یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

چگونه توانستیم که آن رویاها را فراموش کنیم؟

 

کارول سماحه و مروان الخوری


دانلود ترانه

 

انتی بعدک حلوة وصرتی احلى

تو هنوز به زیبایی گذشته و حتی زیباتر از قبل هستی

شو هالصدفة مافى احلى

آن لحظه ای که در آن تو را دیدم باشکوه ترین لحظه ی زندگیم بود

وقلبی یشوفک یا ما استحلى

و قلبم دیگر نمی تواند این عشق را تحمل کند

قولیلى کیفک انتی

به من بگو حالت چطور است

 

انت بعدک انت وما بتتغیر

تو هنوز همان هستی و تغییر پیدا نکرده ای

محیرلى قلبى ومحیر

قلب و روحم را پریشان ساختی و خود نیز سرگردان شده ای

وبعدو قلبک طفل صغیر

و هنوز قلبت همچون کودکی معصوم می باشد

طمننى کیفک انت

به من اطمینان بده که حالت چطور است

 

مشی نتذکر عا دروب

دوباره در حال قدم زدن در همان راه هایی هستم که در گذشته از آنها عبور می کردیم

ویمرجحنا الغرام

و عشق همچون تابی ما را به آسمان می برد

لیش بعدنا وکیف قدرنا

چرا از یکدیگر دور شدیم و چگونه توانستیم

ننسى هاک الاحلام

چگونه توانستیم که آن رویاها را فراموش کنیم

یالیل البعدو ناطرنا

هنوز شب در انتظار ماست

عا مفارق هالایام

و دیگر هیچ روزی را از یکدیگر دور نخواهیم بود

 مشی نتذکر عا دروب

دوباره در حال قدم زدن در همان راه هایی هستم که در گذشته از آنها عبور می کردیم

ویمرجحنا الغرام

و عشق همچون تابی ما را به آسمان می برد

لیش بعدنا وکیف قدرنا

چرا از یکدیگر دور شدیم و چگونه توانستیم

ننسى هاک الاحلام

چگونه توانستیم که آن رویاها را فراموش کنیم

یالیل البعدو ناطرنا

هنوز شب در انتظار ماست

عا مفارق هالایام

و دیگر هیچ روزی را از یکدیگر دور نخواهیم بود

 

یاربى تدوم ایامنا سوى

خدایا کاری کن که تا ابد در کنار یکدیگر باقی بمانیم

ویبقى عا طول جامعنا الهوى

و همیشه عشق ما را در کنار یکدیگر نگه دارد

یاربى تدوم یاربى تدوم

خدایا این احساس را تا ابد آتشین نگه دار

یارب نعید هالحب اللى کان

خدایا کاری کن که تمام آن عشقی را که در گذشته نسبت به یکدیگر داشتیم دوباره تکرار کنیم

واحلى بکتیر من الماضى کمان

و حتی زیباتر و باشکوه تر از گذشته این عشق آتشین را احساس کنیم

یاربى نعید یا ربى نعید

خدایا باعث تکرار تمام گذشته ی زیبا بشو

 

بحبک بحب عیونک لما بتحکی

دوستت دارم و چشم های تو را زمانی که با من حرف می زنند دوست دارم

وکیف بترسم هیک الضحکة

و چگونه این لبخند زیبا را به تصویر می کشند

خلی راسک فوقی یبکی

و اگر زمانی اشکی از گونه ات چکید سرت رو بر روی شانه هایم قرار می دهم

واملک هالدنیی کلها

و اینگونه خود را صاحب تمام جهان احساس می کنم

 

بحبک مبارح انت الیوم وبکرة

دوستت دارم تو دیروز امروز و فردای من هستی

اشتقتلک ماعندک فکرة

نمی دانی که چقدر دلم برایت تنگ شده بود

وصعب بعمری تصبح ذکرى

و برایم غیر ممکن است که تو را تنها همچون خاطره ای در فکرم نگه دارم

یاللی من الدنیی اغلى

ای کسیکه از تمام دنیا برایم با ارزشتر می باشی

 

مشی نتذکر عا دروب

دوباره در حال قدم زدن در همان راه هایی هستم که در گذشته از آنها عبور می کردیم

ویمرجحنا الغرام

و عشق همچون تابی ما را به آسمان می برد

لیش بعدنا وکیف قدرنا

چرا از یکدیگر دور شدیم و چگونه توانستیم

ننسى هاک الاحلام

چگونه توانستیم که آن رویاها را فراموش کنیم

یالیل البعدو ناطرنا

هنوز شب در انتظار ماست

عا مفارق هالایام

و دیگر هیچ روزی را از یکدیگر دور نخواهیم بود

 مشی نتذکر عا دروب

دوباره در حال قدم زدن در همان راه هایی هستم که در گذشته از آنها عبور می کردیم

ویمرجحنا الغرام

و عشق همچون تابی ما را به آسمان می برد

لیش بعدنا وکیف قدرنا

چرا از یکدیگر دور شدیم و چگونه توانستیم

ننسى هاک الاحلام

چگونه توانستیم که آن رویاها را فراموش کنیم

یالیل البعدو ناطرنا

هنوز شب در انتظار ماست

عا مفارق هالایام

و دیگر هیچ روزی را از یکدیگر دور نخواهیم بود

 

یاربى تدوم ایامنا سوى

خدایا کاری کن که تا ابد در کنار یکدیگر باقی بمانیم

ویبقى عا طول جامعنا الهوى

و همیشه عشق ما را در کنار یکدیگر نگه دارد

یاربى تدوم یاربى تدوم

خدایا این احساس را تا ابد آتشین نگه دار

یارب نعید هالحب اللى کان

خدایا کاری کن که تمام آن عشقی را که در گذشته نسبت به یکدیگر داشتیم دوباره تکرار کنیم

واحلى بکتیر من الماضى کمان

و حتی زیباتر و باشکوه تر از گذشته این عشق آتشین را احساس کنیم

یاربى نعید یا ربى نعید

خدایا باعث تکرار تمام گذشته ی زیبا بشو

 

شبی در سکوی نفتی


مهناوی وظیفه صدای تپش قلب خود را می شنید. با اضطراب نگاهی به ساعت خود انداخت. نیم ساعتی از شب گذشته بود. غیر از حجم کبود شب چیزی در اطرافش وجود نداشت. در حدود یک ساعت قبل، مرکز کنترل رادار بوشهر ورود 4 ناوچه موشک انداز عراقی را به داخل آبهای ایران گزارش کرده بود. مرکز رادار به پرسنل پدافند هوایی سکو هشدار داده بود که در مسیرناوچه های دشمن قراردارند و به احتمال زیاد اولین هدف آنها محسوب می شوند. آن شب مهناوی جوان مسئول شیفت بود و به سرعت تمام افراد را در جای خود مستقرکرد. سکوی نفتی به چند قبضه توپ ضدهوایی مسلح بود ولی این توپها برای مبارزه با ناوچه جنگی بیش از حد کوچک به نظر می آمدند. پس از جای گیری افراد، خودش به تنهایی پشت یک قبضه مسلسل کالیبر 50 قرارگرفت و به انتظار ایستاد.

در فاصله این یک ساعت مهناوی جوان خاطرات زیادی را به یادآورد. 6 ماه آموزش سنگین تکاوری در پایگاه منجیل دیده بود تا از یک سرباز صفر تبدیل به یک کماندوی آماده کارزار شود. زمانی که او به سربازی رفت یکسالی از هجوم وحشیانه دشمن به خاک کشورش می گذشت و او در آرزوی انتقام می سوخت. پس از پایان دوره آموزشی به جنوب اعزام شد. چند بار با قایقهای تندروی مسلح برای اسکورت نفتکشهایی که نفت ایران را صادر می کردند اعزام شده بود. خطراتی را در این ماموریتهای گشتی از سرگذرانده بود و بارها با مرگ رو در روشده بود. اما این بار وضعیت کاملا متفاوت بود. جنگی عادلانه درپیش رو نداشت ، 4 ناوچه موشک انداز در برابر یک سکوی نفتی تقریبا بی دفاع.

بازهم به سیاهی دریا چشم دوخت. در سیاهی شب چیزی معلوم نبود. سکوی بزرگ نفتی هم در تاریکی فرورفته بود و از آن غول آهنی صدایی برنمی خواست. نه می توانست هم رزمانش را ببیند و نه صدایشان را بشنود. به یاد خانواده اش افتاد. بر سر او و همرزمانش چه می آمد...

از فاصله دور روشن شدن شعله ای دیده شد. شعله ای که در ابتدا چون شمعی کوچک در پهنه دریا به نظر می رسید ولی هر لحظه بزرگ و بزرگتر می شد. ناوچه سرگروه عراقی اولین موشک خود را شلیک کرده بود و موشک با سرعتی برابر سرعت صوت به سمت سکو می آمد. پرسنل جنگ الکترونیک از دستگاه های خود برای فریب موشک استفاده کردند. اندک زمانی پس از پرتاب موشک اول، ناوچه های دیگر نیز هر کدام یک موشک به سمت غول آهنی شلیک کردند. غول آهنی اما، پای در کف دریا داشت و نمی توانست فرارکند. موشک اول منحرف شد. با صفیر از سمت چپ سکو گذشت و در سطح دریا منفجرشد. پهنه دریا را روشن کرد. به فاصله دو سه ثانیه پس از انفجار موشک اول، موشک دوم از بالای سکو و موشک سوم از سمت راست سکو عبور کردند. ظاهرا اقدامات الکترونیکی به خوبی موشکهای عراقی را سردرگم کرده بودند.

اما ظاهرا موشک چهارم خیال نداشت که فریب بخورد. موشک چهارم بدون تغییر مسیر و مستقیم به سمت مهناوی جوان پیش می آمد. ثانیه ها به سرعت می گذشت. زمانی برای تصمیم گیری باقی نمانده نبود. مهناوی جوان دندان هایش را بر روی هم فشار داد و با تمام قدرت شلیک کرد. گلوله های مسلسل صفیر کشان به سمت موشک حرکت کردند. رد قرمز گلوله ها پرده سیاه شب را نقاشی می کردند. شعله موشک هر لحظه بزرگتر  می شد اما هیچ گلوله ای به آن نمی رسید. مهناوی دست از قبضه مسلسل برنداشت و به شلیک خود ادامه داد. ثانیه ها کش آمدند. تمام لحظات عمرش یکباره در نظرش آمد. زیر لب شروع به خواندن کرد: "و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی."[1]  موشک به صد متری سکو رسیده بود که انفجاری کورکننده در آسمان روی داد. بار دیگر توکل و ایمان تکنولوژی مدرن را مقهور قدرت خویش ساخت.  تیرهای مسلسل، موشک دشمن را در هوا نابودکردند. فریاد شادی دوستانش را در تاریکی شب شنید. اما این شادی تنها 2 ثانیه دوام داشت. موشک پنجم به فاصله کمی از 4 موشک اول توسط ناوچه سرگروه شلیک شده بود و 2 ثانیه پس از انفجار موشک چهارم غول آهنی را هدف قرارداد. سکوی نفتی شعله کشید و کسانی که زنده ماندند ترک کردن آن را آغاز کردند. 3 نفر از افراد مجروح شده بودند و 2 نفر به شهادت رسیدند.

اکنون، پرسنل ناوچه عراقی بودند که جشن پیروزی گرفته بودند. ناخدای ناوچه عراقی با خوشحالی به مرکز فرماندهی گزارش می داد. عراقی ها خود را برای رژه پیروزی و گرفتن مدال از دستان شخص سردار قادسیه آماده می کردند. اما شادی آنها نیز دیری نپایید. ناگهان ناوچه ای در میان گروه ناوهای عراقی منفجرشد و قبل از اینکه ناخدای عراقی بفهمد که چه برسرش آمده است ناوچه اش شروع به غرق شدن کرد. عراقی ها نمی دانستند که در همان زمان که ایستگاه رادار بوشهر اخطار ورود آنها را به آبهای مقدس ایران داده بود نزدیک ترین ناوچه ایران قبول کرده بود که به استقبال آنها برود. ناخدای ایرانی -با وجود تمام مشکلات نظامی- حاضر شده بود این جدال نابرابر را قبول کند تا عراقی ها بدانند که دست اندازی آنها به آبهای ایران بدون پاسخ نمی ماند. زمانی که عراقی ها مشغول شکار بی دردسر طعمه بی دفاع خود بودند ناوچه ایرانی در پوشش شب به آنها نزدیک شد و اولین موشک را به سمت ناوچه عراقی شلیک کرد. حمله ناوچه ایرانی ناخدای ناوچه سرگروه را سراسیمه کرد و او دستورصادرکرد که ناوچه های باقیمانده با حداکثر سرعت عقب نشینی کنند. اندیشه مدال و رژه پیروزی از سر او بیرون رفته بود و به تنها چیزی که می اندیشید نجات جانش بود. ناوچه ایرانی به دنبال ناوچه های فراری به راه افتاد ولی آنها به سرعت از برد موشکهای ناوچه ایرانی خارج شدند. در آن شب برای ناخدای شجاع ایرانی دیگر فرصت دست و پنجه نرم کردن با متجاوزان عراقی پیش نیامد.

مهناوی جوان به همراه دیگر همقطارانش و چند نفر از پرسنل سکوی نفتی تا ساعت 7 صبح در آبهای خلیج فارس سرگردان بودند. در این زمان یک هلیکوپتر ایرانی سررسید و نجات یافتگان سکوی را سوارکرد. پس از رسیدن به پایگاه و پیاده کردن مجروحان، مهناوی جوان به همراه چند نفر با همان هلیکوپتر به سکو بازگشتند. ابتدا هلیکوپتر گشتی بر فراز سکو زد تا از نبودن کماندوهای دشمن بر روی سکو مطمئن شود. پس از آن، مسافرانش را بر روی سکوی پرواز سکو پیاده کرد. غول آهنی هنوز در حال سوختن بود و از جای جای آن شعله و دود برمی خواست. مهناوی و گروه همراهش به سرعت به جمع آوری سلاح ها و مدارک نظامی به جای مانده بر سکوی پرداختند. هلیکوپتر ایرانی هم به محل غرق شدن ناوچه عراقی رفت و توانست 12 نفر از بازماندگان ناوچه را از آب بگیرد. ناوچه های عراقی برای فرار چنان عجله داشتند که حتی به فکر نجات دوستان خود نیز نیافتادند.

مهناوی جوان وقتی وارد بوشهر شد فکر نمی کرد که با چنین استقبالی از جانب مردم مواجه شود. مردم خونگرم جنوب او و دوستان قهرمانش را حلقه کردند و در شهر گرداند.

مهناوی دوم سهراب علایی پس از این دفاع جانانه از سکوی نفتی و یک مرخصی تشویقی به درجه مهناوی اول ترفیع یافت. وی کماکان به ماموریتهای گشتی به همراه نفتکشها و یا دفاع از دیگر سکوهای نفتی اعزام می شد. در بهمن ماه سال 1362 خدمت مقدس سربازی را به پایان رساند. یک ماه بعد او به استخدام شرکت نفت فلات قاره درآمد و در جبهه ای دیگر مشغول به خدمت شد. علایی اکنون 48 سال دارد و هنوز هم بنابر وظایفش در شرکت نفت به سکوهای نفتی سر می زند. بر روی این غولهای آهنی راه می رود و فکر می کند که در صورت گستاخی دشمن هنوز هم می تواند دست به اسلحه ببرد. در این راه اما، او تنها نیست. تمام جوانانی که داستان اسطوره هایی چون او را خوانده اند و از مردانگی دیگر همرزمانش شنیده اند آماده اند تا خود را فدای مام میهن کنند.

