اگر جمعیت کل دنیا را 100 نفر فرض کنیم، با یک محاسبه ساده و استفاده از قوانین تناسب، به درصدهای زیر می رسیم:
از هر 100 نفر 6 نفر کل ثروت دنیا را دارند که از آمریکای شمالی هستند.
از هر 100 نفر 80 نفر در فقر زندگی می کنند.
از هر 100 نفر 50 نفر در اثر سوءتغذیه خواهند مرد.
از هر 100 نفر 70 نفر می توانند بخوانند.
از هر 100 نفر فقط یک نفر تحصیلات عالی دارد.
از هر 100 نفر فقط یک نفر کامپیوتر دارد.
اگر شما هرگز مرگ خویشاوندی را در جنگ ندیده اید و اگر هرگز برده نبوده اید بدانید که از 500 میلیون نفر دیگر خوشبخت ترهستید زیرا آنها دیده اند.
اگر خوراکتان را در یخچال نگه می دارید و پوشاکتان را در کمد و سقفی بالای سر دارید و جایی برای خواب بدانید از 57 درصد کل جمعیت دنیا ثروتمندترید زیرا از هر 100 نفر 57 نفر این امکانات را ندارند.
اگر امروز که بیدار شدید بیشتر احساس سلامت کردید تا مریضی شما خوشبخت تر از یک میلیون نفری هستید که تا آخر این هفته بیشتر زنده نیستند.
اگر جنگ را تجربه نکرده اید و به زندان نرفته اید در شمار 500 میلیون نفر آدم خوشبخت دنیا هستید.
اگر می توانید در مجالس مذهبی شرکت کنید بدون اینکه آزار و اذیت، دستگیری، شکنجه و وحشت از مرگ داشته باشید خوشبخت تر از 3 میلیون نفر در جهان هستید که با ترس و لرز و بیم از مرگ در مراسم مذهبی شرکت می کنند.
اگر در جیب یا کیف خود پول دارید و می توانید گاهی کمی پول خرج کنید جزو 8 درصد آدمهای پولدار دنیا هستید.
اگر پدر و مادرتان هنوز زنده اند و با هم زندگی می کنند واقعا در نعمت به سر می برید.
اگر سرتان را بالا می گیرید و لبخند می زنید و احساس خوبی دارید خوشبخت هستید چون خیلی ها می توانند این کار را بکنند ولی اکثرا نمی کنند.
پس قدر خوشبختی خود را بدانیم و شکرگزار باشیم.
هفته نامه سلامت شماره 145
هیلتر و یکی از نقاشی هایش
فرق سیاستمدار با هنرمند در این است که
هنرمند بحرانها را تبدیل به انگیزه می کند
و سیاستمدار انگیزه ها را تبدیل به بحران
از فرمایشات خودم
یونانی های قدیم واقعیتهای دنیای اطراف خود را با علم ریاضیات منطبق می دیدند و حقیقت نمایی طرح کیهان را در ریاضیات می یافتند. آنها بین قانونهای طبیعت و قانونها ریاضی شباهاتهایی را احساس می کردند که اکنون یکی از پایه های اساسی علوم را تشکیل می دهد. بعدها، یونانی ها در شناخت طبیعت پیشتر رفتند و اعتقاد استواری پیداکردند که جهان بر اساس قانونهای ریاضی طراحی شده و دستگاه کنترل شده ای است که از قانونهایی پیروی می کند و برای بشر قابل درک است.
موریس کلاین
علاوه بر جهان واقعی، می توان جهان دیگری را در ذهن مجسم کرد که قانونهای دیگری داشته باشد.
ج.ال. سینج
آشتی با ریاضیات شماره پنجم آذر و دی سال 1357 صفحه بیست از انتشارات دانشگاه آزاد (غیراسلامی)
بچه تر که بودیم جعبه سوهان قم ( یا احجامی شبیه به آن) محل اختفای گنج هایمان می شد. البته در دنیای کودکانه گنج هم تعریف مخصوص به خود را داراست. اشیا ریز و پرزرق وبرق( و اغلب کم ارزش) مانند تیله شیشه ای یا تکه ای زنجیر برنجی یا تیغ بلند جوجه تیغی می توانست زینت بخش گنجهای کودکانه مان شود.
ظاهرا بزرگتر شده ایم و گنج هایمان شکل آبرومندانه تری به خود گرفته اند اما اگر کمی دقت کنیم می فهمیم که از حیث ارزش خیلی با گذشته فرقی نکرده اند. یعنی هنوز هم به گونه ای داریم خرت و پرتهای بنجلی را جمع آوری می کنیم و در یک جعبه سوهان بزرگتر (به ابعاد آپارتمان یا احجامی شبیه به آن) می چینیم و از نگاه کردن به دارایی پر زرق و برقمان لذت می بریم و قند در دل آب می کنیم. اما یک آزمون کوچک می تواند نشان دهد که این گنج بزرگتر چندان هم با ارزش تر از آن گنج های دوران بچگی نیست.
آزمون:
بر روی مبل، صندلی، فرش، موکت یا زمین خالی بنشینید (وضعیت پاها دل به خواه). چشم ها را ببندید. لازم نیست تمرکز شدید کنید. از دستکاری کردن امواج آلفا و بتا و گامای مغزتان هم خود داری کنید(به قول قدیمترها اشکال از فرستنده است به گیرنده هایتان دست نزنید). از خودتان بپرسید اگر این خانه ای که اکنون در آن حضور فیزیکی دارم آتش بگیرد و تنها 10 ثانیه فرصت داشته باشم که چیزی را از آتش سوزی نجات دهم (فقط یک چیز) به سراغ کدام تکه از گنج با ارزشم خواهم رفت؟ تلویزیون 32 اینچ؟ طلا و جواهرات؟ اسناد ملکی؟ دختر بزرگتر؟ دختر کوچکتر؟ همسر؟ سرویس چینی 200 تکه؟ دیوان حافظ دست نویس با جلد طلاکوب و تذهیب؟ همه؟ هیچ کدام؟....
سوال ساده ای است ولی جوابی بغرنج دارد. و البته همین پیچیدگی جواب است که مرا نتیجه مورد نظرم را می رساند.
درنهایت، اندیشه مرگ همه این گنج ها را بی ارزش خواهد کرد و همین که روبروی آن سوال کهن (بودن یا نبودن) قراربگیریم سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض را به طاق فراموشی خواهیم سپرد. اما چه کنیم که این وسوسه مورچه گونه جمع آوری اشیا و دست یافتن به گنج کونت مونت کریستو دست از سرمان برنمی دارد.
بیت:
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
نظامیانی ،که در عمل حکومت شهر را در دست دارند، برای مقابله با افکار چپ و سرکوب گروه های چپگرا یک گروه شبه نظامی تشکیل داده اند. این گروه به صورت غیرمستقیم از رییس ژاندارمری دستور می گیرد و وظیفه دارد تا با ایجاد رعب و وحشت تجمعات قانونی مخالفان را به هم بزند و طرفداران آنها را در هم بکوبد.
رهبر مخالفان در جریان یک سخنرانی تبلیغاتی چند روز مانده به انتخابات مورد حمله این گروه شبه نظامی قرار می گیرد و پس از چند روز در بیمارستان فوت می کند. اما یکی از قاتلین در تعقیب و گریز با طرفداران حزب مخالف به دام پلیس می افتد. پلیس سعی می کند تا سرنخ ها را پاک کند و موضوع را بی اهمیت جلوه دهد اما بازپرسی که از پایتخت آمده است تصمیم دارد تا عوامل جنایت را شناسایی کند و به محاکمه بکشاند. بازپرس جوان علی رغم تمام تهدید ها و تطمیع ها بر مواضع خود پافشاری می کند و با کمک یک خبرنگار جوان موفق می شود شبه نظامیان راستگرایی که توسط نظامیان سازماندهی شده اند شناسایی کند و ارتباط آنها را با روسای نظامی حاکم بر شهر برملاکند. قاتلین و آمرین قتل به دادگاه کشیده می شوند اما یا تبرئه می شوند و یا به زندان هایی سبک محکوم می شوند. پس از مدتی در نهایت نظامیان کودتا می کنند و مخالفان، بازرس و خبرنگار را به دلایل مختلف به زندان می اندازند یا مجازات می کنند.
داستان فیلم زد در شهری بی نام جریان دارد. احزاب و دسته های مطرح شده در فیلم نامی ندارند و همین نکته فیلمی را بوجود آورده که تاریخ مصرف ندارد. داستان زد می تواند در هر گوشه ای از جهان که نظامیان قصد دارند با ایجاد جو ترور و وحشت امیالشان را بر مردم تحمیل کنند اتفاق افتاده باشد. یونان، آرژانتین، شیلی پس از کودتای پینوشه، بولیوی، لیبی و بسیاری از کشورهای دیگر جهان می توانند محل اتفاقاتی باشند که در زد به تصویر کشیده شدند. گروه مخالفان در زد به دنبال خواسته ای غیرقانونی نبودند. آنها به صورت مسالمت آمیز جمع می شدند و درباره دنیای عاری از تسلیحات هسته ای بحث می کردند. اما گروه هایی از مردم طبقات پایین توسط پلیس مسلح می شدند و به جان آنها می افتادند. پلیس بین طرفداران ش سلاح های سرد(باتوم) توزیع می کرد. هنگامی که می خواستند به مخالفان حمله کنند جلوی آنها را نمی گرفت و با وجودی که در خیابان حضور داشت ،به جای آرام کردن وضعیت، اجازه می داد تا این گروه های شبه نظامی هر خشونتی را مرتکب شوند. نظامیان پشت میهن پرستی طبقات فرودست جامعه پنهان شده بودند و با تبلیغات به آنها می باوراندند که هر اندیشه جدیدی موجب تباهی و فساد جامعه خواهد شد. در نهایت هم خود وارد میدان شدند و با کودتا تمام مخالفان را قلع و قمع کردند. زد با جملاتی که توسط گوینده خوانده می شود به پایان می رسد:
پس از آن دولت کودتا موارد زیر را غیرقانونی اعلام کرد: موی بلند برای مردان، دامن کوتاه، سوفوکول، تولستوی، اروپید، زدن لیوان به هم پس از نوشیدن مشروب،اعتصابات کارگری، آریستوفان، یونسکو، سارتر، آلبی، پینتر، آزادی مطبوعات، جامعه شناسی، بکت، داستایوسکی، موزیک مدرن، موزیک پاپ، ریاضیات جدید و حرف Z که به زبان یونان باستان معنی می دهد:"او زنده است."