بعضی از حرفها رو انقدر از بچگی توی گوش آدم می خونن که آدم فک می کنه اینها وحی منزل هستند و اگر بر خلاف اونها عمل بشه آسمون به زمین میاد یا زمین به آسمون میره. بچه که بودیم میگفتن:" آدم نباید آتیش بازی کنه! آتیش بازی کنی شب می شاشی تو جات! " راستش ما خیلی شبها آتیش بازی نمیکردیم اما صبحش میدیدم که لاحاف و دوشک مون بارونیه.
یا مثلا میگن که دولت باید برای همه مدرسه مجانی درست کنه و هر کسی که خواست درس بخونه از اول ابتدایی تا روزی که دیپلم بگیره رو باید خرج ش رو دولت بده. حالا با چه منطقی والله اعلم؟ یا مثلا میگن دولت باید دانشگاه داشته باشه و از جیب پیرزن و پیرمرد فقیر دربیاره بده به من که بچه گوساله مو با پول مالیات فقرا بفرستم بره دانشگاه درس بخونه که از دانشگاه اومد بیرون بشه راننده اسنپ (قصد توهین به رانندگان عزیز اسنپ رو ندارم حتا اگر دختر مردم رو وسط بیابون پیاده کنن که چرا یه تار موت بیرونه؟).
یکی از این گزاره های جعلی و بیخودهم این هست: هر کشوری باید یه دولت ملی داشته باشه و هر دولت ملی باید یه بانک مرکزی داشته باشه و هر بانک مرکزی وظیفه داره یه پول ملی در اون کشور به جریان بیندازه.
این که تنها دولت و دولت باید پول چاپ کنه انقدر توی گوش ما خونده شده که هر نوع دیگه ای از انتشار پول رو مساوی با کفر ابلیس می دونیم. اما واقعیت های تاریخی چیزهای دیگری میگن. اونها که زیارت کربلا و نجف نائل شدند شاهد بودند که در این شهرها همزمان با دینار عراق، دلار آمریکا و ریال ایران هم رواج داشته و بدون هیچ اشکالی مردم ازشون استفاده می کردن. در غرب افغانستان هم الان همین وضع حاکمه. در زمان ساسانیان هم در خاورمیانه هم دینارهای طلای بیزانسی رواج داشت و هم درهم های نقره ی ساسانی.
قبل از اینکه به معرفی کتاب فون هایک بپردازم بیایید و چند وضعیت فرضی رو با هم مرور کنیم:
فون هایک در کتاب خصوصی سازی پول در حدود 50 سال قبل (کتاب مال 1976 هست) موقعیت فرضی رو در نظر میگیره که چند بانک خصوصی اجازه نشر ارزهای خصوصی خودشون رو داشته باشن. چه اتفاقی می افته؟ هر بانکی می خواد ارز بیشتری روانه بازار کنه تا وضع ش بهتر بشه ولی برعکس با زیاد شدن اون ارز ارزش ش نسبت به ارزهای دیگه کم میشه و در نتیجه خود بانک ضرر میکنه. در نتیجه هر بانکی که دست به انتشار ارز خصوصی می زنه باید انتظار ارز خودش رو کاملا کنترل کنه و حجم اون رو به اندازه ای نگه داره که ارزش ارز اون بانک مثلا به اندازه یه مقدار ثابتی از طلا یا نقره یا مثلا نفت خام بشه. در این صورت در یک حاشیه ی کوچکی میتونه با وام دادن یا جمع کردن ارز از بازار ارزش ارز خودش رو حفظ کنه. مردم هم که ببین یه ارزی وجود داره که ارزش ش تقریبا ثابت هست متمایل میشن که ازش بیشتر و بیشتر استفاده کنند و خود به خود این ارزهای خصوصی رایج میشن. بانکهایی هم که وسوسه بشن و بی خود و بی جهت ارز بی حساب کتاب وارد بازار کنند بعد از یه مدت اعتماد مردم رو از دست می دن و خود به خود ورشکسته میشن.
هایک میگه که الان شاید امکان انتشار این ارزها وجود نداشته باشه اما با رشد کامپیوتر و برنامه های کامیپوتری بانکها می تونن اطلاعات کافی از بازار و قیمتها کسب کنند و حجم ارزی رو که انتشار می دهند به خوبی مدیریت و کنترل کنند. از دید فون هایک انتشار ارزهای خصوصی میتونه انتظارات مردم رو برای داشتن یه پول با ارزش ثابت (تقریبا ثابت البته) برآورده بکنه. این نظریه شاید هنوز در جامعه ما زود باشه که مطرح بشه ولی انقلابی که تکنولوژی بلاک چین ارائه کرد و ورود پولهایی که حتا توسط یک بانک حرفه ای هم منتشر نشدن به بازار نوید این رو میده که کم کم پولهای ملی و اسکناس جای خودشون رو به رمزارزهایی مانند اتریوم و بیت کوین بدهند.
البته هر کاری در اوایل مشکلات خودش رو خواهد داشت. فرض کنیم که من یه قرار داد ببندم که مثلا پشت بام شما رو ایزوگام کنم و به جای دستمزد اتریوم بگیرم. در همان لحظه که شما دارید اتریوم رو به حساب من واریز می کنید یک شبکه از هکر های اتریوم رو هک بکنند و پول شما دود بشه و بره هوا (محض اطلاعتون اتریوم یه بار هک شده). یعنی اتریوم کلا از صحنه خارج بشه. حالا اگر من برم دادگاه شکایت کنم، دادگاه بر اساس کدوم رمزارز یا پول ملی یا چی بدهکارم رو به پرداخت بدهی ش محکوم کنه؟ یعنی میخوام بگم که چه پول خصوصی و چه رمزارز هنوز از ابعاد حقوقی، اجتماعی، روانشناسی و ... زیادی باید به دقت مطالعه بشن تا بتونند به درستی جای پول های خصوصی رو بگیرن.
با وجود این اشکالات( که بعضی در آینده با تکنولوژی های جدید حل خواهند شد) هایک انتشار پول خصوصی رو حلال بسیاری از مشکلات میدونه: