زبان سوئدی وارد دانشگاه می شدند و سال اول را به فراگیری زبان سوئدی می پرداختند. اما سه سال است که کلاسهای زبان از دانشگاه ها برچیده شده و به نظر می رسد که این یکی از سیاستهای دولت سوئد برای کاهش دانشجویان مهاجر است و حالا دانش آموزان باید زبان سوئدی را در کشور خودشان یا در یکی از کلاسهای زبان واقع در چند شهر سوئد بخوانند و در امتحانی که سالی دوبار برگزار می شود، شرکت کرده و در صورت قبولی وارد دانشگاه شوند. خلاصه من سال گذشته فرم درخواست چند دانشگاه سوئدی را پر کردم و برایشان فرستادم و دو ماه پیش با ارایه مدرک دیپلم ایرانی و دیپلم ایرلندی ام و دو مدرک زبان انگلیسی و یک مدرک زبان سوئدی موفق به کسب پذیرش از دانشگاه پزشکی استکهلم که یکی از دانشگاه های پزشکی معتبر اروپاست شدم. معمولا ویزای دانش آموزی را قبل از ورود به خاک سوئد از سفارت آن کشور می گیرند. باید یک پذیرش دانشگاهی داشته باشی و یک گواهی بانکی که بیانگر وجود حداقل هفتاد هزار کرونا در حساب بانکی ات باشد که یک ایرلندی خیرخواه برای یک هفته حدود هشتاد هزار کرونا به حساب من ریخت و من پس از گرفتن یک گواهی بانکی پولش را بدون نزول به حسابش واریز کردم. راستی شهر «لوند» یک شهر دانشجویی است. از 15 هزار جمعیت این شهر، 13 هزار نفر دانشجویند. هر دانشجو یک دوچرخه دارد. شهر آرام و تمیزی است. من در یکی از آپارتمانهای خارج از شهر اتاقی را که متعلق به دانشگاه است کرایه کرده ام.

روز اول با دو تا چمدان به اینجا آمدم. قرار است اسباب منزل وکتابهایم را که در ایرلند مانده سال آینده از طریق دریا برایم بفرستند. به هرحال اینجا مثل ایرلند بی قانون و قاعده نیست و من حتای برای نفس کشیدن بدون آن شماره شهروندی لعنتی دچار مشکل می شود دیگر چه برسد به پیداکردن کار.

به هرحال من بر خلاف تو که به قله نمی نگری مبادا اشک چشمان بادامی ات را فراگیرد، مدتهاست به قله خیره شده ام و هر از گاهی به نیت تو به تکه ابرهای بالای قله نگاهی می اندازم. به هرحال اکثر دانشگاه های اروپا مدرک دانشگاه های ایران را قبول دارند، اگر کسی گفت نه، تو کاملا مختاری که بزنی توی دهانش. از نظر من بهتر است که آدم در صورت امکان، رشته مورد نظرش را در ایران بخواند و برای گرفتن تخصص به اروپا یا امریکا برود. در سوئد خرج تحصیل و کلاسهای خصوصی زبان و موسیقی و هنر نسبت به سایر کشورهای اروپایی کمتر است ولی قیمت کتاب سرسام آور است؛ مثلا من مجبور شدم لغتنامه سوئدی به انگلیسی را سفارش دهد از دابلین ایرلند برایم بفرستند. خرج زندگی و خوارک و پوشاک هم نسبتا بالاست و من در هفته اول هر وقت برای خرید می رفتم و قیمتها را به دلار و ریال تبدیل می کردم دست خالی و وحشت زده به خانه برمی گشتم. حتی با کمال حماقت سه روز تمام آب نخوردم تا آب خوراکی امر کاهش دهم!

توی کلاس ما یونانی ها، ژاپنی ها، روسها، چینی ها و امریکایی ها هستند. امریکایی ها مثل اروپایی ها تعصب نژادی ندارند، و خیلی سریع سرصحبت را باز می کنند و مثل ایرانی ها سعی می کنند وارد زندگی شخصی آدم شوند. یک پسر ژاپنی به اسم ژان هم در طبقه پایین ما زندگی می کند و هر شب از کاهو ها و خیارهای سرخ کرده اش می آورد و به من بدخبت تعارف می کند.

دم مزن گر همدمی می بایدت

خسته شو گر مرهمی می بایدت

تا در اثباتی تو بس نامحرمی

محو شو گر محرمی می بایدت

همچو غواصان دم اندر سینه کش

گرچو دریا همدمی می بایدت

خدا یار و نگهدارت

کوچولوی تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد