یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

نور عالم علوی فرا هر روزنی تابد

شبی در خرقه رندآسا گذرکردم به میخانه

ز عشرت می پرستان را منور بود کاشانه

زخلوتگاه ربانی وثاقی در سرای دل

که تا قصر دماغ ایمن بود زآواز بیگانه

چو ساقی در شراب آمد بنوشانوش در مجلس

بنافرزانگی گفتند اول مرد فرزانه

بتندی گفتم آری من شراب از مجلسی خوردم

که مه پیرامن شمعش نیارد بوی پروانه

دلی کز عالم وحدت سماع حق شنیدست او

بگوش همتش دیگر کی آید شعر و افسانه؟

گمان بردم که طفلانند و ز پیری سخن گفتم

مرا پیری خراباتی جوابی داد مردانه

که نور عالم علوی فرا هر روزنی تابد

تو اندر صومعش دیدی و ما در کنج میخانه

کسی کامد در این خلوت بیکرنگی هویدا شد

چه پیری عابد زاهد، چه رند مست دیوانه

گشادند از درون جان در تحقیق سعدی را

چو اندر قفل گردون زد کلید صبح دندانه

سعدی

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رها شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ http://www.raha70sh.blogfa.com

یه سوال: این شعرو نوشتی که نوشته باشی یا باورش داری و نوشتیش!؟
جوابش برام مهمه.

باورش دارم خوب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد