اهل تسنن و اهل تشیع قرنها است که از هم متنفرند. اینکه چرا شیعیان از اهل سنت متنفرند سوالی است که جواب آن را خوانندگان ما بهتر می دانند و نیازی نیست که به آن بپردازیم. در عوض، به این سوال بپردازیم که چرا اهل سنت از شیعیان متنفرند؟ جواب این سوال بستگی به آن دارد که از چه کسی پرسیده شود. اگر از یک روحانی این سوال را بپرسید به یک جواب می رسید و اگر از یک روانشناس، جامعه شناس، انسان شناس یا تاریخ دان بپرسید به جوابی دیگر. از من ،اما، اگر این سوال را بپرسید ،که آدمی عامی ام و در هیچ چیز متخصص، دو دلیل برایتان می آورم. آنچه از خود دلایل مهمترند آن است که به گونه ای اساسی این دو دلیل به هم وابسته اند.
دلیل اول تنفر اهل سنت از شیعیان این است که شیعه ی نوعی از زبان عربی سردرنمی آورد. دلیل دوم آن است که شیعه نوعی با قرآن بیگانه است حتی اگر عرب زبان باشد.
ممکن است که خواننده از خود سوال کند: خوب! آشنا بودن با زبان عربی یا قرآن چه ربطی به احساس تنفر عده ای نسبت به عده ای دیگر دارد؟ جواب روشن است، البته برای من. آشنا نبودن شیعه با عربی و قرآن سبب می شود کلماتی را به زبان بیاورد که در اندیشه اهل سنت بوی کفر و الحاد می دهد. از همین روست که قرنها اهل سنت شیعیان را با صفاتی چون "رافضی"، "مزدکی"، "ملاحده"، "شیعه غالی" و ... می شناسند.
می بینم که خون در رگ عده ای به جوش آمده است. از این خوانندگان خواهش می کنم قبل از مطالعه ادامه بحث اندکی صبر کنند و آزمایشی ساده ترتیب دهند. ده نفر ،نه بیشتر، از نزدیکان خود را به تصادف انتخاب کنید. پدر، مادر، خواهر، برادر، فرزند، همسر، دوست،همکار، بقال سرکوچه یا هر کسی دیگری را که دوست دارید انتخاب کنید. تنها شرط لازم برای این انتخاب شیعه بودن فرد مورد آزمایش است. هر مسلمان شیعه ای به طور متوسط روزی ده بار سوره فاتحه الکتاب یا حمد را در زمان نمازهای یومیه قرائت می کند. از افرادی که انتخاب کرده اید معنی آیه شریفه "ایاک نعبد و ایاک نستعین" را بپرسید. چند نفر جواب صحیح داده اند؟ سوال بعدی: فرق "ایاک نعبد" با "نعبدک" در چیست؟ چرا در قرآن به جای عبارت دومی اولی استعمال شده است؟ آزمایش به پایان رسید. چند درصد از افرادی که انتخاب کرده بودید جواب سوالهای دوم و سوم را می دانند؟ خود شما چطور؟ معنی آیه را می دانید؟ تفاوت ایاک نعبد و نعبدک را می دانید؟ دانش شما نسبت به زبان عربی و قواعد آن برای دریافت معارف قرآنی شما را تا چه حد کمک می کند؟
با توجه به شناختی که از اطرافیان خودم دارم همین الان و با چشم بسته می توانم حدس بزنم که 90 درصد افرادی که مورد آزمایش قرارگرفته اند ، و از جمله خود شما دوست عزیز که در حال خواندن این سطور هستید، درباره عربی چیزی نمی دانید یا دست کم چیز زیادی نمی دانید. حال که به اینجا رسیدیم بد نیست که جواب سوالات را هم بدهیم. آیه شریفه "ایاک نعبد و ایاک نستعین" به این معناست:[خدایا] تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم. اما لفظ "تنها" از کجای آیه شریفه مستفاد می شود؟ از کلمه ایاک. ایاک ضمیر منفصل درحالت منصوب است. یعنی ایاک در جمله اول مفعول نعبد و در جمله دوم مفعول نستعین است. اما چه فرقی است میان ایاک نعبد (تنها تو را می پرستیم) و نعبدک (تو را می پرستیم)؟ تفاوت در همان مفعول است. زمانی که مفعول ضمیر متصل است(جمله دوم) به یک مفعول معمولی دلالت می کند. اما هنگامی که مفعول به صورت ضمیر منفصل بکار رود اولا که جابجا می شود و از پشت فعل به جلوی فعل آورده می شود، دوما اینکه این ضمیر در زبان عربی تبدیل به یکی از "ادات حصر" می شود. یعنی اینکه در زبان فارسی همان لفظ "تنها" را باید به جمله اضافه کنیم و پرستش را منحصر کنیم به الله.
آزمون ساده ای بود. حال اگر فکر می کنید که بیش از 70-80 درصد افرادی که دور و برتان هستند از عربی سردر می آورند می توانید خود را برای سرشاخ شدن با نگارنده آماده کنید.
نتیجه مستقیم ناآشنایی با عربی ما را به دلیل دوم رهنمون می کند:شیعه ی نوعی با قرآن بیگانه است. چگونه می توان با عربی غریبه بود و از متن قرآن استفاده کرد؟ می توان با زبان ریاضی بیگانه بود و کتابهای ریاضی را خواند و فهمید؟ بازهم تجربه شخصی من می گوید اغلب شیعیان ،حتی اگر قرائت کننده قران هم باشند، از خواندن این کتاب بهره چندانی نمی برند. قرائت شیعه ی نوعی بیشتر حول حفظ قواعد تجویدی و ادای صحیح حروف می گردد تا فهم و تعمق در آیات شریفه کتاب مقدس.
برآیند آن دو دلیل که من برشمردم چیست؟ عدم تسلط به زبان عربی و عدم تعمق در قرآن سبب می شود که شیعه ی نوعی کلمات ،یا جملاتی، را بیان کند که کفر و یا شرک مطلق به حساب می آیند.
دو یا سه روز قبل از عاشورای حسینی امسال (1391) یکی از شبکه های تلویزیونی صدا و سیما خودمان برنامه سینه زنی را پخش می کرد. مداحی مشغول خواندن اشعار و جماعتی کثیر مشغول سینه زنی بودند. با تمام شدن شعر مداح شروع کرد به زبان گرفتن این ذکر: ارباب حسین! ارباب حسین! مردم هم با شور و شوق جواب این جمله را می دادند: ارباب حسین! ارباب حسین!
اینکه آدمی بی سواد که دودانگ صدایی دارد و چند خط شعری از بر، بیاید و در جلوی یک جمع چند هزار نفری آشکارا بر خلاف نص صریح قران کریم شرک گویی کند از دید من چندان هم عجیب نیست. "مداح اهل بیت" هم خواه ناخواه شیعه است و همانطور که گفتیم ،و آزمایش کردید و دیدید، شیعه ی نوعی را با قرآن چکار؟ بنده ی خدا مداح اهل بیت است. هر شب روضه که می رود صدها هزار تومان دستمزد؟؟ می گیرد(از خودشان بپرسید دستمزد ماهیانه شان از هر دکتر و مهندس و جراحی که فکر کنید بیشتر است. تازه نه مسئولیتی دارند و نه استرسی و نه دغدغه ای. نه بیل می زند نه پای تنور می ایستد. حاج آقا را با ماشین کولر دار می برند و می آورند تا آب در دلش تکان نخورد). حال انتظار دارید که وقت عزیزش ،که بیشتر از طلا می ارزد، صرف آموزش صرف و نحو عربی و ثلاثی مجرد و مزید کند؟ زهی خیال باطل.
اینکه چند هزار نفر شیعه ،که اگر کاریکاتوری را در روزنامه ای دیدند فریاد وا اسلاما به آسمان برمی دارند یا اگر فیلمی به مذاقشان خوش نیامد پاشنه در وزارت ارشاد را بکنند، در اعتراض به یک جمله شرک آمیز و مخالف با نص صریح قرآن دم برنیاورند برای من یک نفر عجیب نیست. بالاخره اینان نیز شیعه اند و شیعه را با قرآن و مفاهیم قرآنی چه کار؟ طرف از صبح خروس خوان ،که نماز صبح را بجای آورده، تا بام شب به دنبال یک لقمه حلال دویده است. کی فرصت تدبر در معانی آیات قرانی را داشته؟ اکنون هم آمده تا در مجلس روضه اباعبدالله (علیه السلام) تا من باب تبرا و تولا ثوابی ببرد.
اینکه مسئولان صدا و سیمای ام القرای جهان اسلام کفر آشکار را به روی آنتن ببرند هم برای من عجیب نیست. بالاخره مأمورند و معذور. گفته اند مجلس روضه فلانی و سینه زنی بهمانی را پخش کنید و آنها کرده اند.
آنچه برای من عجیب است سکوت روحانیون محترم است. شهریه این عزیزان از سهم امام (خمس و زکات مردم) تأمین می شود تا به عنوان سربازان فکری شیعه در خدمت اسلام باشند و از انحرافاتی این چنین جلوگیری کنند. چگونه است که اگر دانشجویی در یک مجله دانشگاهی ،که شاید 100 نفر هم خواننده نداشته باشد، مطلبی بنویسد خیابان های قم لبریز از این عزیزان کفن پوش می شود اما در صدا و سیمای جمهوری اسلامی علنا کفر می گویند و شرک می گویند و صدا از روحانیون برنمی آید. فیلم ساختن یک آمریکایی مسیحی را تاب نمی آورند اما شرک گفتن مداح اهل بیت را چرا؟ یک بام و دو هوا.
الان دیگر رگهای گردن بعضی از دوستان کاملا بادکرده است. می پرسند:"مگر نه این است که حسین(ع) ارباب ماست؟" دوست عزیز جواب خود را از قرآن کریم بپرس. من هم کسی بیش از تو نیستم. اتفاقا درباره این لفظ "ارباب" در قرآن کریم آیاتی روشن و آشکار داریم:
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ ورُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ والْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ ومَا أُمِرُوا إلاَّ لِیَعْبُدُوا إلَهاً واحِداً لاَّ إلَهَ إلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ. (توبه/31)
[یهود و نصارا] عالمان دینی و راهبانشان را بغیر از خداوند ارباب [خود] گرفتند و همین طور مسیح (ع) پسر مریم را. و امر نشده بودند جز اینکه خداوند یکتایی را بپرستند که جز او خدایی نیست . پاک و منزه است خداوند از آنچه که بدان شرک می ورزند.
(دوستان توجه کنند که این آیه در سوره ای است که اصلا برای برائت و بیزاری جستن از مشرکین نازل شده است)
در آیه شریفه فوق به وضوح می بینم که خداوند متعال یهودیان و مسیحیان را از بابت اینکه عالمان دینشان و همچنین حضرت عیسی (ع) را ارباب خود می دانند سرزنش می کند. واضح است که بنا بر متن آیه ی شریفه، خداوند ارباب بودن را تنها مختص به خود می داند( سبحانه عما یشرکون) و اجازه نمی دهد که انسانی انسان دیگر را به اربابی بگیرد، حال چه این ارباب بخواهد یک عالم دینی باشید، چه فردی عارف و صوفی، و چه پیامبر اولوالعزم. تمامی اینها از دید قرآن باطل اند و شرک. اما شیعه ی نوعی را با قرآن چکار؟ روضه ای بخواند و گریه ای کند و تف و لعنتی، او را بس.
دوباره بنگرید:
وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِکَةَ وَالنِّبِیِّیْنَ أَرْبَابًا ) آل عمران /80)
و فرمان نداده است [خداوند متعال] شما را که فرشتگان و انبیا را به عنوان ارباب [خود] بگیرید.
وقتی که اجازه این کار برای انبیا داده نشده است تکلیف ائمه و اولیا و اوصیا معلوم است.
پیام قرآن کریم واضح است و بی اعوجاج. با بازی های زبانی و استدلالهای مخدوش ،درباره مقام ائمه، خود را نفریبیم. بنگرید به قرآن کریم آنگاه که از زبان پیامبر اعظم (ص) می گوید:
قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین. لاشریک له و بذلک امرت و انا اول مسلمین. قل اغیر الله ابغی ربّا و هو رب کل شی ء..... (سوره مبارکه انعام 162-163-164)
[ای پیامبر] بگو که به درستی نمازم و طاعتم و زندگیم و مرگم تنها برای خداوندیست که رب جهان هاست. شریکی ندارد و بدان امر شده ام و من اولینِ مسلمانان هستم. بگو آیا غیر از الله کسی را به ربوبیت برگزینم در حالی که او رب تمام اشیاست؟...
به یاد داشته باشیم این وعده قرآنی را:
انکم و ماتعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون. (سوره مبارکه انبیا 98)
شما و معبودانی که غیر از خدا می پرستید سوخت دوزخ خواهید بود.
و آخرین کلام باز هم آیه ای است از قرآن کریم:
ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم.... (سوره مبارکه اسرا/9)
به درستی که این قرآن هدایت می کند [مردمان را] به استوارترین روش...
رضا کیانی موحد
نمی دانم تا حالا روحوضی دیده اید یا نه؟ در اغلب این گونه تأترها یک حاجی پولدار وجود دارد به همراه زن حاجی و دختر حاجی. یک خدمتکار سیاهپوست هم هست که نوکر حاجی است و مبارک نام دارد. دختر حاجی یک خواستگار به ظاهر موجه دارد که باطنش خراب است. علاوه بر آن، دختر حاجی یک خواستگار بی پول هم دارد که حاجی همیشه با ازدواج او با دخترش مخالف است. خواستگار بی پول همیشه یک بچه یتیم است که در دار دنیا یک مادر پیر دارد و کلی مرام و معرفت البته. خواستگار بی پول ،که زبل روزگار است، با کمک مبارک دست خواستگار پولدار را رو می کند و در انتها به دختر حاجی می رسد.
حالا همین داستان یک خطی را به وسیله ی 3D Max اجرا کنید و به جای مبارک یک ربات بی مزه بگذارید. به معجون بی مزه تری می رسید که تهران-1500 نام دارد. واضح است که در چنین روحوضی مدرنی به دنبال شخصیت پردازی و خط دراماتیک و فیلمنامه رفتن چقدر لغو و بیهوده است. فیلمنامه ی تهران-1500 آنقدر بی در و پیکر است که حتی ناچار شده اند بر روی فیلم نریشن هم بگذارند تا بیننده را چیز فهم کنند.
برای اینکه منطق فیلمنامه را بهتر دریابید می توان به عنوان مثال از درگیری عاطفی ابتدای فلیم هدیه تهرانی با بهرام رادان در تاکسی و شماره رد و بدل کردن آنها ،که کوچکترین در این اظهار علاقه منطقی ندارد، ذکر کرد. بعد تر هم که هدیه تهرانی با حسام نواب صفوی (که نقش یک خواننده ی زیرزمینی را بازی می کند) در کافه نشسته اند معلوم نیست که اصلا کی با هم درگیر شدند و کی با هم قرار گذاشتند؟ فیلم همین جور بی مقدمه و ابتدا به ساکن نشان می دهد که این دو دلداده روبروی هم در کافه نشسته اند. مسخره تر اینکه معلوم نیست بهرام رادان از کجا و چگونه از قرار و مدار این دو آگاه شده که خود را به کافه رساند و حال نواب صفوی را می گیرد؟ دست کم در روحوضی های سنتی مبارک نقش یک جاسوس را بازی می کند و با خبرچینی های به موقع خود به پسر بی پول کمک می کند. مبارک مؤنث و ماشینی تهران-1500 البته بی بو و خاصیت تر از این حرفهاست و برخلاف مبارک روحوضی سنتی ،که شخصیتی کنشگر و فعال است، یک موجود منفعل و هیچکاره است که حداکثر برای مهمانها چایی می ریزد یا آخر شب یک برنامه رقص باباکرم اجرا می کند.
چند تا شخصیت هم به داستان اضافه کرده اند که بود و نبودشان فرقی در پیشبرد داستان ندارند (گوهر خیراندیش و حبیب رضایی مثلا) و اصلا معلوم نیست که در فیلم چه می کنند؟
شوخی های زبانی روحوضی های سنتی با اینکه بارها و بارها دستمالی شده اند اما دستکم اجرای هنرمندان سیاه بازی گاه لبخندی بر لب تماشاچی می نشاند اما شوخی های زبانی تهران-1500 آنقدر بی مزه هستند که بعید می دانم پس از خروج از سالن سینما بیننده ای بتواند حتی یکی از آنها را به خاطر بسپارد. مثلا نقطه ی اوج طنز فیلم آنجا است که اکبرآقا(مهران مدیری) به ربات خود به جای رباته می گوید ربابه و این اشتباه لپی چند بار در طول فیلم تکرار می شود تا همان لبخند ساده را هم از لبان بیننده بزداید.
از بازی ها هم که نمی توانم حرفی بزنم چون تخصصم نیست فقط یک نکته و آن هم اینکه غیر از شریف نیا، مهران مدیری و گوهرخیر اندیش دوبلاژ بقیه عناصر فیلم (مخصوصا هدیه تهرانی و بهرام رادان که بار اصلی فیلم را برعهده دارند) سرد و بی روح است که در مورد هدیه تهران وضع بدتر است. صدای تهرانی نه اوج دارد و نه فرود و اصلا با حال و هوای داستان همخوانی ندارد. انگار که یک متن را روبرویش گذاشته اند و او هم از ابتدا تا آخر متن را یک نفس و با یک ریتم خوانده است. در لحظات مختلف فیلم (ناراحتی ابتدای فیلم که اکبرآقا مرده، یا رسیدن به دلدار) لحن تهرانی تغییر نمی کند و کوچکترین احساسی را نشان نمی دهد؛ نه قاه قاه خنده ای و نه هق هق گریه ای.
تنها نکته ی مثبت فیلم (البته برای تهیه کنندگان فیلم) تحریم فیلم از سوی صدا و سیمااست که طبق قاعده ی:"آدم از هرچی منع بشه می ره دنبالش". ممکن هست که خرج و دخل تهران-1500 را سرو سامان بدهد.
تعریف شما از ایرانی چیست؟ بسته به اینکه این سوال از چه کسی پرسیده شود ممکن است تا به جوابهای گوناگون و حتی متضادی ختم شود. اگر این سوال را از یک جامعه شناس، روانشناس، دانشجو، روحانی، راننده ی تاکسی و شاطر نانوایی بپرسید چه جوابی می گیرید؟ اگر این سوال را از غربی هایی ،که در کشورشان میزبان مهاجران ایرانی هستند، بپرسید به چه جوابی خواهید رسید؟ شاید بد نباشد برای یکبار هم که شده خود را در آینه ی چشم دیگران ببنیم. با این توضیح که
آینه چون نقش تو بنمود راست
خودشکن آیینه شکستن خطاست
پس، شما ایرانی هستید اگر....
1. صفحه ی فیس بوک ( یا دیگر سایتهای اجتماعی و یاهو آیدی) شما شامل یک کلمه فارسی است.
2. فرهنگ لغات شما هنگامی که با دوستانتان صحبت می کنید تنها شامل کلمات ...س، ...یر و ...ون است.
3. پشمالو هستید و به آن افتخار می کنید.
4. شما دارای یک کلاه، پیرهن یا شال گردن با کلمات فارسی هستید.
5. اگر صاحب مغازه ای ایرانی باشد سعی می کنید با مخ زنی از وی تخفیف بگیرید.
6. ناچارید به تمام دوستانتان توضیح دهید که ایرانی و پرشین یکی هستند.
7. آخرین ماشینی که داشته اید یا لکسوس بوده است یا مرسدس و یا بی.ام.و.
8. هنگامی که کسی شما را اشتباها به جای مکزیکی ها یا هندی ها می گیرد از کوره در می روید.
9. کمد لباستان دو رنگ لباس بیشتر ندارد: سیاه و خاکستری.
10. به مدرسه یا محل کارتان غذای ایرانی می برید حتی اگر شده کباب سردشده.
11. محل تمام رستورانهای ایرانی را تا فاصله 30 مایلی می دانید.
12. ناچارید به تمام دوستان آمریکایی خود دائم تذکر دهید که در خانه شما کفششان را دربیاورند.
13. شما یک گردن بند الله آویزان می کنید یا در خانه یک جلد قرآن دارید حتی اگر مسلمان نباشید.
14. اگر یک دختر ایرانی خوشگل ببینید از خوشحالی نمی دانید چکار کنید و می خواهید که هر چه زودتر مخش را بزنید.
15. آنقدر چای می نوشید که شاشتان قهوه ای رنگ می شود.
16. علاقه عجیب و زیادی به دوغ دارید.
17. به معلمها و غریبه ها به فارسی فحش می دهید.
18. به دیگران فخر می فروشید که از نژاد آریا هستید.
19. نزدیکان و فامیلی را که تا به حال حتی یکبار هم آنها را ندیده اید بغل می کنید و می بوسید.
20. تمام جکهای شما درباره ترک ها و افغان هاست.
21. جملاتی مانند: «این چیزها رو ایرانی هامی فهمن!» را زیاد بکار می برید.
22. اگر یک دختر ایرانی را با یک سفیدپوست ببنید دیوانه می شوید چرا که فکر می کنید ...یرتان بزرگتر است.
23. پدر و مادرتان بیست سال است که اینجا زندگی می کنند اما هنوز می گویند: I like dat von. (منظور تلفظ غلط کلمات انگلیسی است.)
24. فکر می کنید صمد از جیم کری با مزه تر است.
25. هر وقت که به دردسر می افتید پدر و مادرتان می گویند که آمریکایی شده اید.
26. به هرچیزی گوش می دهید جز موزیک کانتری.
27. جایزه بیگ پیمپین را دوست دارید.
28. از مالیات دادن فراری هستید.
29. می توانید هر جا که بروید جماعت را دور خود جمع کنید و معرکه بگیرید.
30. نام حیوانات خانگی خود را ورساک می گذارید.
31. به گونه ای در کشور میزبان خود زندگی می کنید که انگار همه به شما بدهکارند.
32. عطر ادوکلن شما قبل از خودتان وارد اتاق/خودرو می شود.
33. خودتان را پارسی می دانید نه ایرانی.
34. از دیپورت شدن می ترسید.
35. رانندگی هر خودرویی جز بنز و بی.ام.و را رد می کنید.
36. به جای BMW می گویید BMV.(بازهم منظور تلفظ غلط کلمات انگلیسی است)
37. همیشه در حال تاخت زدن هندا/نیسان خود با یک بیمر یا بنز هستید.
38. دوستی دارید که طراح صفحات وب است.
39. فکر می کنید که بروبچه های بلک کتز با استعداد هستند.
40. جارختی شما پر از لباسهای سیاه است.
41. هنگامی که سیتیزن می شوید جشن می گیرید.
42. خواهرتان از خودتان پاچه ورمالیده تر است.
43. آرزو دارید که والف هوس در منویش کله پاچه داشت.