 

 



[1] قسمتی از آیه سوره مبارکه انفال: (ای پیامبر)  چون که تیر انداختی نه تو بلکه خدا تیرانداخت.

بی احساس

توی فرودگاه بودیم. روانشناس اداره داشت نصیحتم می کرد:
تو باید یاد بگیری که احساساتت رو بیان کنی. احساساتت رو نسبت به دیگران توی دلت نگه ندار. یادبگیر که درباره احساساتت صحبت کنی.
تقریبا بدون مکث گفتم:
خیلی آدم گهی هستی.
خندید.

پیش از خواندن بسوزانید

دریادار استانسفیلد ترنر در زمان ریاست جمهوری کارتر به عنوان رییس سازمان سیا انتخاب شد. طبق قانون آن زمان رییس سازمان سیا ریاست تمام سازمانهای اطلاعاتی آمریکا را نیز برعهده می گرفت. وی تجربیات خود را در این سمت در کتابی به نام پنهانکاری و دموکراسی به رشته تحریر در آورده است. کتاب پیش از خواندن بسوزانید کتاب بعدی دریادار ترنر است که درباره تاریخچه سازمان سیا نوشته شده است. وی در این کتاب به جای تمرکز بر روی عملیاتهای این سازمان بر روی رابطه بین روسای جمهور این کشور و روسای سازمان سیا و نقش این رابطه در پیشبرد اهداف این سازمان تمرکز کرده است. از نظر وی هر جا که رابطه بین رییس جمهور و رییس سیا خوب بوده است این سازمان موفق عمل کرده و هر زمان که این رابطه سرد یا خراب بوده است توان عملیاتی سازمان سیا پایین آمده است.

در انتها، پس از یازدهم سپتامبر قانون جدیدی برای هدایت سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نوشته می شود و ریاست سازمان سیا از ریاست جامعه اطلاعاتی این کشور منفک می شود. ترنر در فصل پایانی کتاب به نقش این پست جدید در هدایت و هماهنگی فعالیتهای اطلاعاتی سازمانهای مختلف اطلاعاتی و امنیتی پرداخته و بنا بر سنت این گونه کتابها پیشنهادهایش را برای پیشرفت امور این گونه سازمانها ارائه می دهد. به خاطر آموزنده بودن مطالب این کتاب تمام فصول آن را خلاصه کردم که در زیر تقدیم می شود.

لازم به یادآوری است که کتاب "پیش از خواندن بسوازنید" ترجمه آقای بهروز زارع بوده و توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است.چاپ اول کتاب متعلق به سال 1388 بوده و قیمت آن 2100 تومان می باشد.




 

ادامه مطلب ...

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

اگر با دیوان حافظ سر و کار دارید و معنی بعضی کلمات را نمی دانید شاید کتاب "واژه نامه غزلهای حافظ" بهترین کمک باشد. این کتاب توسط حسین خدیو جمع نوشته شده و به صورت یک لغتنامه نوشته شده است. به ازای هر مدخل معانی مختلف آن نوشته شده است و یک یا چند بیت هم به عنوان مثال ذکر شده اند و اگر آن بیت متعلق به میانه یا آخر غزل باشد بیت اول غزل هم ذکر شده تا یافتن غزل ساده تر گردد. به عنوان نمونه:
فروکش کردن: اقامت کردن ودر جایی ماندن(برهان)
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
(آن یار کزو ....)
چاپ اول واژه نامه غزلهای حافظ متعلق به سال 1362 است. کتاب من چاپ سوم (1371) است و در 136 صفحه و توسط شرکت چاپ و انتشارات علمی منتشر شده است.