وروریستها انسان/آدم های جالبی هستند. آنها به همراه زرزریستها و نق نقیستها 3 رکن/استوانه ی اساسی فرهنگ ایرانی ها را تشکیل می دهند. وروریستها وظیفه ی اصلی خود را در این می دانند که آسمان را به ریسمان ببافند و در کمین یک گوش مجانی بنشینند. به محض اینکه شنونده ای مناسب پیدا شد وروریستها از کمین خود خارج شده و بافته های خود را روانه ی گوش شنونده ی بدبخت می کنند و این ورور کردن تا زمانی که گوش طرف بسوزد ادامه پیدا می کند. واضح است که شنونده ی خوب شنونده ای است که فقط گوش کند و اگر حرفی زد یا سوالی کرد در راستای ترغیب کردن وروریست به ورور کردن بیشتر باشد. پس ارکان اساسی یک ورور کردن پرفشنال عبارتند از وروریست، شنونده و بافته های ذهنی حضرت استاد.
وروریست ممکن است هر شغلی داشته باشد: کارمند، راننده، خیاط، معلم، سلمانی .... هر شغلی می تواند عرصه ی ظهور استعدادهای حضرت استاد باشد. واضح است که بعضی شغلها بیشتر به آدمی زاد امکان می دهند که توان بالقوه ی خود را به فعل درآورد. مثلا شما به ندرت می توانید شاطری را در حین ورور کردن گیر بیاندازید به این دلیل ساده که ایستادن پای تنور و سر و کله زدن با خمیر دیگر نایی برای ورور زیادی باقی نمی گذارد. اما در عوض دلاک های گرمابه ،بازهم به دلیل شغلشان، فرصت مناسبتری دارند تا به یک وروریست اکتیو تبدیل بشوند. به هر حال نباید از خاطر برد که معدود وروریستهایی هم هستند که شغل شریف ورورکردن را برای گذران زندگی انتخاب می کنند. این دسته از وروریستها را می توانیم با تسامح "وروریست حرفه ای" بنامیم. از آنتونی رابینز می توانیم به عنوان نمونه ی خارجی یک وروریست حرفه ای یاد کنیم و البته برای یافتن نمونه های داخلی آن چندان نیاز به جستجو نیست.
اما اگر روزی روزگاری تصادفا/دفعتا/اتفاقا وارد جمع/سمینار/همایشی شدید و فردی را در حال سخنرانی دیدید از کجا می فهمید که او یک وروریست حرفه ای است یا خیر؟ عمده تفاوت یک وروریست با یک متخصص ،که مثلا در یک کنگره ی پزشکی در حال پرزنتشن یک داروی جدید است، در این است که وروریست عموما در موضوعاتی خارج از رشته ی تحصیلی خود ورورمی کند. شاید تصور کنید که وروریست یک شخص کوته فکر و بی سواد است که فاقد تحصیلات آکادمیک می باشد. حاشا و کلا! واضح است که وروریست بودن ربطی به سطح مدرکی تحصیلی شخص ندارد دقیقا به همان دلیل که شعورداشتن/نداشتن ربطی به موجودی بانکی یا مدل ماشین/خودروی افراد ندارد. یعنی ممکن است که یک وروریست حتی در حال طی کردن پله های علم به پست دکترا هم رسیده باشد اما بازهم دست از ورورکردن برندارد. پس اگر بخواهیم/بخواهید توصیه های ایمنی را جدی بگیریم/بگیرید اولین گام برای رودست نخوردن از وروریستها این است که گول تایتل افراد را نخوریم/نخورید. اینکه شخصی دارای مدرک فلان و بهمان از دانشگاه های داخلی و خارجی باشد و یا اینکه مثل مرحوم کردان خدا بیامرز ادعای آن را بکند و اطرافیان به بند ناف حضرت استاد لقب "دکتر" "دکتر" ببندند دلیل بر این نمی شود که وروریست محترم فتیله ی ورورکردن را اندکی پایین تر بکشد. بای دی آدِر هَند حواستان باشد که وروریست حرفه ای ،بنا بر حرفه ی خود، ممکن است از انواع و اقسام مساجد، تکایا، سمینارها، سمپوزیومها و حتا شبکه های ماهواره ای داخلی و خارجی هم سردربیاورد. پس این شد گام دوم: هرگز گول مدیوم را نخورید. وروریست ممکن است هرجایی باشد، در هر شبکه ای، کانالی، وبلاگی، سایتی و الخ...
یکی از ارکان ورورکردن ارائه ی سند و مدرک به شنونده می باشد. وروریست برای اینکه دستش رو نشود و شنونده ورورهایش را جدی بگیرد همیشه شنونده را به اسناد و مدارکی حواله می دهد تا صدق ادعایش تأیید شود. در این زمینه تفاوتی بین وروریست عامی و حرفه ای نیست. هر دو برای ادعایشان مدرک دارند. راننده تاکسی که ادعا می کند آمریکا به این دلیل حکومت شاه را سرنگون کرد که شاه در فلان سخنرانی گفته بود "ما دیگر به چشم آبی ها باج نمی دهیم" به همان اندازه برای حرفش سند و مدرک دارد که وقتی حضرت استاد حرصمندیان از ویکتور فرانکل نقل قول می کند. فقط مشکلی که درباره ی این اسناد و مدارک وجود دارد این است که یا فراموش کرده اند آنها را با خود بیاورند و یا در جای دوردستی/کتابخانه ای هستند ،که فعلا دسترسی به آن وجود ندارد، و یا در آرشیوهای صدا و سیما هستند و دسترسی عمومی به آنها محال است. یعنی در نهایت هنگامی که از یک وروریست سند و مدرکی بخواهید شما را به جای ارجاع به یک کتاب یا منبع معتبر سنگ قلاب می کنند. پس فراموش نکنید که اگر یک وروریست حتا شماره ی صفحه ی فلان کتاب را هم به عنوان سند و مأخذ ذکر کرد تا شخصا آن کتاب را در دست نگرفتید و آن صفحه را چک نکردید ادعایش را نپذیرید یا دست کم با اگر و اما با آن روبرو بشوید.
یکی از عادات وروریستهای حرفه ای این است که به ندرت می نویسند. البته در هر حال استثناهایی هم مانند مرحوم دکتر شریعتی وجود دارند ،که شاگردانشان کتابهای زیادی از سخنرانی هایش تهیه کرده اند، اما به هرحال باید به خاطر داشته باشیم که هر قاعده ای ممکن است استثنایی هم داشته باشد و استثنا را نمی توان تعمیم داد. اینکه چرا وروریست اهل نوشتن نیست چندین و چند دلیل دارد. اول اینکه وروریست می داند سرانه ی کتابخوانی در کشور ما (به طور متوسط) در حدود 10-12 دقیقه بیشتر نیست. پس با این وضعیت مطالعه ی افتضاح چرا وقت گرانبهایش را صرف نوشتن کند وقتی که خواننده ای در ایران نمی یابد. از سوی دیگر مشکلات مالی و گران شدن کاغذ و ممیزی و... هم در دلسرد کردن حضرت استاد دخیل اند و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده اند تا حضرت استاد نتواند وقتی را صرف کتابت افکار ذی قیمت خود کند. اما بزرگترین دلیل اینکه وروریست کتاب نمی نویسد در این است که "گزک به دست کسی ندهد". به هرحال کتاب/مقاله خواهی نخواهی خودش سند است و اگر حضرت استاد سوتی داده باشد با غور در نوشته هایش دستش رو خواهد شد اما سخنرانی کردن کم خطرتر است چرا که عموما شنوندگان سخنرانی حضرت استاد را دوباره و دوباره ریویو نمی کند تا تناقضهایش را بیابد و اصولا وقت و حوصله ی این جور کارها را ندارد. حداکثر اگر هم کسی مچ حضرت استاد را بگیرد وروریست می تواند مثل داستان هاله ی نور از بیخ قضیه را منکر شود و وارد فاز "کی بود کی بود من نبودم" بشود.
خوب! حالا که فرم را حلاجی کردیم بپردازیم به تبیین محتوا. وروریستها از دید دستگاه مختصاتی که به آن وابسته اند به دو دسته ی متجدد و متقدم تقسیم می شوند هر چند که این دو دسته چندان مرز مشخصی ندارند و در بسیاری از موارد با هم اورلپ/هم پوشانی دارند. دسته ی متجدد منتظرند تا یک تز/فکر جدیدی در دنیا مطرح بشود و آن را بقاپند و با آسمان و ریسمان ببفاندش و به خورد خلق الله بدهند. حال چندان فرقی نمی کند که این به اصطلاح تز جدید درباره ی "سیمکشی مغز" باشد یا "موجودات غیرارگانیک" یا "ستاره ی دنباله دار" یا "ستاره ی سربی" یا "ان.ال.پی" و قص علی هذا... وروریست وظیفه ی خود می داند که این مواد اولیه را مخلوط کند و از آنها به عنوان مصالح تز جدید خود استفاده کند. دسته ی متقدم نیز برعکس دسته ی متجدد هستند. یعنی هر تز جدیدی که در دنیای مدرن ساخته و پرداخته می شود ندیده و نشنیده با آن مخالفت می کنند حال چه "نسبیت خاص" باشد یا "داروینیسم" یا فیلم سینمایی که در آن حضرت شاه چراغ را نشان می دهند یا جلو و عقب کردن ساعت در ابتدا و انتهای فصلها و قص علی هذا... از دید وروریست متقدم همه ی این موارد ابزارهای شیطانی هستند برای بر باد دادن دین/فرهنگ/گذشته/تاریخچه/ غیرت مردم ایران زمین و باید از بیخ با آنها برخورد کرد. حالا برخورد فیزیکی باشد که چه بهتر اما اگر نشد به برخورد شیمیایی هم رضایت می دهند.
همه ی اینها را گفتم برای چه؟ برای اینکه دیشب بالاخره پس از کلی جست و جو یک عدد پی دی اف از حضرت استاد علی اکبر رائفی پور به دستم رسید و برای اینکه شما هم در یک کارگاه عملی شرکت کرده باشید و دست خالی این پیج را نبندید قسمتهایی از آن را به سمع و نظرتان می رسانم تا ببینید که سکان فرهنگ این کشور دست چه جور ج... و ج...هایی افتاده است.
چون حضرت استاد در سایت وزین خود زندگی نامه ای منتشر نکرده اند (فکر نکنید که حضرت استاد طرفداران/ فنز خود را خدای ناکرده قابل نمی دانند، نخیر دوستان! ایشان فقط برای شکسته نفسی است که هیچ نکته ای از زندگی خود را منتشر نمی کنند) ناچاریم بسنده کنیم به گاسیپهای موجود در فضای مجازی. علی اکبر رائفی پور ،بنابرگفته ی سایتهای اینترنتی، لیسانس یا فوق لیسانس حسابداری دارند. ایشان متخصص در زمینه های تاریخ شناسی، دشمن شناسی، ستاره شناسی، انجمن حجتیه شناسی، صهیونیسم شناسی، فراماسون شناسی، کابالا (با کاباره اشتباه نشود) شناسی، مهدویت، حضرت زهرا(ع) شناسی، کربلا شناسی، شمرشناسی و از همه مهمتر فیلم و سریال شناسی هستند. همانطور که ذکر شد هیچ کتابی از ایشان در حال حاضر/حال کامل موجود نمی باشد و اگر حوصله کنید و تشریف ببرید به سایت کتابخانه ی ملی و اسم ایشان را سرچ کنید هیچ کتابی را که ایشان مولف یا مترجم آن باشد نمی یابید. در عوض ایشان وبسایتی دارند ،که در این وبسایت خودشان به خودشان لقب استادی را عنایت فرموده اند، و در آنجا می توانید صدها هزار ساعت سخنرانی حضرت استاد را در زمینه های فوق الذکر (به کسر ذال) بیابید. حضرت استاد با صرف هزاران ساعت وقت جنبش/نهضتی را به راه انداخته اند با نام "مصاف". هدف از این جنبش مبارزه با دشمنان حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) و برهم زدن نقشه ی صهیونیستها/هابیها/فرامسونها می باشد و چون اصولا جنگیدن/مبارزه کردن احتیاج به پول دارد و هیچ جنگی در تاریخ بدون رعایت اصول لجستیکی به نتیجه نرسیده است و استاد فکر می کنند که نذورات و سهم امامی که جماعت شیعه پرداخت می کنند احتمالا کفاف مخارج حضرت (عج) را نمی دهد لطف کرده اند و یک شماره حسابی هم معرفی کرده اند که اگر اهل دل هستید و دوست دارید که شمشیر حضرت تیزتر شود می توانید با واریز کردن پول بی زبانتان به این حساب یاریگر جنبش مصاف باشید. البته این نکته را هم در وبسایت خود ذکر کرده اند که ایشان و جنبش مذکور هیچ وابستگی به هیچ ارگان یا نهاد خاص و عامی ندارند و تنها پشتگرمی حضرت استاد فقط و فقط حمایت معنوی حضرت(عج) می باشد.
اصولا من خیلی به اینکه استاد کی هست و چی هست کاری ندارم چرا که به قول امیرالمومنین علی (ع) بیشتر مشتاقم تا ببینم "چه می گوید" نه اینکه "که می گوید". خلاصه ای هم که نوشتم برای عزیزانی است که تا کنون از محضر استاد مستفیض نشده اند و عنایت خداوندی شامل حالشان نشده است. پس، حال که به اندازه ی کافی حضرت استاد را شناخته اید بی خیال مقدمه/مقدمات بشویم که از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است.
همانطور که در بالا آمد حضرت استاد اصولا نه حوصله و نه وقت قلم بر روی کاغذ بردن ندارند. از همین رو تعدادی از شاگردان ایشان که خواسته اند خدای ناکرده استادشان از اساتیدی چون مرحوم شریعتی عقب نیفتند برداشته اند و چند تایی از سخنرانی های معظم له را پیاده کرده اند و خوب تا زمانی که ایشان منکر صحت این پی دی اف نشوند این حقیر نوشته جات مندرج در آن را عین سخنرانی های ایشان خواهم انگاشت.
همانطور که گفتم من واقعا نه قصد دارم و نه حوصله ی اینکه تمامی خزعبلات حضرت استاد را نقد کند. فقط برای اینکه مشتی نمونه ی خروار خدمتتان عرض کنم قسمتی را با شما مرور می کنم تا ببینید که یک وروریست واقعی در شرایط غیرآزمایشگاهی چه جور ج... است.
در صفحه 34 این پی دی اف سخنرانی از ایشان نقل شده است با نام "پایان دنیا". خلاصه ی فرمایشات استاد این است که سپاه شیطان برای اینکه منتظران حضرت قائم(عج) بی خیال ظهور آقا بشوند هر روز و هر ساعت دم از پایان دنیا می زنند که آخرین آن هم داستان سال 2012 است. این همه تأکید سپاه شیطان بر حول این محور برای این است که مشتاقان ظهور آقا گوش شان از این حرفها پر بشود و کلا بی خیال کل مسئله ی آخرالزمان بشوند. شیطان در این راه از انواع دلایل علمی هم استفاده کرده است. من باب نمونه حضرت استاد پس از بافتن مقادیر زیادی آسمان و ریسمان سری هم به دنیای نجوم زده اند. ایشان از زبان اذناب شیطان می فرمایند (پاراگراف انتهایی صفحه 36 و در ادامه ی همان سخنرانی قسمتهای داخل [] توضیحات من است برای روشن شدن بیشتر متن):
و این رگه ها از حقیقت است. مثلا [سپاه شیطان] می گویند دنیا می خواهد نابودشود. چه طور می خواهد نابود شود؟ این را به من توضیح بده. [جواب می دهند] قرار است یک جرم خیلی سنگین، یک ستاره یا یک سیاره بیاید که ناسا هم رصدش کرده (همین ناسا چنان دو دوزه بازی می کرد در این جریانات! از طرفی یکی از این مسئولینشان می آمد دو پهلو صحبت می کرد که بشود برداشت غلط کرد و فردا همان را نگاه کنی بشود برداشت درست کرد. دو پهلو صحبت می کرد. این وسیله ای بود برای افرادی که می خواستند بگویند بنیان علمی هم دارد. بعد ناسا رد هم کرد. خود ناسا مقاله زد در سایتش که این ها مبنای علمی ندارد). می گفتند یک سیاره یا یک ستاره ای چیزیست، (کسی که اسم این را گذاشته، خیلی حرفه ای بوده) قرار است از نزدیکی زمین رد شود. اسمش چیست؟ UV313
یو وی اش حالا بماند. وقت نیست بازش کنیم ببینیم چیست. کلی داستان دارد. این 313 این وسط مهم است؟ اصلا خطر آن یو وی است با آن 313 تا. اوست که دنیا را نابود می کند. مراقب باش او نیاید. قرار است وقتی می خواهد نزدیک شود با موشک اتمی در فاصله ی چند هزار کیلومتری آن را بزنیم.[منظور استاد رائفی پور این است که دشمنان حضرت با موشک هسته ای به ایشان حمله می کنند] مثل این فیلمهای تخیلی هالیوودی. من گیر صدا و سیمای خودمانم. یکی دو شب قبل از این جریان شیراز برنامه داشتم. قبلش یک مستند داشت نشان می داد در مورد برخورد سیارک ها به زمین. آخر الان وقت پخش این مستند است؟ در سال 12 ماه هم همچنین چیزی نشان نداده بود، الان یک دفعه احساسات علمیشان گل کرده! اینها(کسانی که برای ساخت پروژه های دروغین پایان دنیا برنامه ریزی می کنند) می دانند دارند چه کار می کنند.