44. با برادرتان دوست دخترتان را شریک می شوید.
45. با بیش از 1000 بلوند خوابیده اید اما هرگز با هیچکدام ازدواج نکرده اید.
46. پشم سینه تان را مرتب می کنید و از یقه بیرون می گذارید.
47. به همراه دی.ام.اکس رپ فارسی می خوانید.
48. به سیاه پوستان می گوید جزغاله.
49. مویتان آسیب دیده است.
50. خوابتان درباره ی دخترهایی است که در ایران با آنها س...س معقدی داشتید تا بکارتشان از بین نرود.
51. یک رولکس، امگا یا تاگ تقلبی به دستتان می بندید.
52. شلوار آمریکایی اندازه تان نیست ولی آن را همه جا می پوشید.
53. فیلم کلولس را دوباره پخش می کنید تا قسمت مافیایش را به دوستانتان نشان دهید.
54. نشانه های مافیای فارسی را می دانید.
55. فکر می کنید اولین کسی هستید که مافیای فارسی را کشف کرده اید.
56. به بقیه می گویید که یک رگ ایتالیایی دارید.
57. زبان گاو را اشتهاآور می دانید.
58. خودتان را متقاعد کرده اید که رنگ چشمتان سبز یا آبی است.
59. علی را می شناسید.
60. به دیگران توضیح می دهید که ویزا کارت اعتباری نیست.( بازی با کلمه ی Visa است. این کلمه در فارسی به معنای روادید است ولی در غرب بیشتر نماد کارتهای اعتباری ویزا است.)
61. موسیقی رپ گوش می دهید اما پشت سر سیاه پوستها دری وری می گویید.
62. دوستان پدرتان را عمو صدا می کنید.
63. در تابستان چای داغ سفارش می دهید.
64. شریکتان سماور دارد.
65. یک قلیان محور اصلی اتاق نشیمن شماست.
66. برای چلوکباب خوردن قرار می گذارید.
67. در هر اتاق یک قالیچه ی ایرانی دارید.
68. یک منبع بی پایان از پسته، آجیل و انجیر خشکه در اختیار دارید.
69. به کنسرتهای ایرانی می روید تا فالوده بخورید.
70. دوغ گاز دار را دوست دارید.
71. با کسی بزن بزن کردید چون شما را یک شتر مسخره نامید.
72. همیشه درباره ی اینکه چه کسی پول غذا را حساب کند تعارف می کنید.
73. یا 2درصد انعام می دهید یا 50درصد اما هیچگاه 15درصد انعام نمی دهید.
74. می دانید که چگونه کیف پولتان را خالی جلوه دهید و بدون حساب کردن آن را در جیب عقبتان بگذارید.
75. همیشه کتانی آدیداس به پا می کنید.
76. گوشی همراهتان یک زنگ مسخره دارد.
77. هر زمان که مادربزرگتان را می بینید او اصرار می کند که چیزی بخورید.(ظاهرا عذری است که در هنگام دعوت به غذا برای رد کردن دعوت میزبان آورده می شود)
78. گروه دوستانتان را خودمانی می نامید.
79. تیم مدرسه تان شامل ایرانی ها و یک پسر سفید پوست است.
80. فکر می کنید که ابروهای به هم پیوسته تان خیلی جذاب است.
81. فقط با گله (دسته) هایی که بیش تر از 12 تا دختر دارند قرار می گذارید.
82. ایرانی های دیگر را آمریکایی-آسیایی می دانید.
پی نوشت: چون متن اصلی پر از اصطلاحات کوچه بازاری است ممکن است که ترجمه ی خیلی ها را غلط انجام داده باشم. خوشحال می شوم اگر کسی ترجمه ی صحیح جملات را گوش زد کند.
خوب البته هر کسی ممکن است که برای خودش یک یا چند هنرپیشه ی محبوب داشته باشد. این هم هنرپیشه ی محبوب من
زندگی نامه اش هم را می توان اینجا خواند.