یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی
یاد داشتهای یک کرم کتاب

یاد داشتهای یک کرم کتاب

من همونی هستم که دنبالش نمیگردی

بندزن،خیاط،سرباز،جاسوس

Tinker Tailor Soldier Spy (film).png
مزخرف به عربی از کلمه ی زخرف (طلا) گرفته شده و معادل آن را در فارسی می توان آب طلا داده شده یا طلا اندود در نظر گرفت. اصولا چون چیز به درد نخور را آب طلا می دهند که به مردم غالب کنند، در فارسی امروزی به هر چیز به درد نخوری که ظاهری گول زنک داشته باشد(یا نداشته باشد) مزخرف می گوییم.
فیلمهای جاسوسی البته در رده بندی مزخرفها از مزخرف ترینها به حساب می آیند. به ویژه فیلمهای جاسوسی سری جیمز باند (یا فیلمهایی که از روی داستانهای جیمز باندی ساخته می شوند) که مزخرف اندر مزخرفند. اصولا سازندگان/نویسندگان چنین داستانهایی کوچکترین اطلاعاتی از سرویسهای اطلاعاتی ندارند. اگر هم کسی مانند ایان فلمینگ (خالق شخصیت جیمز باند) خودش از دل سرویسهای اطلاعاتی بیرون آمده باشد خود را تعمدا به خریت می زند. در نتیجه، تقریبا فیلمهای جاسوسی که ارزش دیدن دارند به تعداد انگشتهای دو دست هم نمی رسند. از جمله ای این مزخرفها می توان به فیلمهای معروف بدنام (آلفرد هیچکاک)، شمال از شمال غرب (آلفرد هیچکاک)، سه روز کندور(سیدنی پولاک) و دست آخر جاسوس بازی (تونی اسکات) اشاره کرد.
اما در این میان گاه بر حسب اتفاق از دست نویسنده در می رود و شاهد فیلم خوبی با موضوع جاسوسی می شویم. دیروز فیلم بندزن، خیاط، سرباز، جاسوس به کارگردانی توماس آلفردسن را دیدم. در میان سیل فیلمهای مزخرف جیمزباندی اثر قابل اعتنایی است که به درگیری سرویس اطلاعاتی بریتانیا (ام آی 6) و کا گ ب پرداخته است. نکته ی جالبتر این فیلم داستان آن است که اگر چه صد در صد تخیلی است اما بر مبنای یک سری اتفاقات واقعی تاریخی نوشته شده است:
جنگ جهانی دوم که شروع شد شوروی کمونیست و بریتانیای لیبرالیست در یک سنگر قرار گرفتند. نفوذ افکار کمونیستی در این زمان در دانشگاه ها و در میان قشر روشنفکر بریتانیا آغاز شد. افسران اطلاعاتی روس از این فرصت استفاده کردند و چند تن از این دانشجویان پر استعداد را جذب خود کردند. 5 نفر از این افراد (که چون همگی از دانشگاه کمبریج آمده بودند به حلقه ی کمبریج معروف شدند) بعد از پایان جنگ دوم جهانی در درون سرویس های اطلاعاتی بریتانیا رشد کردند و به مقامات بالایی در وزارت امور خارجه و دستگاه های اطلاعاتی رسیدند. داستان این فیلم اگرچه اشاره ای به این واقعیت تاریخی نمی کند که روسها 5 نفر جاسوس رده بالا در دولت بریتانیا داشتند اما در اصل با الهام از این واقعه ساخته شده است. 
هر چند که این فیلم یک فیلم تاریخی نیست اما با توجه به اشاره های جالبی که به وقایع جنگ سرد دارد دیدن آن را  توصیه می کنم، مخصوصا که تعداد زیادی هم جایزه گرفته که از جمله ی آنها جایزه ی بفتا است.

آخرین نقاشی


این هم آخرین نقاشی شیدا(بزرگتره) کوچکتره هم اصل تصویره که از روش نقاشی کشیده شده.

آخرین سرباز آمریکایی که در عراق کشته شد

این کارتونها را از این جا پیدا کرده ام و اثر جف دانزیگر هستند.
رضاکیانی

نردبانهای بی بام

نردبانهای بی بام نام مجموعه ای از طرح و کاریکاتورهای مسعود مهرابی است. چاپ اول این کتاب در سال 2536 (13525) و توسط نشر امید به بازار نشر معرفی شده است.برای معرفی نردبانهای بی بام به دو مقدمه ی چاپ اول کتاب اکتفا می کنم.

