اطلس تاریخی جهان یک دوره چهار جلدی است که هر جلد آن دارای 40 نقشه با شرح و توضیحات می باشد. مولف این کتاب کالین مک ایودی است و این کتاب با ترجمه ف.فاطمی و توسط نشر مرکز منتشر شده است.این نقشه های تنها بر روی اروپا و قسمتهایی از خاورمیانه تمرکز کرده اند و نقشه های کتاب ،جز چند استثنا، دیگر نقاط جهان را در بر نمی گیرند. با این حال نقشه ها و توضیحات آنها آموزنده و گویا می باشند. یکی از مزایای این اطلس در این است که پس از هر 4-5 نقشه یک نقشه جداگانه وجود دارد که به شرح وضعیت اقتصادی، مذهبی و فرهنگی نقشه های قبلی می پردازد. به علاوه، در هر نقشه وضعیت پراکندگی نژادهای مختلف به وسیله هاشورهای درون نقشه به نمایش درآمده اند.
فواصل تاریخی نقشه های درج شده در این اطلس مساوی نیستند. مثلا ممکن است فاصله زمانی دو نقشه با هم 20 سال و فاصله زمانی نقشه های بعدی 70 سال باشد. علت این امر آن است که مولف برای رسم هر نقشه بیشتر به وقایع مهم تاریخی نظر داشته است و به همین دلیل فاصله زمانی مساوی را برای رسم نقشه ها رعایت نکرده است.
جلد اول کتاب به شرح دوران باستان از 50000 سال قبل از میلاد تا قرن چهارم میلادی پرداخته است. مسائلی مانند تکامل نژادهای بیشری، سیر تمدنها، عصر حجر، عصر مفرغ، عصر آهن، شکل گیری امپراطوری های اسکندر، هخامنشی، اشکانی، روم و در نهایت جداشدن روم شرقی و روم غربی در این جلد بیان شده اند.
جلد دوم قرون وسطی (قرون پنجم تا پانزدهم میلادی)، سقوط رومی غربی، شکل گیری فئودالیسم در اروپا، مغولها، هونها، توسعه اسلام، جنگهای صلیبی، ظهور عثمانی و در نهایت سقوط قسطنطنیه را شرح می دهد.
جلد سوم کتاب به بیان سفرهای اکتشافی در دریاها، انتقال قدرت از مدیترانه به سواحل اقیانوس اطلس، انقلابهای مذهبی و سیاسی اروپا، رشد شهرها و امپراطوری های اروپا و جنگهای دوران ناپلئون پرداخته است.
جلد چهارم این مجموعه نیز به سالهای پس از ناپلئون تا پایان جنگ جهانی دوم می پردازد و مسائلی مانند وحدت آلمان، رشد دموکراسی در اروپا، انقلاب روسیه و تغییرات جمعیتی و اقتصادی جهان در دوران مدرن پرداخته است.
چهارشنبه 22 اردیبهشت 78
12می 1999
کارم اندر عشق مشکل می شود
خان ومانم بر سر دل می شود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من به منزل می شود
سلام! هفته پیش در یک امتحان شرکت کردم که کامپیوتری بود. جناب کامپیوتر لطف کرده و یک عکس سه بعدی از کله مبارک آدم می گرفت که بر تارک مدرک آدم بدرخشد. مامان «باربارا» پیشنهاد فرموده که چند روز دیگر با ماشین مبارک تشریف آورده و اسباب دخترش را جمع کند و برگرداند آلمان، چون معتقد است که این یک نوع بی نظمی «اخلاقی-اجتماعی» است که اسباب منزل دختر غایبش یک اتاق را اشغال کند درحالی که این همه درمانده و بی خانمان، شب را در خیابان به صبح می رسانند.
نگفتم این آلمانی ها اصولا دیوانه اند!؟ تازه میخواهد برای اسباب من هم تعیین تکلیف کند. می بینی کار ما به کجا کشیده؟ اختیارمان افتاده دست یک مادر فاشیست! به هر حال من تاچند روز دیگر این اتاق را تخلیه خواهم کرد. اسبابم را هم شاید بگذارم توی زیرزمین خانه اعراب.... آره خواهر! صدرحت به عرب!
آخرش یک مدرک پزشکی می گیرم با تخصص حمالی! اگر این دو سال غربتی را می رفتم و ایستادم توی بازار و وردست بابابزرگم، تا حالا حداقل دو بار حج واجب رفته بودم! والله. حاجی شدن هم برای خودش عالمی دارد. راستی به تازگی نامه محبت آمیزی از یکی از بستگان خیرمان -که می خواهم سر به تنش نباشد- دریافت کرده ام که یکی از بخشهای کمدی اش را برای تو گلچین می کنم:
-اینقدر به خودت فشار نیار. بیخود و بی جهت خودت را زحمت نده! این فامیل یک مشت احمقند. همانجا یک کاری پیداکن. دخترهای شهین خانم هم سی سال است که رفته اند در جنوب فرانسه توی سوپرمارکت کار می کنند. در آمدشان هم خیلی بیشتر از دکتر و مهندسهای اینجا است. کیف دنیا را هم می کنند. خاطر جمع باش که ما «چو» می اندازیم که ترمه خانم دارد دکتر می شود. کی می فهمد؟ بعد هم که پس فردا دلت تنگ شد و خواستی برگردی ایران، قدمت روی چشم.
می گوییم تعطیلات دانشکده است. خانوم دکتر برای چند ماه می آید گشت و گذار.
بخدا حالم از مجسم کردن قیافه تک تکشان به هم می خورد. نمی دانم چرا این زباله ها دست از سرم برنمی دارند. حالا هم که از شرشان فرار کرده وآمده ام اینجا، مرا گذاشته اند زیر تلسکوپ!
البته اینها فامیلهای مادرمند و گرنه بدبخت فامیلهای بابام هنوز بعد از دو سال خبر ندارند که من از ایران خارج شده ام. هر وقت هم احوال بنده را جویا شده اند، خواهرم گفته: ترمه رفته تهران کنکور بده! جدا دیگر هیچ چیز و هیچ کس برایم اهمیت ندارد، بگذریم.
راستی! الان یک فیلم کمدی از تلویزیون پخش می شود. سه تا دختر با همکاری هم دوستشان را کشتند. او هم مرد ولی بعد از مدتی دوباره زنده شد. یعنی در اصل تنبیه شد تا به صورت دختر به دنای بیاید. حالا این بابا آمده توی دنیا و عاشق چهره و بدن خودش شده است! الان هم رفته و ایستاده جلوی آینه و دارد خودش رادید می زند! یعنی روح بشر کوچکترین ارتباطی با جسمش ندارد؟ به هر حال من این معما را حل نکرده واگذار می کنم به جناب کارگردان و می روم بخوابم.
سلام برسان.
شب به خیر.
ترمه کوچولو
زحمت ترجمه این ترانه Sezan Aksu را دوست عزیزم داوود افشار کشیده اند.
Aç kalbini ben geldim |
قلبت را بگشا؛ ببین که من آمده ام |
Siki siki tut birakma |
مرا در آغوشت جای ده و رهایم مکن |
Zar zor yiktim duvarlarimi |
دیوارهایم را به سختی ویران ساختم |
Kiymetini bil uzatma |
قدر این لحظه را بدان و درنگ مکن |
|
|
Bak yaldizlarimi döktüm |
ببین که چگونه حفاظ هایم را رها کردم |
açtim kapilarimi gir içeri |
درهای قلبم را بازکرده ام تا تو وارد شوی |
Gör parklarimi bahçelerimi |
بیا و پارکها و باغچه هایی را که در قلبم دارم نظاره کن |
Anla ben büyük harflerden ürktüm |
فقط بدان که از جملات ثقیل هراسانم |
|
|
Ben anlamam toptan tüfekten |
از توپ و تفنگ سردر نمی آورم |
ben anlamam tastan yürekten |
از سنگ انداختن و شجاعتهای آنچنانی چیزی نمی دانم |
Anlamam akintiya kürekten |
از پارو زدن بر خلاف جهت آب چیزی نمی دانم |
Bunlari bosver ne haber asktan |
این حرفها را کنار بگذار؛ برایم از عشق بگو |
|
|
Ben anlamam toptan tüfekten |
از توپ و تفنگ سردر نمی آورم |
ben anlamam tastan yürekten |
از سنگ انداختن و شجاعتهای آنچنانی چیزی نمی دانم |
Anlamam akintiya kürekten |
از پارو زدن بر خلاف جهت آب چیزی نمی دانم |
Bunlari bosver ne haber asktan |
این حرفها را کنار بگذار؛ برایم از عشق بگو |
|
|
Gözlerini arkasini |
آینه پشت چشمهایت را |
Sözlerinin alt yazisini |
زیرنویس حرفهایت را |
Kalp diline çevirdim çoktan |
به زبان دل برگرداندم |
Okudum öztürkçe acisini |
و با زبان دل دردهایشان را درک کردم |
|
|
Bak yaldizlarimi döktüm |
ببین که چگونه حفاظ هایم را رها کردم |
açtim kapilarimi gir içeri |
درهای قلبم را بازکرده ام تا تو وارد شوی |
Gör parklarimi bahçelerimi |
بیا و پارکها و باغچه هایی را که در قلبم دارم نظاره کن |
Anla ben büyük harflerden ürktüm |
فقط بدان که از جملات ثقیل هراسانم |
|
|
Ben anlamam toptan tüfekten |
از توپ و تفنگ سردر نمی آورم |
ben anlamam tastan yürekten |
از سنگ انداختن و شجاعتهای آنچنانی چیزی نمی دانم |
Anlamam akintiya kürekten |
از پارو زدن بر خلاف جهت آب چیزی نمی دانم |
Bunlari bosver ne haber asktan |
این حرفها را کنار بگذار؛ برایم از عشق بگو |
|
|
Ben anlamam toptan tüfekten |
از توپ و تفنگ سردر نمی آورم |
ben anlamam tastan yürekten |
از سنگ انداختن و شجاعتهای آنچنانی چیزی نمی دانم |
Anlamam akintiya kürekten |
از پارو زدن بر خلاف جهت آب چیزی نمی دانم |
Bunlari bosver ne haber asktan |
این حرفها را کنار بگذار؛ برایم از عشق بگو |