حالا خب این سیاره بیاید چه کار می کند؟ می خواهد بخورد به خود زمین؟ نه دیگر، به خود زمین نمی خورد. چند تا شهاب سنگهایش می خورد به خود زمین. می گفتند از نزدیکی زمین رد می شود، از نزدیک زمین رد شود چه اتفاقی می افتد؟ هنگام رد شدن جاذبه اش اثر می گذارد بر زمین، نتیجه اش چه می شود؟ یک دفعه قطبها عوض می شود. جای قطبها عوض شود. زمین سر و ته می شود. در حالت کلی تابش خورشید به زمین، اول مشرق روشن می شود بعد مغرب. یعنی مسیر گردش این گونه است. می گویند از نشانه های آخرالزمان این است که خورشید از مغرب طلوع می کند. هان؟ روایت است دیگر؟ می دانید یعنی چه از مغرب طلوع می کند؟ یعنی زمین سر و ته شده است. می گردد یک حرفهایی می زند که رگه هایی از حقیقت هم دارد. بحثی از آن را به صورت علمی مطرح می کند، بحثی دینی و بحثی را هم تاریخی مطرح می کند...
گرفتید قضایا را؟ قبل از این که سخنرانی حضرت استاد را ریویو کنیم و صحت و سقم آنها را بررسی کنیم به شخصه در دل آرزو می کنم که این سخنرانی از بیخ و بن کذب باشد و استاد رائفی پور چنین خزعبلاتی را اصلا نه بر زبان آورده و نه حتا دیده و نه شنیده باشند. اما... اگر این سخنان واقعی باشند و استاد چنین سخنرانی هایی را در دانشگاه هایمان تحویل دانشجویان می دهند خوش به حال این آموزش عالی و این دانشجویانی که چنین سخنرانان فاضلی دارند و چنین دُر یگانه ای برایشان سخنرانی می کند.
اما برسیم به تحلیل قطعه ی منتخب از حضرت استاد رائفی پور. همان طور که می دانید ضرب المثلی است فارسی که "کافر همه را به کیش خود پندارد". حضرت استاد چون خودشان عادت دارند علم و فلسفه و اسطوره را همین طور الله بختکی قاطی می کند و به خورد جماعت شنونده می دهند گمان کرده که خارجی ها هم مثل خودشان زبل خان تشریف دارند. ایشان می فرماید که دشمنان حضرت (عج) ادعا می کنند که دنیا قرار است نابود شود و برای این مدعا دلایل علمی هم اقامه می کنند تا مخاطبانشان راحت تر حرفشان را باور کنند. از جمله این ادعاهای علمی که دشمن بیان می کند این است که یک سیاره ای قرار است از نزدیکی زمین رد شود. اول اینکه سیاره ی مورد نظر استاد اسمش یو وی 313 نیست بلکه سیارکی است با نام اریس و نام علمی یو.بی-313. من نمی گویم که استاد بی سواد تشریف دارند و اسم سیارک را هم بلد نبوده اند در اینترنت گوگل کنند. تقصیر این اشتباه لپی را می اندازم گردن شاگردانشان که سخنرانی حضرتش را پیاده کرده اند. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم مسیر سیارک اریس در نزدیکی زمین نیست و این یکی سوتی را نمی توانیم گردن کس دیگری بیاندازیم. به هرحال اگر در تصویر زیر دقت کنید اریس (یا همان یووی-313) از کنار نپتون می گذرد و حتا به اورانوس هم نمی رسد چه برسد به زمین.
مسیر سیارک یو.بی-313 (خط آبی رنگ) در منظومه ی شمسی
این شد سیاره ای که استاد می فرماید ناسا رصدش کرده و قرار است زمین را چپه کند. اما به رسم همه ی وروریست ها ایشان ذکر نمی کند که در کجا ناسا/مسئول ناسا این اطلاعات را منتشر کرده و کجا دو دوزه بازی کرده و دو پهلو حرف زده است؟ (ایشان چون با زبان علم آشنا نیست فکر می کند که در زبان علوم تجربی هم می توان دو پهلو صحبت کرد همانطور که گفته شد کافر همه را به کیش خود پندارد). نه سندی و نه مدرکی و نه آدرس سایتی و نه مجله ای استاد ارائه نمی کند که حرفش را مستند کند. بعد هم که می فرماید ناسا مقاله زد در سایتش که این ها مبنای علمی ندارد. کدام مقاله؟ اسم نویسنده؟ کدام آدرس؟ کدام سایت؟
اینها نمونه ای از افاضات حضرت استاد بود اما برویم سر و وقت به بقیه اش. حضرت استاد که خود را بزرگترین کاشف نمادها و رمزها در طول تاریخ ایران می داند قصد کرده تا برای شنوندگانش رمز یو.وی-313 کذایی را بشکافد. اما به اصل قضیه که می رسیم حضرت استاد زه می زند که "یو وی اش حالا بماند، وقت نداریم." ایشان ادامه می دهد "که کلی داستان دارد." حال چرا استاد از کنار رمزگشایی یو وی می گذرد؟ به این دلیل ساده که یو وی نشانگر هیچ چیز خاصی نیست جز توهمات حضرتش. اگر یو وی هم مانند 313 معنی و مفهومی داشت حتما رائفی پور بیانات مبسوطی درباره ی چگونگی و چرایی آن می کرد. تنها چیزی که شاخکهای حساس رائفی پور را نوازش کرده است همان عدد 313 است و گرنه اگر فرصت داشت و سری به سایتهای نجومی می زد متوجه می شد که سیارکهای مناسبتری هم برای چپه کردن زمین وجود داشتند که انشالله تعالی قرار است از کنار زمین عبور کنند اما چون عدد 313 در نام گذاری آنها به کار برده نشده بود از نظر رائفی پور حتی لایق اشاره ای ،ولو کوچک، هم نبودند.
مسیر عبور سیارک آپوفیس99942 از میان ماه و زمین (خط آبی رنگ) که قرار است در سال 2029 اتفاق بیفتند.
بعد هم گیر می دهد به صدا و سیما که چرا برنامه ی مستند نشان داده درباره ی همین موضوع سیارک ها. از نظر رائفی پور همزمانی نمایش فیلم مستندی درباره ی برخورد سیارکها نشان می دهد که اذناب شیطان تا خود صدا وسیمای جمهوری اسلامی هم نفوذ کرده اند(نعوذبالله) و در حال برنامه ریزی برای مغز شویی مؤمونین/مؤمنات در ام القرای جهان اسلام هستند. البته بازهم به سبک رائفی پور معلوم نیست که کدام صدا و کدام سیما این مستند را نشان داده؟ کدام شبکه و در چه ساعتی چه برنامه ای درباره ی سیارکها داشته؟ و بر فرض که حق با استاد بوده آیا در آن برنامه ی مستند علمی درباره ی انتهای جهان و پایان دنیا برخورد سیارک به زمین هم مطلبی گفته شده یا فقط به کمربندسیارکها پرداخته بوده؟ این ها همه سوالاتی هستند که رائفی پور بی جواب می گذارد چرا که به زعم ایشان قضیه ی مهمتری در پیش است: همان توطئه ی شیطانی که ایشان با آن مصاف داده اند.
حالا می رسیم به نتیجه گیری حضرت استاد. ایشان ادعا دارد که صهیونیسم/فرماسونر برای اینکه ادعای خود را جلوه ی علمی بدهد بحث پایان دنیا را به اینجا می رساند که سیاره یو وی 313 از کنار زمین رد می شود. چرا؟ چون در روایات آمده که در آخرالزمان خورشید باید از غرب طلوع کند (البته بازهم بدون ذکر سند روایت) و چون تنها راه منطقی برای این کار این است که زمین را وارونه کنیم، صهیونیست/فراماسونر با ادعای علمی رد شدن سیارک یو وی 313 می خواهد به مردم اینگونه وانمود کند که پس از رد شدن این سیارک زمین چپه می شود و .... باز این سوال بی پاسخ می ماند که کدام دانشمندی ادعا کرده که با رد شدن فلان سیاره یا بهمان ستاره از نزدیک زمین قرار است که حرکت زمین وارونه شود؟ در کدام ژورنال علمی؟ کدام سایت علمی؟ کدام منبع؟ کدام مأخذ چنین ادعایی را داشته اند که حضرت استاد بنای سالوس جنبش صهیون/فراماسون را بر آن گذاشته اند تا بعدا آن را رد بکنند یا خیر؟ واقعا کدام دانشمندی ادعا کرده که رد شد جرمی که 0.0028 جرم زمین و 0.23 جرم ماه است از کنار زمین می تواند زمین را چپ کند؟ و اگر این طور است چرا خود ماه که تقریبا 5 برابر جرم اریس وزن دارد و گـُرّ و گـُرّ از کنار زمین رد می شود زمین را چپ نمی کند؟
به هر حال این شمه ای بود از نحوه ی استدلال کردن حضرات یا به قولی مشت نمونه ی خروار. دوستان اگر بخواهند وحوصله/عمر/مجالی هم داشته باشند می توانند به سایت ایشان مراجعه کرده و تمامی سخنرانی هایشان را گوش بدهند. ما هم اگر فرصتی یافتیم باز به حضور حضرت استاد رائفی پور خواهیم رسید انشاء الله.
رضا کیانی موحد
Black : Chess Master |
White :Reza Kiani |
|
c5 |
e4 |
1 |
c.d |
d4 |
2 |
d.c |
c3 |
3 |
c.b |
Fc4 |
4 |
Cf6 |
F.b2 |
5 |
Da5+ |
Db3 |
6 |
Dh5 |
Fc3 |
7 |
Dg6 |
Cd2 |
8 |
D.g2 |
Ce2 |
9 |
C.e4 |
0-0-0 |
10 |
Rd8 |
F.f7+ |
11 |
b6 |
Fa5+ |
12 |
a.b |
F.b6+ |
13 |
|
D.b6++ |
14 |
|
|
|
بسیاری از اوقات دوستان خواننده تلگرافا و اس ام اسا و کامنتا از من تقاضا می کنند که یک یا چند کتاب تاریخی به ایشان معرفی کنم. جواب من هم تقریبا همیشه یکسان است:" می خواهید تاریخ بخوانید برای چه؟" اگر هدف از خواندن تاریخ تعریف کردن داستانهای سرگرم کننده در شبهای بلند زمستان و در زیر کرسی برای نوه ها و نتیجه ها باشد بهترین گزینه برای مطالعه، رمانهای تاریخی (از قبیل کتابهای امثال مرحوم مغفور ذبیح الله منصوری و کتابهای کالین فالکنر) می باشد. این کتابها یک رویداد تاریخی را گرفته و با افزودن پیاز داغ و نعنا و سیر و دیگر افزودنی های خوراکی معجونی به خواننده می دهد که هم فال است و هم تماشا. هم به اطلاعات تاریخی خواننده افزوده می شود و هم خواننده حوصله اش از مطالعه ی جزئیات و بررسی نمودارها و غیره سر نمی رود.
اما اگر به صورت جدی به دنبال مطالعه ی تاریخ برای رسیدن به جواب سوالهایتان هستید و یا اینکه به دنبال درس گرفتن از گذشتگانید اولین توصیه ی من در کنار خواندن کتابهای تاریخی (و به همراه آنها) مطالعه ی کتابهای اقتصادی است.
به این خاطر که قسمت عمده ای از درگیریها و رویدادهای تاریخی ناظر به مسائل اقتصادی هستند مطالعه ی اقتصاد می تواند در درک روابط بین رویدادها و روشن کردن صحنه کمک شایانی به یک علاقمند تاریخ بکند. البته واضح است که قصد من مطالعه ی اقتصاد به صورت آکادمیک و تا مقطع دکترا نیست. مطالعه ی چند کتاب اساسی که کلیات علم اقتصاد را به ما بیاموزد برای ما علاقمندان تاریخ کافی است. بر همه ی ما واضح و مبرهن است که همانطور که بنده و شما حال و حوصله ی ورود به تاریخ به عنوان یک علم را نداریم و بیشتر از روی تفریح و فان تاریخ می خوانیم و بعید است که کسی از خوانندگان اینجا به صورت آکادمیک تاریخ بخواند[i] پس بعید است که بنده و شما بخواهیم واقعا وقت بگذاریم و علم اقتصاد را به صورت آکادمیک فرابگیریم.
حال که صحبت به اینجا کشید بدنیست آخرین کتابی را که مطالعه کرده ام معرفی کنم بلکه دوستان عزیز خواننده (البته آنها که در ایران تشریف دارند) و دوست دارند تا از مسائل اقتصادی هم سردربیاورند به این کتاب مراجعه کنند.
کتابی که در دست دارم کتاب "اقتصاد برای همه" نام دارد. البته این عنوان اصلی کتاب است. عنوان فرعی این کتاب "تشریح مفاهیم اقتصاد کلان به زبان ساده" می باشد. از عنوان کتاب آشکار است که در این کتاب به مسائل اقتصاد کلان (و گاهی اقتصاد سیاسی) پرداخته شده و از مسائل مربوط به اقتصاد خرد در این کتاب یا خبری نیست و یا اگر هم هست به صورتی گذرا به آنها پرداخته شده است.
نویسنده ی این کتاب دوست عزیزمان دکتر علی سرزعیم هستند. دکتر سرزعیم دارای مدرک کارشناسی مکانیک از دانشگاه شریف و کارشناسی ارشد گرایش برنامه ریزی اقتصاد هستند. ایشان در سال 91 تحصیلات خود را در رشته ی اقتصاد در ایتالیا به پایان برده و چندی است که در ایران تشریف دارند. دکتر سرزعیم پس از خروج از کشور رابطه ی خود را با ایران هیچگاه قطع نکردند و به همین خاطر همیشه در کوران حوادث این چند سال اخیر به دقت مسائل اقتصادی ایران را رصد کرده اند و در روزنامه ها و مجله های اقتصادی داخل کشور تحلیلها و مقالات زیادی از ایشان منتشر شده است. ایشان قبل از انتشار کتاب اقتصاد برای همه چندین کتاب را ترجمه و یا تألیف کرده اند که برای مشاهده ی لیست آنها می توانید به وبسایت رسمی ایشان مراجعه کنید.
کتاب "اقتصاد برای همه" با مقدمه ی نویسنده ی محترم و تقریظ دکتر دکتر هادی صالحی اصفهانی بر آن شروع می شود. پس از آن مسائل مورد نظر نویسنده در ده فصل ارائه شده اند. فهرست فصلهای کتاب به شرح ذیل است:
1. سیاستهای معطوف به رشد اقتصادی
2. سیاست پولی ناظر بر نرخ بهره
3. سیاست پولی ناظر به مهار تورم
4. سیاست ارزی
5. سیاستهای ناظر بر کاهش مداخلات دولت
6. سیاستهای ناظر بر ایجاد رقابت و انحصارزدایی
7. سیاست مالی
8. سیاستهای تجاری
9. سیاستهای معطوف به اشتغال
10. سیاستهای معطوف به تحقق عدالت اجتماعی
هدف اصلی از نوشتن این کتاب معرفی مشکلات و معضلات اقتصاد ایران به زبان ساده و قابل فهم هم برای مردم عادی و هم برای مسئولین و تصمیم گیرندگان است. از همین رو کتاب به زبانی ساده نوشته شده و جابجا در آن از مثالهای ملموس استفاده شده تا ذهن خواننده به خوبی با مسائل مطرح شده آشنا شود. اغلب مثالهایی که در کتاب اقتصاد برای همه ذکر شده اند نمونه هایی از مسائل اقتصادی بعد از انقلاب و تعدادی هم از مثالهای قبل از انقلاب هستند و به همین دلیل همه فهم هستند. زبان کتاب در عین علمی بودن به زبان مردم عادی نزدیک است و نویسنده ی محترم تا جایی که توانسته اند از درج اصطلاحات قلمبه/سلمبه اجتناب کرده اند و اگر هم اصطلاح خاصی را در متن کتاب بکار برده اند آن را توضیح داده اند که این مسئله هم از نکات قوت کتاب حاضر می باشد. از دیگر نکات مثبت این کتاب این است که از درج فرمولها و شبیه سازی های پیچیده نیز اجتناب شده و در کل کتاب یکی دو تا فرمول بیشتر استفاده نشده اند. این امر فهمیدن کتاب "اقتصادبرای همه " را برای کسانی که پایه ی ریاضی قوی ندارند ساده تر می کند.
دکتر سرزعیم برای هر یک از مسائل و مشکلاتی که در کتاب خود مطرح کرده اند یک یا چند راهکار نشان داده اند اما در بسیاری از موارد هم ذکرکرده اند که در اقتصاد برای یک مسئله یک راه کار جهانی وجود ندارد و تصمیم گیرندگان و سیاستگزاران باید قبل از برنامه ریزی به کشور و جامعه ای که در پی مسائل آن هستند توجه نشان بدهند. چه بسا که نسخه هایی که برای یک کشور نوشته شده است در کشوری دیگر نتیجه ای کاملا عکس بدهد.
در این کتاب نمودارها و شکلهای کافی برای روشن تر کردن مطالب چاپ شده اند که شاید تنها ایراد عمده ای که بر این کتاب وارد است رنگی بودن اصل نمودارها است که در چاپ سیاه و سفید کتاب وضوح خود را از دست داده اند و بسیاری از خطوط با یک تن خاکستری به تصویر کشیده شده اند.
کتاب اقتصاد برای همه در 288 صفحه و توسط انتشارات ترمه و با کمکهای شرکت تأمین سرمایه سپهر منتشر شده است. مطالعه ی این کتاب ارزشمند را به همه ی دوستان و خوانندگان محترم اینجا توصیه می کنم.
تانیا قهرمانی
مترجم: رضاکیانی موحد
اغلب فکر می کنیم که با پول می توان خوشبختی را خرید. در حالیکه فکر می کنیم با مقدار زیادی پول می توانیم هرچه که می خواهیم بخریم و خوشبخت تر بشویم بسیاری از مردم که برنده ی بزرگ بخت آزمایی شدند و چند گونی پول بردند با وضعیتی بدتر از زمان برنده شدن خود زندگی می کنند. بعضی از آنها در حقیقت بیشتر آنها پولشان را به صورتی احمقانه دور ریختند. البته انتظار داریم که اگر آنها تمام پولشان را از دست داده باشند دست کم بتوانند در خیابان با هاورکرافت یا کوله پشتی فضانوردی یا موارد مشابه راه بروند.
برنده شدن در لاتاری چنان پدیده ای است که برنامه ی تلویزیونی "لاتاری زندگی ام را عوض کرد" آن را دنبال می کند هرچند که این برنامه آینده ی برندگانی را که به فلاکت افتادند تصویر نمی کند. لاتاری زندگی آنها را عوض کرد... اما نه به سوی یک زندگی خوب.
برای اینکه به نوشته ی خود غنایی ببخشیم 10 مورد از برندگان بخت آزمایی را که به فلاکت افتادند را به صورت کوتاه ذکر کرده ایم. آنها را بخوانید تا احساس بهتری نسبت به زندگی خود داشته باشید< برای برنامه ریزی های مالی خود الهام بگیرید یا کار خود را حفظ کنید.
1-اویلین آدامز
اینکه کسی در بخت آزمایی یکبار برنده شود یک چیز است واینکه ستاره ی بختش به گونه ای بدرخشد چیزی دیگر. به صورت عادی اگر کسی برنده ی بخت آزمایی شود دیگر شانس برنده شدن را نخواهد داشت. اما به هرحال اولین آدامز اهل نیجرسی در سال 1985 و 1986 برنده ی بخت آزمایی شد و در مجموع 5.4 میلیون دلار به دست آورد. وی به جای اینکه فکر کند شاید این امر نشانه ای است مبنی بر اینکه او باید این پول را دور بریزد یا اینکه سرمایه گذاری کند تصمیم گرفت تا تمام این پول را صرف قمار کند. بیست سالی نگذشته بود که آدامز خود را ورشکسته و در یک کاروان کنار خیابان پیداکرد.
نتیجه ی اخلاقی این داستان این است که اگر آنقدر خوش شانس بودید که دوبار برنده ی بخت آزمایی شدید فقط یکی از آنها را صرف هوسبازی های خود کنید.
2-جفری دامپیر
جفری دامپیر به پولی که برده بود توجه کرد و 20 میلیون دلاری که از لاتاری ایلینویز برده بود در یک مغازه ی فروش چس فیل سرمایه گذاری کرد. حرکت او درست بود نه؟ اما به هرحال خواهر زن او چنین فکری نمی کرد و به همراه دوست پسرش هفت سال بعد او را از پشت هدف تیر قرار دادند. جسد دامپیر را در پشت یک وانت رها کردند. به هرحال برنامه ریزی آنها اشتباه بود و امروز هر دوی آنها در زندان هستند. نتیجه اینکه به کسی اعتماد نکن.
3-جک ویتاکر
هنگامی که جک ویتاکر برنده ی لاتاری شد نیاز چندانی به این پول نداشت چرا که قبلا از طریق مقاطعه کاری 1 میلیون دلار سرمایه جمع کرده بود زندگی خوبی در غرب ویرجینیا داشت. اما هنگامی که او 315 میلیون دلار بیشترین جایزه ای که تا به امروز به کسی داده شده برنده شد این پول برای او آمد نداشت.
او از پولش در راه خیریه استفاده کرد و 10 درصد آن را به کلیسا اختصاص داد. ویتاکر حتی از این هم فراتر رفت و با تأسیس بنیاد خیریه ی خودش 14 میلیون دلار از پولش را صرف کارهای خیره کرد. البته اوضاع چندان هم بر وفق مراد او نبود. یکبار 500 هزار دلار از ماشینش که در کنار خیابان پارک شده بود به سرقت بردند. یکبار هم برای مستی در هنگام رانندگی بازداشت شد و بار دیگر هم به خاطر تهدید کردن یک خدمتکار رستوران دستگیر شد. او در نهایت الکلی شد و همسرش از وی طلاق گرفت. نوه اش ، که از وی هفته ای 2100 دلار پول توجیبی می گرفت، به خاطر سوء مصرف مواد مخدر مرد. ویتاکر بعدتر گفت که ای کاش آن بلیط بخت آزمایی را پاره کرده بود.
4- آلکس اهسوک
آلکس اهوسک 500 هزار دلار برنده شد و تصمیم گرفت تا آن را خرج ان.جی.او خودش بکند که به قربانیان حملات جنسی کمک می کرد. ظاهرا کار درستی انجام داد، نه؟ در حقیقت خیر. چرا که آلکس در حقیقت خودش یک متجاوز بود. او به دو دختر زیر 13 سال در سالهای 1993 و 2000 تجاوز کرده بود و هیچ کس در حقیقت این را نمی دانست تا هنگامی که او برنده ی بخت آزمایی شد و عکسهایش توسط رسانه ها منتشر شدند. اندکی بعد او درحالیکه در خیابان راه می رفت مورد حمله قرار گرفت و به شدت زخمی شد. مشت آهنین کارما بازهم در حال فرودآمدن بود.
5- آلکس و روزا توث
آلکس و روزا در سال 1990 درحالی 13 میلیون دلار در بخت آزمایی برنده شدند که عملا ورشکسته شده بودند. آنها تصمیم گرفتند تا پولشان را به صورت اقساط ماهانه و به مدت 20 سال دریافت کنند. ظاهرا این هوشمندانه ترین کاری است که برندگان بخت آزمایی می توانند انجام بدهند. اما با وجود این اوضاع بر وفق مراد آنها پیش نرفت. آنها قبل از اینکه متوجه شوند یک زندگی پر زرق و برق چندان با خلق و خویشان سازگار نیست موقتا به لاس وگاس رفتند اما بعد از مدتی به فلوریدا بازگشتند تا مقداری زمین و یک خانه بخرند. با بدبختی آنها در سال 2006 به خاطر پرداخت هزینه های دادگاه ورشکسته شدند. برنده شدن در بخت آزمایی شکافی در خانواده ها ایجاد می کند که نتیجه ی آن صدها درام و میلیونها هزینه است. آلکس بارها به خاطر کشت حشیش و کشیدن چک بی محل در سالهای 2002 تا 2005 دستگیر شد. آنها ناچار شدند تا در یک کاروان کوچک در نیم هکتار زمین زندگی کنند و تنها منبع برقشان سیم نازکی بود که از ماشینشان کشیده بودند.
هنگامی که آنها در سال 2006 به خاطر فرار از مالیات دستگیر شدند آلکس در زندان و در انتظار محاکمه مرد و روزا ادعا کرد که بیمارتر از آن است که بتواند در دادگاه حاضر شود. البته او دروغ می گفت و هنگامی که فیلمی از راه رفتنش در زندان به دادگاه ارائه شد به 2 سال حبس محکوم شد و محکوم شد تا 1.1 میلیون دلار به خزانه ی دولت بپردازد.
6- ویلیام "باد" پست
ویلیام پست متاسفانه قربانی پدیده ی مشترک بین برندگان بخت آزمایی شد: طمع خانواده. اعضای خانواده ی او گمان می کردند که در قسمتی از پولهای بادآورده ی او شریک هستند. هنگامی که پست 16.2 میلیون دلار در بخت آزمایی برنده شد دوست دختر او از وی شکایت کرد و ادعا کرد که بلیط بخت آزمایی در حقیقت مال او بوده است. برادر او سعی کرد تا با استخدام یک قاتل حرفه ای او را از سر راه بردارد تا به پولهایش برسد. دیگر برادران و خواهرنش او را مجبور به سرمایه گذاری های اشتباه کردند تا جایی که او 1 میلیون دلار بدهکار شد و در زمان مرگ با اعانه های دولتی زندگی می کرد. انسان قدر فامیل وفادار را در این گونه مواقع می فهمد.
7- جنت لی
جنت لی هنگامی که در سال 1993 برنده ی 18 میلیون دلار شد تصمیم گرفت که سخاوتمند باشد. البته این تصمیم خوبی است ولی همیشه نتایج خوبی به همراه ندارد. (به همین دلیل است که ما همیشه اعمال خیر انجام نمی دهیم). او بیشتر پولش را به برنامه های دولتی و سازمانهای سیاسی بخشید و حتی بیل کلینتون به خاطر کمکهایش از او تشکر کرد. او 1 میلیون دلار به دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس بخشید تا یک کتابخانه ی جدید بسازند و به نام او کنند.
البته لی تفریح دیگری هم داشت: قمار. او مبلغ زیادی در قمار باخت و دست آخر در سال 2001 کاملا ورشکسته شد.
8- مایکل کارول
داستان مایکل کارول 19 ساله به صورت زیر است. مایکل زمانی که 15 میلیون دلار در بخت آزمایی برنده شد سپور شهرداری بود. او به صورتی معصومانه پول خود را خرج فامیل و دوستانش کرد. سپس تصمیم گرفت تا به صورتی غیرمعصومانه پولش را صرف بدمستی، کراک، کوکائین، قمار و فحشا کند. 6 سال بعد او ورشکسته شد و دوباره به عنوان سپور به شهرداری بازگشت. خودش می گوید که این بازگشت سبب شده تا زندگی شادتری داشته باشد اما ما فکر می کنیم که این حرف را از این رو می زند که تمام آن ثروت را برباد داده است.
9- بیلی باب هارل (جونیور)
هنگامی که باب هارل 31 میلیون دلار در بخت آزمایی تگزاس در سال 1997 برنده شد کشیش خیری بود. از نظر او این پول یک نعمت آسمانی بود اما نتیجه ای که از این نعمت حاصل شد خلاف این را نشان می دهد.
ابتدا او با پول بخت آزمایی برای خود چیزهایی مانند یک خانه و چند ماشین خرید. پس از چندی باب شروع کرد تا به دوستان و نزدیکانش که بوی پول به مشامشان خورده بود پول قرض بدهد. کاملا آشکار است که کسی پولهایی را که از او قرض کرده بود پس نداد و او در عرض 2 سال ورشکست شد. بدبختانه باب هارل در سال 1999 تنها 20 ماه پس از اینکه در بخت آزمایی برنده شده بودخودکشی کرد. خوشبختانه دوستان و خانواده اش خود را به خاطر خودکشی باب مقصر می دانستند.
10- کالی راجرز
هنگامی که کالی راجرز 16 سال داشت یک نوجوان معمولی بود که در بریتانیا زندگی عادی از سر می گذراند. پس از آن او 1.9 میلیون پوند (در حدود 3 میلیون دلار) در بخت آزمایی برنده شد. اگر فکر می کنید که یک دختر 16 ساله برای سر و کار داشتن با چنین مبلغ کلانی خیلی جوان است کاملا درست فکر می کنید چرا که اندکی بعد کالی خرج لباس های گران قیمت، پارتی، جراحی پلاستیک و البته کوکائین کرد. کوکائین مخدری گران قیمت است و به همین دلیل است که نام او در این لیست قرار گرفته است.
6 سال بعد کالی کاملا ورشکسته بود و در تا خرخره در قرض فرورفته بود. او دوبار کوشش کرد تا خود را از این ورطه نجات دهد و دست آخر ناچار شد تا برای تأمین مخارج خود و دو فرزندش (و پدر آنها) پرستار شود.
اساسا اگر فکر می کنید که قوانین سختگیرانه ی آمریکا درباره ی منع لاتاری برای افراد کمتر از هجده سال زیادی اند نمونه ی بالا اثبات می کند که چنین نیست.