زندگی عروسک وار

لویی آراگون و پل والری معتقند که طنز را نمی توان ترجمه کرد.

لئون پیرکنت می گوید:«طنز طغیان عالی روح است» و فروید ، طنز را عامل رهایی بخش نامیده و برای ان، مقامی والا در نظر می گیرید.

در روزگار ما، طنزنگار و طنزپرداز، رل ویژه ای را برعهده دارند. طنز ما را نوازش می دهد، می خنداند ... در پاره ای از اوقات هم ما را با تلخکامی های غیرمنتظره روبرو می کند. درباره سیاهی و تیرگی طنز، آندره برتون بکرات سخن گفته و مثال خود را در زمینه ی گرافیک و نقاشی از هوگارث و گویا می آورد.

تعریف طنز هرچه باشد، مهرابی یکی از طنزنگاران و طنزسازان جامعه هنرمندان گرافیست ایران است. مخلوقات مهرابی، با بینی های بزرگ و چشمان عینک وارشان، با ما بگفت و شنود می نشینند. آنها، جمجمه ای پرحجم با سقفی مسطح داشته و گوشهایشان خرد و کوچک است. لب زیر بینی شان هم گوشت آلود به نظر می رسد.

انسانهای مهرابی که قیافه ی متفکرشان در بهت و شگفتی تثبیت شده، کوژ مختصری هم بر دوش دارند که شاید مادرزادی نبوده و از فرص مطالعه باشد!

این آدمها که دست و پایشان لوله ای شکل و انگشتانشان درشت است در مجموع از تناسب اندام خاصی برخوردارند.

در طرحهای مهرابی، بعد سوم با گشاده رویی بکارگرفته شده و دیدنی می شود. تکنیک هاشور سازی، با گرمی و صراحت به خدمت سایه و روشن ها می آید و بافت هاشور دار، در عین استحکام، از شادابی و تر وتازگی بخصوصی بهره جویی می کند.

مخلوقات مهرابی، آدمکهایی موزون چوبی را بیادمان می آورد که در ساختشان، تکنیک مفرح خراطی را، بکار آورده باشند. سایه روشنهای مهرابی هم تاکیدی بر این نظریه ست.

ماشین زدگی انسانهای قرن بیستم در آدمکهای مهرابی، بوضوح مجسم شده و مخلوقات مهرابی ، در آن قالب ها بهتر می توانند سخنگوی اندیشه های همه جانبه ی آفریدگار خود باشند.

طبیعت، در جهان آفرینش مهرابی، در بیشتر موارد، منحصر به چند رشته کوه کم ارتفاع و چند درخت هرس شده و کم برگ است. انسانهای مهرابی را بیشتر در سنگستان، و یا در زمینهای بایر و آفتابی می توان دید و شاید تذکار مکرر مهرابی در معرفی چنان طبیعتی، ناشی از اضطراب نهانی و ناخودآگاه وی، در مسئله نگهداشت محیط زیست باشد؟! در یکی از طرح ها، دستی شاخه بدست سر از گلدان بدر آورده و زیست بهتری را می طلبد... در جای دیگری، عده ای با اعجاب و شگفتی، به گیاهکی در گلدان نگریسته و بدور آن گرد آمده اند!

حوادثی که در دنیای مخلوقات مهرابی روی می دهد، با رویدادهای دنیای قابل لمس، تا حدود قابل انطباق است و جهان مهرابی، در همسایگی دنیای سوررآلیست بسر می برد.

آدمکهای مهرابی، آداب و رسوم معمول انسانهای کره ی خاکی را در جهت عکس و یا در شکل دیگری می پذیرند مانند: سگی که انسانی را به زنجیر درآورده و یا مردی که ساعت شماطه داری را اوراق نموده و با کف دستی تنبیه می شود!


در یکی از صحنه ها هم ، دانشمندی را در حین مطالعه می بینیم که از مگس کش برای شکالر سفینک ها مدد می جوید!

در آثار مهرابی، به طرحهایی می رسیم که در سطح طنزهای سنبولیک قراردارند مانند کره آدمیزادی که در لب پرتگاه جای داشته و یا انسانهایی که در زندان زمانی که دیگر نمی گردد محبوس شده اند... یکی از صحنه های تئاتر، کتابهای ساکن یکی قفسه را به نمایش گذاشته و جای تماشگران هم خالی مانده است...



ادامه مطلب ...