فکر کنم اگر کسی مثل مارکز جای من بود می توانست از این دیالوگ اس.ام.اسی داستانی، چیزی دربیاورد. حیف که پیر شدم و خلاقیتم از ریشه خشک شده....
ساعت دو و نیم بعد از ظهر با همراهش زنگ زد و قطع کرد. بعد از چند دقیقه مسیج داد که:
" شرمنده اشتباه گرفتم."
...
دو سه ساعت بعد دوباره مسیج داد:
نگار: سلام. شرمنده بازم مزاحمتون شدم. شماره شمارو نازنین بهم داده. اقا سیاوش شمایید؟
من: نه.
نگار:جون مادرت زود بگو سیاوشی یا نه!
نگار:اگه سیاوش نیستی که عذر می خوام اما اگه سیاوشی نازی گفته که اگه تا سه شنبه نیای اصفهان همشون رو آتیش می زنه حتی ....
سعی کردم با تلفن اداره شماره ش را بگیرم. کنجکاویم حسابی تحریک شده بود. برنمی دارد. دوباره مسیج می فرستم.
من:بگو خودش زنگ بزنه.
نگار:حالت خوبه؟ روانی خودش که زندانه. فقط بهت بگم که نازی زده به سیم آخر. همین فردا پس فردا بیا اصفهان . زنگ نزن نمی تونم ج بدم. 2 روزه که دارن شمارم رو کنترل می کنن.
من: اگه شمارت کنترل میشه بدون که مسیجاتم کنترل می شه. درضمن سیاوش نیستم. به نازی بگو هیچ مردی ارزشش رو نداره.
نگار:آخه تو که سیاوش نیستی مرض داری ج می دی؟ توی حلقه ما نیستی ببینی کنترل خلاف چیه! می تونم ازت یه سوال بپرسم؟
من:از پلیس بدترم. روزنامه نگارم. بپرس.
نگار:اگه نازی یه زن 32 ساله رو فلج کنه، دیه ایی که باید پرداخت کنه چقدره؟
من: نمی دونم. تا شب برات می پرسم. باید اول ببینه چه سالی بوده. بعدش عمد بوده یا نه.
نگار:دقیقا 5/4/90 عمد نبوده باهاش تصادف کرده 3 روز هم خودشو ناپدید کرده بود ولی بعد از سه روز خودش رفت اعتراف کرد.
من: بازبستگی داره. تصدیق داشت یا نه. ماشین بیمه بود یا نه؟ خودش پشت فرمون بوده؟ اتوبان یا شهر؟ فعلا که مبلغ دیه امسال معلوم نیست ولی براش وکیل بگیر.
نگار:نازی پشت فرمون بود. تصدیق داره ماشین بیمه نداره تو خیابون 17 شهریور تهران تصادف کرده. الان 14 روزه که ردش کردن اصفهان این هم تقریبا تموم اخبارم از نازی بود.
من: پوستش کنده س. در ضمن به خاطر فرار از صحنه تصادف هم باید حساب پس بده. دوستته نازی؟ یا خواهرت؟ سیاوش کیه؟
نگار: دختر خالمه. سیاوش دوستشه.
من:فعلا ی چهل میلیون براش در نظر بگیر. بعدا می تونه از ستاد دیه وام بگیره. چی رو می خواست آتیش بزنه؟
نگار: وام لازم نداره اگه زنه رضایت میداد که همون اول 2 برابرش رو بهش می دادن. اینو نمی تونم بهت بگم که چیو قراره آتیش بزنه. از این بیشتر اجازه توضیح ندارم.
من: خودم فهمیدم قضیه چیه. خدا به دادتون برسه. بد بازیو شروع کردید. حیف از جوونی تون.
نگار:اینقدر نترسونم! ممنون به خاطر همه چیز. از آشنایی با شما بدحال نشدم. آقای روزنامه نگار. واسمون دعا کن.
من: به هر حال بهش بگو صبر کنه و کم نیاره. دوستاش درش میارن اگه دهنشو ببنده.
من: معلومه اینکاره نیستی. دختری تو؟
نگار:دخترم. چیکاره نیستم؟
من:حرفه ای. اگه حرفه ای بودی شماره رو اشتباه نمی گرفتی. فکر کن اگه جای من شماره یکی از بچه های اطلاعاتو گرفته بودی...
نگار:به من چه نازی اشتباه شماره داد؟ چند سالته؟
من:اونم حرفه ای نیست. مثله تو. ولی من دهنم قرصه. اوکی؟ چهل سال.
نگار:راستی خانومت ناراحت نشده که بهم پیام می دی؟
من:نه. اسمت چیه؟ چند سالته؟
نگار:نگار. 16 سالمه. رشته مینیاتور.
من: باشه نگار. بعدا بهت مسیج می دم. درباره من به کسی چیزی نگو. ب نازیم بگو فعلا دهنشو ببنده. شبت به خیر.
نگار:شب شما هم بخیر.
البته این بعدا هیچ وقت سرنرسید و شماره هم از روی همراه من پاک شد. خیلی دوست دارم بدانم سر نگار و دختر خاله ش چه آمد. اگر خبری ازشان داری ما را هم بی خبر نگذار
هیچی ندارم که بگم!
منم
سلام برادر
خوبی؟
دخترای گلت چطورند؟
بالاخره این نگار کارش به کجا رسید؟؟ ما تو خماریش موندیما!!
جذاب و خواندنی. معمایی که ذهن کنجکاو رو در خود غرق می کنه برای کارآگاه شدن.
مرسی از لطف شما