بازهم از گل آقا
آگهی مزایده!
¾ الو گل اقا؟
¾ بفرمایید.
¾ بخش فروش بنیاد مستضعفان در روزنامه ها آگهی کرده که لوازم یدکی نو و مستعمل پیکان را از طریق مزایده به فروش می رساند. می خواستم بپرسم این همه لوازم یدکی نو را از کجا آورده؟
¾ لابد از شرکتش خریده.
¾ پس چرا من نمی توانم بخرم؟
¾ لابد آنها بیشتر احتیاج دارند.
¾ اگر بیشتر احتیاج دارند، پس چرا از طریق مزایده می فروشند؟
¾ ببینم پدرجان، قصد جوسازی که نداری؟
¾ نخیر.
¾ شایعه پراکنی که نمی کنی؟
¾ نخیر
¾ ضدانقلاب که نیستی؟
¾ نخیر.
¾ لیبرال که نیستی؟
¾ تصفیه حساب خصوصی که نمی کنی؟
¾ نخیر.
¾ ریگی که به کفشت نداری؟
¾ نخیر.
¾ خط و خطوطی که نیستی؟
¾ نخیر.
¾ عیب و علتی که نداری؟
¾ نخیر.
¾ بیکار که نیستی؟
¾ نخیر.
¾ پس چه مرگت است که این همه مطالب روزنامه ها را می گذاری و آگهی های مزایده را می خوانی؟!
¾ ...
شنبه 8/4/1364
سه روز پیش 150 امین سالگرد آغاز جنگهای داخلی آمریکا بود. درباره این جنگ می شود که هزاران صفحه نوشت و هزاران فیلم ساخت که البته نه این و نه آن دیگری در تخصص من است. یکی دو هفته قبل فیلم کوهستان سرد را برای بار دوم دیدم و چون این فیلم مستقیما به جنگهای داخلی و تأثیر آن بر روی زندگی مردم (یا بخشی از مردم) آمریکا داشت بی مناسبت ندیدم که یکی دو جمله از فیلم را اینجا هم بگذارم.
اینمان(خطاب به آدا): اگر می تونستی درونم رو ببینی ، یا اونچه که بهش روح می گی رو، می فهمیدی که ترسم از چیه؟ فکر می کنم که از درون پوسیدم. اونا سعی کردن که منو رو زمین ثابت قدم کنن ولی من آماده ش نبودم. اما اگه... اما اگه خوبی هم داشتم دیگه اونو از دست دادم. اگر احساسی در درونم بود اونو با تیر زدم. بعد اون کارایی که کردم چطوری می تونستم برات نامه بنویسم؟ چه ریختی دیده می شدم؟
همان طور که گفتم درباره این فیلم زیاد می شود حرف زد. بهتر است که خودتان آن را ببینید. جمله عنوان تاپیک هم از دیالوگهای جودلاو در این فیلم هست. به نظرم که جوهر و جان تمام جنگهای بشریت در همین جمله کوتاه خلاصه شده است.
روز 25 آوریل 1980 برای مردم آمریکایی روز حیرت و اعجاب بود. رئیس جمهور وقت ،جیمی کارتر، در یک اعلامیه رسمی خبر داد:« اواخر دیروز من دستور لغو یک عملیات در ایران را صادرکردم. قرار بود که اعضای سفارتخانه ما ،که از چهارم نوامبر در ایران گروگان گرفته شده بودند، توسط تیم نجات آزادشده و به آمریکا بازگردانده شوند. مشکلات فنی در هلیکوپترها چاره ای جز لغو مأموریت نگذاشته بود.
هنگامی که تیم نجات در حال عقب نشینی از صحرای ایران بودند دو فروند از هواپیماها در هنگام سوختگیری بر روی زمین به هم برخورد کردند. اطلاعات دیگر درباره این عملیات در زمان مقتضی به اطلاع مردم آمریکا خواهدرسید....
تیم نجات ما و خود من می دانستیم که این عملیات بسیار سخت خواهد بود و خطرناک. ما متقاعد شده بودیم که هنگامی که این عملیات آغازشود شانس خوبی برای موفقیت خواهد داشت. آنها همه داوطب انجام این عملیات بودند. همگی آنها به خوبی آموزش دیده بودند. من رهبر آنها را قبل از اعزامشان به مأموریت ملاقات کردم. آنها می دانستند که چشم امید من و تمام آمریکایی ها به آنها است...»
اما چیزی که در اثر این فاجعه به چشم نیامد قسمت مهمتر داستان بود. این تیم نجات از چه کسانی تشکیل شده بود؟ چه افرادی در آن عضویت داشتند؟ حقیقتی که حتی بسیاری از نظامیان رده بالای آمریکا نیز از آن بی خبر بودند. تیم نجاتی که به صحرای طبس اعزام شد از نفرات نیروی دریایی، رنجرها، افراد نیرومخصوص تشکیل شده بود اما هسته اصلی گروه ،که وظیفه حمله به سفارت خانه و نجات گروگانها را داشت، افراد گروه اول عملیات مخصوص دلتا یا به طور خلاصه نیروی دلتا بودند. نیروی دلتا یک واحد تازه تأسیس برای انجام عملیات نظامی در پشت خطوط دشمن و همچنین عملیات ضدتروریستی و رهایی گروگان بود که به تازه تأسیس شده بود. داستان تأسیس نیروی دلتا به صورت کاملا مشروح در کتابی با نام "نیروی دلتا ازپلی می تا طبس" به قلم سرهنگ چارلز بکویث ،بنیانگذار و فرمانده وقت دلتا، نوشته شده است.
چارلز بکویث یک افسر جوان کلاه سبز برای کسب تجربه به سرویس ویژه هوابرد(SAS) انگلستان مأمور می شود. او در آنجا با آموزشهایی کاملا پیشرفته و متفاوت از آنچه که آمریکایی ها در نیروهای ویژه خود داشتند روبرو می شود. این تمرینات حاصل سالها تجربه اس.ای.اس در جنگ جهانی دوم و جنوب شرقی آسیا بود. بکویث پس از بازگشت به آمریکا تصمیم می گیرد تا گروهی مشابه با اس.ای.اس را در آمریکا تشکیل دهد اما کسی به حرف او گوش نمی دهد. او به جنگ ویتنام می رود و پس از مجروح شدن در ویتنام مسئول آموزش در یکی از پادگانهای نیروهای مخصوص می شود اما بازهم برای شنیدن حرفهایش گوش شنوایی نمی یابد تا آنکه چند نفر از فرماندهان نظامی را با خود همراه می کند و مجوز تأسیس واحد جدید با نام گروه اول عملیات مخصوص دلتا را می گیرد.
بکویث بازهم با بی توجهی مافوقهایش روبرو می شود تا اینکه یک عملیات ضدتروریستی بر علیه هواپیمارباهایی که یک فروند هواپیمای آلمانی را به سومالی برده بودند با موفقیت توسط نیروهای ویژه آلمانی انجام می شود و رهبران سیاسی آمریکا که ضعف این کشور را در این زمینه متوجه می شوند به بکویث و واحد تازه کارش فرصت رشد می دهند. بکویث نیروی انسانی و تجهیزات مورد نیازش را دریافت می کند و با تمرینات شبانه روزی سربازانش را با تمرینهایی مشابه تمرینهای اس.ای.اس آموزش می دهد.
هرچند که دلتا در اولین عملیات واقعی خود با شکست روبرو شد اما این نیرو با این شکست از دور خارج نشد و امروزه دلتا به یکی از بهترین و حرفه ای ترین نیروهای عملیات مخصوص در جهان تبدیل شده است. خواندن کتاب بکویث برای علاقمندان به تاریخ نظامی و همچنین علاقمندان به نیروهای مخصوص بسیار جذاب و آموزنده است. کتاب فصل بندی مناسبی دارد و ترجمه آن توسط آقای رضافاضل زرندی به دقت انجام شده است.انتشار کتاب نیروی دلتا توسط انتشارات امیرکبیر انجام گرفته است. برای اینکه با روشهای آموزشی این نیرو بهتر آشنا شوید فصل 28 کتاب را ،که یک برنامه ارزیابی از افراد دلتا است، به صورت کامل تایپ کرده ام.
بر دل من چو می نهی داغ فراق خود چه غم
هرچه نهی بنه که من سر به رضات می نهم
خون جگر چو می شود کاسه به کاسه سربه سر
از سر مژه می چکد قطره به قطره یم به یم
جور و جفای عالمی دیده به دیده دل به دل
می کشم از برای تو لحظه به لحظه دم به دم
بغض به سینه می دود پهنه به پهنه لب به لب
اشک زدیده می رود چشمه به چشمه یم به یم
همچو هزار در غمت شاخه به شاخه گل به گل
ناله زدل برآورم سینه به سینه دم به دم
بر سر زلف عقده با حوصله شانه می کشم
حلقه به حلقه مو به مو، طـُرّه به طرّه خم به خم
بهروز یاسمی
یک داستان دیگر از کتاب صدحکایت ذن:
نوآموزی نزد استاد جوشو آمد و گفت: من تازه به گروه برادران پیوسته ام و بی تابانه می خواهم اولین اصل ذن را بیاموزم.
جوشو پرسید:شامت را خورده ای؟
-بله خوردم.
-ظرفت را بشوی!